آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال
آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال

رهبران گمراه کننده ، بزرگ ترین خطر براى امت

از احادیث مهم و سرنوشت ساز نبوى ، که موردپسند راویان وابسته به قریش نیست ، هشدارهاى بسیار پیامبر به امت ، درباره رهبران گمراه کننده اى است که پس از ایشان بر مسند خلافت تکیه مى زنند . این احادیث ، صحیح، متواتر و بسیار تکان دهنده است ، زیرا برخى از آن به روشنى بیان مى کند که فتنه رهبران گمراه کننده ، پیوسته وجود دارد ، تا آن زمان که خدا ، مهدى ، فرزند پیامبر را برانگیزاند .
به قلم علی کورانی عاملی


لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید


خطر براى امت ، پیشوایان گمراه کننده ، نه دجال

از احادیث مهم و سرنوشت ساز نبوى ، که موردپسند راویان وابسته به قریش(1) نیست ، هشدارهاى بسیار پیامبر به امت ، درباره رهبران گمراه کننده اى است که پس از ایشان بر مسند خلافت تکیه مى زنند . این احادیث ، صحیح، متواتر و بسیار تکان دهنده است ، زیرا برخى از آن به روشنى بیان مى کند که فتنه رهبران گمراه کننده ، پیوسته وجود دارد ، تا آن زمان که خدا ، مهدى ، فرزند پیامبر را برانگیزاند .

در مسند احمد 4/123 به نقل از شداد بن اوس آمده پیامبر فرمود :

«خداى عزّوجل گستره زمین را به من نشان داد و شرق و غرب آن را دیدم ، دانستم که سرزمین هاى امتم ، به اندازه اى خواهد شد که به من نشان داده شد. گنج هاى سفید و سرخى (2) هم به من داده شد ، از خدا درخواست کردم که امتم را با قحطى و خشکسالى هلاک نکند ، همچنین دشمنى را بر آنها چیره ننماید که همگى را هلاک گرداند ; آنها را فرقه هایى در هم آمیخته نکند که برخى از بعضى دیگر لطمه ببینند. پس]خداوند[ فرمود: اى محمد ! هر گاه حکمى کنم ، برگشت ناپذیر است ، و من به امتت ، چنان بخشش و عطا کردم که با خشکسالى هلاکشان نکنم ، دشمنى از امت هاى دیگر را هم بر آنان چیره نمى گردانم که همگى را هلاک کند ، اما وضع بدان جا مى انجامد که برخى یکدیگر را هلاک مى نمایند و بعضى همدیگر را مى کشند و برخى، دیگران را اسیر مى کنند».
راوى مى گوید که پیامبر افزود : «براى امتم جز از رهبران گمراه کننده نمى ترسم ، زیرا اگر میان امتم ]به سبب فتنه اى که آنها ایجاد مى کنند[ شمشیرکشى شود، تا روز قیامت، جنگ و درگیرى از میانشان رخت نخواهد بست!».
مانند این حدیث در مسند احمد ، به نقل از ثوبان است ، 5/278 نیز در صحیح مسلم 4/2215 آمده است که : «از پروردگارم درخواست کردم که امتم را به قحطى هلاک نگرداند و بر آنها دشمنى از بیگانگان چیره نکند که جامعه را از بیخ بر کند . . . بدان اندازه که برخى یکدیگر را هلاک کنند».
ابن ماجه 4/1304 حدیث را با تفاوت اندکى مانند مسند احمد آورده ، و افزوده است :
«گروهى از امتم ، بت ها را خواهند پرستید و برخى از امتم به مشرکان مى پیوندند ، همچنین پیش از رستاخیز ، دجال هاى دروغگو پیدا مى شوند ، که نزدیک سى نفرند ! و هر کدام مى پندارد که پیامبرند ! اما گروهى از امتم ، بر حق مى مانند ، و خدا یارى شان مى کند و مخالفان نمى توانند زیانى به آنها برسانند ، تا آن که سرانجام خداوند وعده و خواسته اش را به اجرا بگذارد » .
ابوالحسن راوى مى گوید: ابوعبدالله (امام صادق) پس از این حدیث فرمود: چه روزگار دهشتناکى است!
اینها هم مانند حدیث را آورده اند: ابوداود 4/97، ترمذى 4/410 (آن را حسن و صحیح دانسته)، بیهقى 9/181 (صحیح دانسته)، مجمع الزوائد 5/239 که در پایان سند، روایت احمد است . نیز البابى /7 آغازش به نقل از مسلم و ابو داود و ترمذى و ابن ماجه و احمد.
در مسند احمد 1/98 آمده است: على(رضى الله عنه) گفت: نزد پیامبر که خواب بود، از دجال سخن گفتیم، پیامبر در حالى که صورتش برافروخته بود ، بیدار شد و فرمود: « من از چیز دیگرى براى شما مى ترسم . . . » آن گاه فرمایش خود را کرد .
رواى ترسیده فرموده پیامبر را بگوید ، مبادا که بر ضد حاکمان زمانه اش باشد!
در مسند احمد 5/145 به نقل از ابوذر آمده است: با رسول خدا راه مى رفتم که فرمود : « براى امتم از کسانى غیر از دجال مى ترسم » این را سه بار تکرار فرمود، عرض کردم : اى رسول خدا ! از چه کسانى غیر از دجال ، براى امتت مى ترسى ؟ فرمود : « رهبران گمراه کننده » .
ابن ابى شیبه 15/142 به نقل از ]امام[ على مى گوید: نزد پیامبر که خواب بود، نشسته بودیم و از دجال سخن مى گفتیم . پیامبر در حالى که صورتش برافروخته بود ، بیدار شد و فرمود: کسان دیگرى ترسناک تر از دجال براى شما هستند ; رهبران گمراه کننده».
در مسند احمد 5/389 به نقل از حذیفه آمده است : نزد رسول خدا از دجال سخن به میان افتاد ، فرمود : « فتنه برخى از شما به نظر من ، ترسناک تر از فتنه دجال است » .
زوائد 7/335 آن را صحیح دانسته، مانند آن در فردوس 3/131 آمده است که در حاشیه مى افزاید : امام عراقى مى گوید: احمد به روایت از ابوذر با سندى معتبر فرموده پیامبر را چنین آورده است : «بیشتر از دجال از غیر او براى شما مى ترسم» پرسیدند: غیر او کیست ؟ فرمود: «رهبران گمراه کننده».
صحیه البانى /271 ح 54 به نقل از شداد بن اوس آورده است که رسول خدا فرمود:
« از بدترین چیزهایى که براى امتم مى ترسم ، رهبران گمراه کننده اند. اگر ]به سبب آنها، میان امت[ شمشیر کشیده شود ، تا روز قیامت ، درگیرى برطرف نخواهد شد » .
در سبل الهدى 10/138 آمده است : ابو یعلى و ابن حبان از ابو سعید و ابوهریره نقل کرده اند که رسول خدا فرمود: « زمانى بر مردم خواهد آمد که فرمانروایانى سبک مغز و نادان بر آنها حکومت خواهند کرد . اینان مردم شرور را مقدّم خواهند داشت اما در ظاهر خوبان را پیش مى آورند. نماز را از وقت خود، به تأخیر مى اندازند. هر کسى از شما آن زمان را دریابد، کارگزار و نگهبان و تحصیلدار مالیات و یا انباردار آنان نباشد».
احمد بن منیع از راویانى مورد اطمینان و ابن ابى شیبه و ابو یعلى به نقل از ابوهریره آورده اند که رسول خدا فرمود: « از رهبران ]گمراه کننده[ و از حکمرانى خردسالان به خدا پناه ببرید »
همچنین به نقل از ابن عباس که وى را ثقه دانسته ، مى گوید: رسول خدا فرمود: « فرمانروایانى بر شما حکمرانى خواهند کرد که بدتر از مجوس اند » .
در حلیة الأولیاء 7/69 به نقل از سفیان ثورى آمده است که رسول خدا به سلمان ]فارسى[ فرمود: « لقمه حکمرانان پس از من ، مانند لقمه دجال است ; هر کسى از آن بخورد ، دل و دینش از دست مى رود ! » .
واژه «مضلّین; گمراه کنندگان» در برخى احادیث ، به حالت منصوب آمده است ، اما عبات درست ، رفع آن ، یعنى (مضلّون) است. اگر درست باشد که پیامبر آن را منصوب خوانده ، فعل «أعنى» در تقدیر است که ثمره آن تأکید بیشتر است .
مقصود از حدیث اخیر ، هشدار به مسلمانان است که مبادا به حکمرانان ستمگر نزدیک شوند ; همچنین پیامبر مسلمانان را فرا مى خواند تا ارتباط خود را با آنان قطع کنند و غذایشان را نخورند ، زیرا بر دل و دین مسلمانان اثر بد مى گذارد ، و سبب انحراف و کجروى شان مى شود ، مانند لقمه دجال که در حدیث آمده است : مردمان را توسط آن مى فریبد ، و کافر مى کند


پیشوایان گمراه کننده ، خونِ عترت پیامبر و مردم را مى ریزند


اهل بیت(علیهم السلام) براى ما روایت کرده اند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) رهبران گمراه کننده را از ریختن خون عترت پاکش بر حذر داشته و به آنها هشدار داده است . اما راویان دربارى و طرفدار خلافت ، سخنان پیامبر را حذف کرده اند !
البته بعید هم به نظر نمى رسد که پیروان حاکمان گمراه کننده ، مطالبى را که بیان مى دارد آنها خون عترت پاک پیامبر را مى ریزند ، حذف کرده و از بین برده باشند !
در امالى طوسى 2/126 (و در چاپ دیگر /512) آمده است که عبدالله بن یحیى حضرمى گفت :
شنیدم على(علیه السلام) فرمود : خدمت پیامبر بودیم و ایشان خواب بودند . در حال صحبت با اصحاب در مورد « دجال » بودیم که حضرت با چهره اى برافروخته و سرخ ، بیدار شدند و فرمودند : « من از چیزى غیر از دجال در مورد شما هراس دارم ، رهبران گمراه کننده پس از من خون عترتم را مى ریزند ! با هر کسى که با عترتم دشمن باشد ، دشمن هستم و با کسى که دوست دارشان باشد ، دوستم » . مانند حدیث در احتجاج 1/265 و در چاپى دیگر /395 آمده است.
در امالى طوسى/65 و امالى مفید /288 آمده است که على(علیه السلام) فرمود : « هنگامى که آیه (إذا جاء نصر الله والفتح) بر پیامبر نازل شد ، به من فرمود : « اى على ! یارى خدا و پیروزى فرا رسیده ، اگر دیدى مردم ، دسته دسته به دین خدا رو مى آورند ، پروردگارت را ستایش کن و آمرزش بخواه که او توبه پذیر است . اى على ! پس از من ، خداوند مبارزه با فتنه ها را بر مؤمنان واجب کرده ، چنان که جهاد همراه من را علیه مشرکان واجب کرده است » .
پرسیدم : اى رسول خدا ! فتنه اى که مبارزه با آن واجب شده ، چیست ؟ فرمود : « فتنه گروهى که به یگانگى خدا و رسالت رسولش شهادت مى دهند اما با سنّتم مخالفت مى کنند و به آن ضربه مى زنند ! » .
پرسیدم : اى رسول خدا ! به چه دلیلى با آنها بجنگیم در حالى که « لا إله إلا الله» مى گویند و معتقد به رسالت شما هستند ؟ فرمود : « به این دلیل که در دین بدعت ایجاد مى کنند و از دستورم سر باز مى زنند و ریختن خون عترتم را روا مى دارند » !
عرض کردم : یا رسول الله ! اگر به من وعده شهادت مى دهید ، از خدا بخواهید توفیق آن را زودتر به من بدهد .
فرمود : « آرى به تو وعده شهادت مى دهم ، اما چگونه تحمل مى کنى اگر محاسنت از خون سرت رنگین شود ؟ » به سر و ریشم اشاره کرد . عرض کردم : اى رسول خدا ! اگر شما چنین مطلبى را پیشگویى مى کنید ، نه تنها جاى نگرانى ندارد بلکه باید شکر و سپاس هم گفت ، چون مژده و بشارت است . سپس فرمود : « همینطور است . پس آماده باش که با امتم جهاد خواهى کرد ».
گفتم : یا رسول الله ! راه پیروزى را به من نشان بده . فرمود : اگر دیدى ، مردم از هدایت به گمراهى کشیده شده اند ، با آنان جهاد کن ، چون هدایت از خداست و گمراهى از شیطان . اى على ! هدایت ، پیروى از فرمان خدا بدون هوس و خود رأیى است .
گویا آن روزى را مى بینم که با کسانى مى جنگى که قرآن را تحریف کرده ، به شبهات عمل مى کنند ، شراب را نبیذ کرده و حلال مى شمارند ، مال ناچیزى به عنوان زکات مى دهند و اموال حرام را به بهانه هدیه ، مى بخشند ! » .
پرسیدم : اى پیامبر ! آنها به واسطه اعمالشان مرتدند یا فتنه گر ؟ فرمود : « آنها فتنه گرند و در آن غرق خواهند بود تا آنکه عدالت در موردشان اجرا شود » .
پرسیدم : اى رسول خدا ! عدالت به دست ما خواهد بود یا کسان دیگر ؟ فرمود : « البته که به دست ماست ! خدا دین را با ما آغاز کرده و با ما هم به پایان مى رساند و پس از گرفتارى مردم به شرک ، توسط ما در دل ها الفت ایجاد مى کند و پس از فتنه ها ، توسط ما دوستى و پیوند در دل ها برقرار مى کند » . گفتم : سپاس خداوند را که فضل و بخشش را به ما عطا فرموده است !
نگارنده : منابع سُنى ها قسمت نخست حدیث امالى مفید و طوسى را آورده اند اما قسمت مربوط به رهبران گمراه کننده را حذف کرده اند ! که البته این شگرد آنهاست که احادیث را تجزیه و قطعه قطعه کنند تا از بین برود !
حاکم 3/149 از ابو هریره آورده است : پیامبر به على و فاطمه و حسن و حسین نگریست و فرمود : « من دشمن کسى هستم که با شما دشمن باشد و دوست کسى هستم که دوستدار شما باشد » .
حاکم این حدیث را صحیح دانسته و با حدیث مشابه دیگرى از زید بن ارقم آن را تأیید مى کند که چنین است : «با کسى که شما ]اهل بیت[ دشمن باشید ، دشمنم و با کسى که دوست باشید ، دوست هستم » .
همچنین این حدیث را از زید بن ارقم ، خدرى ، ام سلمه و دیگران هم آورده و مى افزاید : هنگامى که آیه تطهیر نازل شد ، پیامبر این حدیث را چندین مرتبه تکرار کرد . پیامبر چهل روز ، به هنگام صبح به درِ خانه على(علیه السلام) مى رفت و در مى زد و آیه را مى خواند و این حدیث را تکرار مى فرمود . همچنین پیامبر(صلى الله علیه وآله)این حدیث را در محله اى در مدینه و نیز به هنگام بیمارى اى که منجر به وفات شان شد و در مناسبت هاى مختلف ، تکرار مى کرد .
حدیث در منابع سنى زیر نیز وجود دارد : مسند احمد 2/442 ، ابن ماجه 1/52 ، ترمذى 5/360 ، مجمع الزوائد 9/169 ، ابن شیبه 7/512، امالى محاملى /447 ، صحیح ابن حبان 15/434 ، معجم اوسط طبرانى 3/179 و 5/182 و 7/197 ، معجم اصغر 2/3 ، معجم اکبر 3/40 و 5/184 ، فضائل سیدة النساء / عمر بن شاهین /29 ، موارد الظمآن 7/201 ، تفسیر ثعلبى 8/311 ، شواهد التنزیل 2/44 ، تاریخ بغداد 7/144 ، تاریخ دمشق 13/128 و 14/144 ، سیر اعلام النبلاء 2/122 .
نیز در منابع شیعى : تفسیر امام عسکرى /376 ، تفسیر فرات کوفى /338 .


کوشش براى تبرئه صحابه


مسند احمد 1/458 به نقل از ابن مسعود مى گوید که رسول خدا فرمود :
« هر پیامبرى که خداوند پیش از من برگزید ، در میان امت خود ، یاران و اصحابى داشت که به سنّتش عمل کرده ، دستوراتش را انجام مى دادند ، اما پس از آنها کسانى آمدند که سرپیچى کرده و بدانچه مى گفتند ، عمل نمى کردند و کارى را مى کردند که دستورى از جانب خدا درباره آن نرسیده بود » .
مانند این حدیث در منابع زیر وجود دارد : احمد 1/461 از ابن مسعود ، صحیح مسلم 1/69 که در آن آمده است : ابو رافع مى گوید : حدیث را براى عبدالله بن عمر نقل کردم ، اما از من نپذیرفت . ابن مسعود وارد شد و در جایى نشست . وقتى عبدالله بن عمر خواست وى را ببیند ، به من هم گفت که همراهش بروم . وقتى نشستیم ، از ابن مسعود راجع به این حدیث پرسیدم ; او هم همانطور که من براى ابن عمر نقل کرده بودم ، روایت را نقل کرد .
طبرانى در معجم الکبیر 22/362 آورده است که پیامبر فرمود :
« به زودى کسانى بر شما حکمرانى خواهند کرد که ارزاق مردم را به دست خواهند گرفت . سخن دروغ گفته و بدکردارى خواهند کرد . زمانى از شما راضى مى شوند که کردار زشت شان را تحسین کنید و دروغ شان را تصدیق نمایید ; پس به اندازه اى که به حق تن دهند ، از آنان پیروى کنید ، اما اگر پا را فراتر گذاشتند و کسى در مخالفت با آنها کشته شد شهید است » .
مانند این حدیث در منابع زیر آمده است : معجم الکبیر 22/373 ، فردوس 2/317 چنین آورده : « تقسیم نان را در دست خواهند گرفت و شما را از دسترسى به آن بازخواهند داشت مگر آنکه دروغشان را تصدیق کرده و کردار زشتشان را نیکو جلوه دهید . . . هر کسى ] به آنها اعتراض کند و [ در این راه کشته شود ، شهید است » .
طبرانى در معجم الکبیر 22/375 به نقل از صدقى آورده است که رسول خدا فرمود:
« به زودى پس از من خلفا خواهند آمد ، پس از آنها ، امیران ، بعد از امیران ، پادشاهان و پس از آنها ستمگران . سپس مردى از اهل بیتم قیام کرده و زمین را پر از عدل و داد مى کند ، چنان که از ستم آکنده شده بود » .
نگارنده : سُنى ها نمى توانند احادیث مربوط به رهبران گمراه کننده را مربوط به صحابه ندانند ، چرا که احادیث فراوانى مربوط به حوض کوثر که نزدشان صحیح است ، وجود دارد و تصریح مى کند که اکثر صحابه پس از پیامبر تغییر رفتار داده و آموزه هاى اسلامى را تحریف کردند و به همین علت هم ، خداوند آنها را وارد آتش مى نماید . روایت بخارى تصریح دارد که بجز گروه اندکى که راه خود را از دیگران جدا مى کنند ، بقیه گرفتار آتش عذاب الهى قرار خواهند شد .
بخارى در صحیح خود 7/208 آورده است که پیامبر وضعیت اصحابش را در محشر ، چنین توصیف مى کند :
« در حالى که ایستاده ام ، مى بینم که گروهى مى آیند ، وقتى آنها را دیدم و شناختم ، فرشته اى از میان من و آنها خارج مى شود و به بعضى مى گوید : بیایید . مى پرسم : کجا ؟ مى گوید : به خدا سوگند ! به سوى آتش ! مى پرسم : تقصیرشان چیست ؟ مى گوید : اینان پس از تو مرتد شده و به قهقهرا برگشتند ! نمى بینم کسى از آنها نجات یابد مگر به اندازه چند گوسفند جدا شده از گله .
معناى حدیث آن است که رهبران گمراه کننده از صحابه اند .
مى بینیم که احادیث سُنیان درباره شورش و قیام بر علیه رهبران گمراه ، متناقض است ، بعضى مى گویند مردم باید قیام کنند و تا مرز شهادت ایستادگى نمایند اما برخى معتقدند اگر حکمرانان نماز بر پا بدارند نباید بر ضدشان قیام کنند و نظر گروه دیگر بر این است که  هر چقدر هم که ستم نمایند ، نباید بر ضدشان کارى کرد !
این سردرگمى به این معناست که حکومت در روایات نبوى دست برده و آنها را تحریف و ضایع کرده است


پیروى از حاکمان موجب گمراهى است و سرپیچى از آن موجب مرگ

طبرانى در معجم الکبیر 8/176 از ابى امامه آورده است که رسول خدا فرمود :
« از اینکه امتم را گرسنگى و یا دشمن از پاى درآورد، نمى ترسم; اما از رهبران گمراهى مى ترسم که اگر مردم ، اطاعتشان کنند ، گمراه شده و اگر مخالفت کنند ، کشته مى شوند » .
طبرانى در معجم الصغیر 1/264 به نقل از معاذ بن جبل مى نویسد که پیامبر فرمود :
« هدیه را تا وقتى که هدیه هست بپذیرید ، اما اگر به رشوه تبدیل شد و دینتان به خطر افتاد، آن را رد کنید و اگر فقر مانعتان مى شود و نمى توانید آن را نپذیرید ، بدانید دنیا به مراد مرفهان و مشرکانى گشت که اکنون مرده اند اما دین خدا همچنان پا برجاست . پس به قرآن تمسک کنید و بدانید که به زودى راه قرآن و سلاطین جدا خواهد شد و مبادا که شما از قرآن جدا شوید . بدانید امیرانى خواهند آمد که در میان شما قضاوت خواهند کرد ، اگر از آنها پیروى کنید ، گمراهتان مى نمایند و اگر از آنان سرپیچى کنید ، شما را مى کشند » .
معاذ پرسید : اى رسول خدا ! در این اوضاع چه کار باید بکنیم ؟ فرمود :
« همان کارى که یاران عیسى بن مریم کردند . با اره تکه تکه شدند و بر روى تخته ها جابجا شدند ]اما زیر بار ستم نرفتند[ . مرگى که به سبب پیروى از دستور خدا باشد ، بهتر از زندگى با گناه و معصیت الهى است » .
حدیث در منابع زیر آمده : المطالب العالیه 4/267 ، معجم طبرانى با تفاوتى اندک ، در المنثور 2/300 از عبد بن حمید ، مجمع الزوائد 5/227 که آ ن را توثیق شمرده است .
عبدالرزاق صنعانى در المصنف 11/329 آورده است که پیامبر فرمود :
« به زودى امیرانى بر شما حاکم خواهند شد که برخى از دستورات الهى را کنار مى گذارند . هر کسى با آنان مخالفت کند ، نجات مى یابد اما کسى که کردارشان را خوش نداشته باشد ، به سلامت مانده یا در حد زیادى به سلامت خواهد زیست ، اما اگر کسى که با امیران گنه کار همراهى کند ، هلاک گشته یا در شُرُف تباهى خواهد بود » .
در همین جلد /330 از حسن بصرى وارد شده است که پیامبر فرمود :
« به زودى پس از من ، امیرانى خواهند آمد و دست به اعمالى خواهند زد که عده اى آنها را تأیید و عده اى دیگر محکوم مى کنند. هر کسى ستم شان را نپذیرد ، از گناه دورى کرده است ; کسى که از ظلم شان ناخشنود باشد ، سالم مى ماند ، اما هر کس خشنود و راضى به ستمشان باشد (بد کرده است ) » . گفتند : اى رسول خدا ! با آنان مبارزه نکنیم ؟ فرمود : « تا وقتى که نماز مى خوانند ، نه » .
مانند حدیث در ابن ابى شیبه 15/71 و 243 از ام سلمه آمده است : « هر کسى از آنها دورى کند ، سالم مانده یا تقریباً در سلامت است اما هر کسى با آنها همراه شود ، هلاک و تباه مى گردد » . نیز سنن ترمذى 4/529 مانند روایت اوّل ابن ابى شیبه با تفاوتى اندک، و ترمذى مى گوید که حدیث ، حسن و صحیح است . در معجم الکبیر طبرانى 11/39 مانند روایت دوم ابن ابى شیبه با تفاوتى اندک آمده است .
در روایت دیگر بیهقى 8/157 از ابو هریره آورده است که پیامبر فرمود :
« به زودى پس از من خلفایى خواهند آمد که احکامى را که مى دانند ، انجام مى دهند و بدانچه خدا و شرع دستور داده ، عمل مى کنند . پس از آنها ، کسانى خواهند آمد که احکام دینى را که نمى دانند ، عمل کرده ، و اعمالى را مرتکب مى شوند که به آنها گفته نشده است . کسى که کارشان را نپسندد ، بى گناه است و هر کس خویشتن دارى کند ، به سلامت مى ماند ; اما آن که به کار نادرست شان رضایت دهد و از آنها پیروى کند ( کار نادرستى انجام داده است ) .
مانند حدیث در معجم الاوسط طبرانى 5/374 ، مسند بزاز 6/61 از ام سلمه آمده است که پرسید : اى رسول خدا ! با آنها مبارزه نکنیم ؟ فرمود : نه ، تا زمانى که نماز بر پا مى دارند . نیز در معجم اوسط طبرانى 1/252، مسند شامیین 1/371 ، ابى یعلى 10/308 .
در تمام احادیث تعبیر « امرا ، خلفا و ائمه » معناى واحدى دارند .

معرفى پیشوایان گمراه توسط امیر مؤمنان


در نهج البلاغه 2/188 آمده است که شخصى از احادیث بدعت آور و گوناگونى که میان مردم رواج داشت ، پرسید . حضرت فرمود : « بعضى از احادیثى که در دسترس مردم قرار دارد ، حق است و برخى هم باطل ، هم راست دارد و هم دروغ ، هم ناسخ و هم منسوخ ، هم عام و هم خاص ، هم محکم و هم متشابه ، هم احادیثى که درست ثبت شده و هم احادیثى که با ظن و گمان روایت شده . در زمان پیامبر ، آنقدر به حضرت نسبت دروغ دادند که حضرت به خطبه ایستاد و فرمود : « هر کسى عمداً نسبت دروغ به من بدهد ، جایگاهش در آتش است » .
افرادى که حدیث نقل مى کنند ، فقط چهار دسته اند و پنجمى ندارد :
1 منافقى که تظاهر به ایمان مى کند و نقاب اسلام بر چهره دارد ; نه از گناه مى ترسد و نه از آن دورى مى کند و از روى عمد به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت دروغ مى دهد . اگر مردم بدانند که او منافق و دروغگوست ، سخنش را نمى پذیرند و گفته اش را قبول نمى کنند ، اما چون مردم معتقدند که او همراه رسول خدا بوده و حضرت را دیده و از پیامبر آموخته ، سخنش را مى پذیرند ، ولى خدا شما را از منافقان آن گونه که لازم بود ، آگاه کرد و وصف شان را براى شما بیان نمود .
منافقان ، پس از پیامبر هم بودند و با تهمت زدن و دروغ بستن به دین ، به پیشوایان گمراه کننده و دعوت کنندگان به آتش ، نزدیک شدند و به آنان ولایت و حکومت بخشیدند و آنها را بر گرده مردم سوار کردند و توسط آنان به دنیا رسیدند . مردم با سلاطین و دنیا هستند ، مگر کسى که خدا او را حفظ کند . این یکى از آن چهار گروه است . . . » ر. ک : کافى 1/62 ، خصال ص 256 .
د کافى 8/62 به نقل از امیرمؤمنان آمده است که از حال و روز امت گله داشت و فرمود :
« پیش از من والیانى بودند که کردارشان بر خلاف کردار رسول خدا بود . با عهد و پیمان پیامبر مخالفت کرده و آن را زیر پا مى گذاشتند و سنّتش را تغییر مى دادند . اگر به اصلاح امور مى پرداختم و مردم را وادار به ترک کارهاى نادرست طبق آنچه در زمان رسول خدا بود ، مى کردم ; لشکریان از پیرامونم پراکنده مى شدند . . . قسم به خدا که به مردم دستور دادم در ماه رمضان جز براى انجام فرایض گِرْد نیایند . به آنها گفتم که تجمع شان براى نوافل ، بدعت است ، اما برخى از سپاهیان و کسانى که همراهم مى جنگیدند گفتند : اى مسلمانان ! واى که سنت عمر دگرگون شد و ما از نماز مستحبى در ماه رمضان منع شدیم ! ترسیدم شورش نظامى کنند . و من از امت ، چیزى جز چند دستگى و پیروى از رهبران گمراه ( که به آتش جهنم مى خوانند ) ندیدم .


معرفى رهبران گمراه توسط عبادة بن صامت


ابن ابى شیبه در المصنف 15/233 از ازهر بن عبدالله آورده است که عبادة بن صامت از شام به قصد حج ، به مدینه آمد . در مدینه نزد عثمان بن عفان رفت و گفت : اى عثمان ، آیا به تو نگویم که از رسول خدا چه شنیدم؟ عثمان گفت : بگو ! عباده گفت: شنیدم رسول خدا فرمود :
« به زودى بر شما امیرانى حاکم خواهند شد که به آنچه مى دانید درست است ، به شما دستور مى دهند اما خود بدانچه بد مى دانید ، عمل مى کنند . اینان بر شما حق اطاعت و پیروى ندارند . و مانند همین در /357 آمده و اضافه مى کند : پس ]اگر از دستورشان سرپیچى کردید[ خود ر ا سرزنش نکنید » . آن گاه عباده افزود : سوگند به خدایى که جانم در دست اوست ! معاویه از شمار آنان است . عثمان به عنوان اعتراض چیزى به « عباده » نگفت !
ابن ابى شیبه مى گوید که این حدیث با متنى مختصر و با اسناد صحیح بنابر شرط بخارى و مسلم روایت شده و عبادة بن صامت به قصد دادخواهى نزد عثمان بن عفان رفته بود . مانند آن در مسند احمد 5/329 است .
در مسند شاشى 3/172 از رفاعه نقل شده که عبادة بن صامت در شام قطار شترانى را دید که بار آنها شراب بود ، پرسید : بارشان روغن است ؟ گفتند : نه ، شراب است که به معاویه فروخته شده . عباده در گوشه بازار به طرف بارها رفت و هر مَشکى که پر از شراب بود را پاره کرد !
معاویه به ابو هریره که در آن زمان در شام بود پیغام داد و گفت : جلوى برادرت ( عبادة بن صامت ) را بگیر ! او صبح به بازار مى رود ، کالاى اهل ذمه را از بین مى برد ولى شب در مسجد مى نشیند ! کارى جز آبروریزى و عیب جویى از ما ندارد ! نگذار برادرت با ما چنین کند !
ابو هریره نزد عباده رفت و گفت : اى عباده ! چه کار به معاویه دارى ؟! بگذار هر چه که مى خواهد بفروشد ! خدا در قرآن مى فرماید : « آنان که در گذشتند ، هر کار نیک و بدى که کردند ، براى خود کردند ، و شما هم هر کارى کنید، براى خویش خواهید کرد و مسئول کار آنها نخواهید بود » (بقره/134)
عباده پاسخ داد : اى ابو هریره ! وقتى که ما با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بیعت مى کردیم، تو نبودى . ما در همه حالات چه در حال نشاط و یا کسالت با ایشان بیعت کرده ایم و مى بایست از ایشان حرف شنوى داشته باشیم و پیروى کنیم; همچنین در حال تنگدستى و گشاده دستى ، باید انفاق کنیم ، امر به معروف ونهى از منکر کنیم و براى خدا هر سخنى که لازم باشد ، بگوییم و از سرزنش ملامت گران هراس نداشته باشیم .
با رسول خدا عهد بستیم که اگر نزد ما به یثرب آمد ، او را یارى کنیم و چنان که خود و همسران و خاندان مان را حفظ مى کنیم ، ایشان را نیز حفظ کنیم و در مقابل ، پاداش مان بهشت باشد . هر کسى به بیعت خود با رسول خدا وفادار بماند ، خداوند بهشت را به او ارزانى خواهد داشت اما کسى که پیمان شکنى کند ، به خودش ضرر زده است .
ابوهریره وقتى این سخنان را شنید ، دیگر چیزى نگفت .
معاویه به عثمان در مدینه نوشت که عبادة بن صامت ، بر علیه من در شام فساد به پا مى کند ، یا دست از سر ما بردارد یا بگذار از شام به جاى دیگر برود . عثمان در پاسخ معاویه نوشت که « عباده » را به سراى عثمان در مدینه بفرستد . معاویه همین کار را کرد . وقتى « عباده » به سراى عثمان در مدینه رفت ، جز وى کسى از « سابقین » ]پیشگامان اسلام[ آنجا نبود ، اما بسیارى از « تابعین » آنجا بودند . عثمان به او اعتنا نکرد و وى گوشه اى نشست . سپس رو به « عباده» کرد و گفت : با ما چکار دارى ؟ با تو چه کنیم ؟! عباده برخاست و گفت : شنیدم ابوالقاسم رسول خدا فرمود :
« به زودى پس از من کسانى امورتان را در دست خواهند گرفت که آنچه را بد مى دانید ، به شما خوب معرفى مى کنند و آنچه را خوب و درست مى دانید ، بد و نادرست مى دانند . از کسى که عصیان خدا را مى کند ، پیروى نکنید و از راه پروردگارتان گمراه نشوید » . سوگند به خدایى که جانم در دست اوست ! معاویه از شمار حاکمان بد کردار است .
عثمان دیگر چیزى نگفت !
حدیث در این منابع نیز آمده است: مسند الشامیین 2/282 از عبدالله بن عمرو به اختصار ، صحیحة الالبانی 2/138، سیر اعلام 2/9 از اسماعیل بن عبید بن رفاعه آورده است که مى گوید : معاویه به عثمان نوشت : عبادة بن صامت بر علیه من و اهالى شام خرابکارى مى کند . یا او را نزد تو بفرستم یا بگذارم از شام برود . عثمان در پاسخ گفت که او را بفرستد تا وى را به خانه اش در مدینه بازگرداند . راوى مى افزاید : عباده در حالى که عثمان از ورودش باخبر بود ، بر عثمان وارد شد . وقتى عباده آمد رو به عثمان کرد و گفت : شنیدم رسول خدا فرمود : « پس از من مردانى امورتان را به دست مى گیرند که آنچه را زشت مى دانید ، خوب مى انگارند . . . اما نباید از کسى که عصیان کرده ، پیروى کرد و از راه پروردگارتان گمراه نشوید »
رویارویى عباده با معاویه و عثمان را در جواهر التاریخ جلد دوم بحث کرده ایم.

تصریح پیامبر بر اینکه رهبران گمراه از اصحابش هستند !

عبدالرزاق در المصنف 11/345 آورده است که جابر مى گوید : پیامبر به کعب بن عجزه فرمود : خدا تو را از شرّ حکمرانىِ سفیهان حفظ کند ! پرسید : حکمرانى اینان چگونه است ؟ فرمود : « امیرانى که پس از من ، به شیوه هدایت من ، هدایت نمى کنند و به سنّتم گردن نمى نهند . هر کسى که دروغشان را بپذیرد و در ستم ، یاریشان کند ، از من نیست و من با آنان نیستم . از حوض کوثر سیراب نمى گردند و وارد بهشت نمى شوند ، اما کسانى که دروغشان را نپذیرند و بر ستم یاریشان نکنند ، از من هستند و من با آنان هستم و در کنار حوض کوثر نزد من خواهند آمد.
اى کعب بن عجزه ! روزه سِپَر آتش است و صدقه ، گناه را از بین مى برد و نماز موجب نزدیکى به خداست .
اى کعب بن عجزه ! کسى که گوشت بدنش از مال حرام روییده باشد ، ابداً وارد بهشت نمى شود و سزاوار آتش است . اى کعب بن عجزه ! مردم بر دو قسم هستند: آن که مراقب ایمانش است و خود را از آتش مى رهاند و یا اینکه جان خود را ]به مال دنیا [مى فروشد و خویش را گرفتار مى کند » . مانند این حدیث در مسند احمد 3/231 است .
در مسند احمد 5/111 آمده است که ابى خبات بن ارت مى گوید : منتظر رسول خدا بودیم که براى نماز ظهر از خانه بیرون بیاید . وقتى بیرون آمد فرمود : گوش کنید چه مى گویم ، گفتیم : سراپا گوشیم ! دوباره فرمود : گوش کنید ، عرض کردیم : مى شنویم ، فرمود : بزودى بر شما امیرانى حکمرانى مى کنند ; بر ستمى که مى کنند ، یاریشان نکنید . هر کسى دروغشان را بپذیرد ، از حوض کوثر سیراب نگشته و وارد بهشت نمى شود .
در مسند احمد /384 آمده است که حذیفه مى گوید پیامبر فرمود : بزودى امیرانى خواهند آمد که دروغ مى گویند و ستم مى کنند. هر کسى دروغشان را تصدیق و در ظلم یاریشان کند، از من نیست و من با او نیستم و نزد من در کنار حوض کوثر نخواهد بود ، اما هر کس که دروغ شان را نپذیرد و در ستم ، کمک شان نکند ، از من است و من با اویم و کنار حوض کوثر با من خواهد بود » .
مانند حدیث در مسند احمد 6/395 و بیشتر از آن در 4/343 است .
در /267 به نقل از نعمان بن بشیر آمده : بعد از نماز عشا در مسجد بودیم که رسول الله نزدیک شد و رو به آسمان کرد ، سپس سر به زیر آورد . گمان بُردیم در آسمان اتفاقى افتاده ; فرمود : « بزودى پس از من امیرانى خواهند آمد که دروغ مى گویند و ستم مى کنند . هر کسى دروغ شان را بپذیرد و بر ستم یاریشان کند ، از من نیست و من با او نیستم ، اما آن که دروغشان را رد کند و در ظلم شان شریک نشود ، از من است و من با اویم » .
مسند ابن مبارک /163 از ابى سعید خدرى از پیامبر آورده است که فرمود :
« امیرانى بر شما حکم خواهند راند که کسانى پیرامون آنها هستند ستم مى کنند و دروغ مى گویند . هر کسى بر ظلم یاریشان کند و دروغشان را بپذیرد ، از من نیست و من با او نیستم ، اما هر کسى دروغشان را نپذیرد و بر ستم کمکشان نکند ، با اویم و او با من است » .
مانند همین روایت در سنن ترمذى 2/512 از کعب بن عجزه آورده شده و در /137 قسمتى از آن از جابر بن عبد الله و ابن عمر روایت شده است که مى گوید : چهار تن از عرب و پنج نفر از موالى بودیم که رسول خدا نزدمان آمد و فرمود : « آیا شنیده اید که پس از من امیرانى حاکم خواهند شد که هر کسى بر ستم کمک شان کند ، و دروغشان را بپذیرد و در پیرامونشان باشد . . . » .
مانند آن در صحیح ابن حبان 5/9 و معجم الکبیر طبرانى 3/135 آمده است ، کعب بن عجزه مى گوید: رسول خدا بر ما وارد شد ، نُه نفر بودیم ، پنج نفر عرب و چهار تن عجم ، فرمود : « بشنوید ! آیا مى دانید پس از من امیرانى خواهند آمد که هر کسى پیرامونشان باشد و دروغشان را بپذیرد و بر ظلم کمک شان کند ، از من نیست و من با او نیستم و در کنار حوض کوثر نزد من نخواهد بود ؟! »
مانند حدیث در مسند الجامع 10/749 از ابن عمر آمده است . حاکم 1/78 آورده است : خبات به من گفت : در حالى که بر در خانه پیامبر نشسته بودیم ، حضرت بیرون آمد و فرمود : بشنوید چه مى گویم ! عرض کردیم : اى رسول خدا ! مى شنویم . فرمود: «بزودى امیرانى خواهند بود...» همان 4/126 ، همچنین در این منابع : المصنف عبد الرزاق (که حدیث را صحیح دانسته) تاریخ بغداد 5/361 ، مجمع الزوائد 5/248 که مى گوید: احمد و بزار روایت کرده ، رجال و راویان یکى از اسناد بزار ، صحیح اند ; رجال سند احمد نیز چنین هستند .
صحیح مسلم 3/1476 از حذیفه آورده است که به پیامبر گفت : اى رسول خدا ما گرفتار شرّ بودیم ، خدا برایمان خیر فرستاد که اکنون در آن به سر مى بریم . آیا پس از این خیر ، شرّى هست ؟ فرمود : آرى ! پرسیدم : آیا پس از آن شر ، خیر است ؟ فرمود : آرى ، پرسیدم : آیا پس از آن خیر ، شرّ دیگرى هست ؟ فرمود : بلى ، گفتم : چگونه ؟ فرمود :
« پس از من رهبرانى خواهند آمد که به شیوه من هدایت نمى کنند و سنت مرا به اجرا نمى گذارند . در میان آنها مردانى هستند که دل هایشان همچون قلوب شیاطین است اما به ظاهر آدم اند » .
پرسیدم : اى رسول خدا ! اگر آن زمان را دریابم ، چه کنم ؟ فرمود :
« حرف امیر را گوش کن و از آن پیروى نما ، گرچه بر پشتت زَنَد و مالت را بستاند ، از او بشنو و بپذیر » .

هشدار مخفیانه پیامبر به عمر درباره رهبران گمراه کننده

مسند احمد 1/42 آورده است که عمر به کعب الاحبار گفت : از تو مسئله اى مى پرسم اما جوابش را کتمان نکن ! گفت : به خدا قسم ! هر چه بدانم ، از تو مخفى نمى کنم ! عمر پرسید : از چه چیز بیشتر از همه براى امت محمد(صلى الله علیه وآله)مى ترسى ؟ کعب گفت : رهبران گمراه کننده ! عمر گفت : راست گفتى . رسول خدا این مطلب را خصوصى به من فرموده بود ! در مجمع الزوائد 5/239 آمده است که احمد آن را روایت کرده و رجالش مورد اعتمادند .
در مسند الشامیین طبرانى 2/97 از کعب الاحبار از عمر بن خطاب آمده است که رسول خدا مخفیانه به من فرمود : « بیش از هر چیزى براى امتم ، از رهبران گمراه مى ترسم » .
کعب مى گوید: من هم گفتم که به خدا سوگند ! از چیزى به جز آنها براى این امت ، نمى هراسم !
مانند حدیث در این منابع آمده است : تاریخ دمشق 50/152 ، معرفة الصحابة 1/232 .

پیامبر به خانه عمر آمد و شاید این تنها بار بود !

حلیة الأولیاء 5/119 مى نویسد : ابو عمرو بن حمدان به نقل از حسن بن سفیان از کثیر بن عبید حدّاء از محمد بن حمید از مسلمة بن علی از عمر بن ذر از ابى قلابه از ابومسلم خولانى از ابو عبیده بن جراح مى گویند که عمر بن خطاب گفت :
رسول خدا در حالى که غم را در چهره شان احساس مى کردم ، دست به محاسنم زد و فرمود : « إنا لله وإنا إلیه راجعون ! جبرئیل لحظاتى قبل نزد من آمد و گفت : إنا لله وإنا إلیه راجعون ! گفتم : درست است ما از خداییم و به سویش باز مى گردیم اما چرا این آیه را خواندى ؟! گفت : زمان کمى پس از وفات شما امتت گرفتار فتنه مى شوند ، پرسیدم : فتنه کفر یا گمراهى ؟ گفت : هر دو ! گفتم : چگونه ممکن است در حالى که کتاب خدا را میان آنها به جا گذاشته ام ؟! پاسخ داد : با کتاب خدا فتنه مى کنند و این کار توسط امیران و قاریانشان انجام مى شود ! امیران به مردم ستم مى کنند و آنها را از از حقوقشان بازمى دارند . مردم را مى کشند و فتنه به پا مى کنند ! قاریان پیرو خواست امیرانند و در ستم یاریشان مى کنند و در این جهت هر چه از دستشان برآید ، کوتاهى نمى نمایند .
] رسول خدا مى فرماید [ پرسیدم : چگونه دیگران از دست اینان به سلامت خواهند بود ؟ جبرئیل گفت : با خویشتن دارى و شکیبایى ! اگر حقوقشان را دادند ، بگیرند اما اگر منعشان کردند ، از آن بگذرند ! »
در در المنثور 3/155 آمده است : این روایت را حکیم ترمذى به نقل از عمر بن الخطاب آورده است . همچنین در این منابع آمده است : جلیس الصالح /599 ، المعرفة والتاریخ /580 ، کنز الفوائد /61 به نقل از ابو عبیده جراح از عمر بن خطاب .

علّت گرفتارى امت به رهبران گمراه کننده

علت گرفتار شدن مردم به دست رهبران گمراه کننده آن است که آنها با اصرار و قصد قبلى ، این وضع را پذیرفته و بالاترین خدمت پیامبر را رد کرده اند. پیامبر در بیمارى منجر به وفاتش ، اصحاب را خواست و پیشنهاد کرد که وصیتى برایشان بنویسد که تا روز قیامت ، از گمراهى حفظ شوند و آنها را سروران دنیا بگرداند . در تمام تاریخ پیامبران ، چنین پیشنهادى بى نظیر و یگانه است .
قریش احساس کرد که پیامبر قصد دارد با پیمانى مکتوب ، ولایت امام على و عترت(علیهم السلام) را رسمى کند و از قریش اقرار بگیرد و آنها را وادار به اطاعت کند. اما عمر بن خطاب به پیامبر گفت : نیازى به وصیت شما نداریم ! کتاب خدا ما را بس است ! قریشیان و طُلَقا ( آزادشدگان به دست پیامبر در فتح مکه ) سخن عمر را تأیید کرده و فریاد زدند : همان که عمر گفت ! همان که عمر گفت ! بعد همهمه شد و حتى به پیامبر جسارت کردند و گفتند که هذیان مى گوید !
عمر در جواب یکى از اصحاب که اصرار داشت سخن پیامبر عملى شود ، گفت : به او بفهمانید که پیامبر هذیان مى گوید ! آنها آماده بودند که اگر پیامبر بر نوشتن وصیتش پافشارى کرد ، روى گردانى و ارتداد خویش را از اسلام اعلام کنند و بگویند که رسول خدا پیامبر نیست ، بلکه مى خواهد سلطنت بنى هاشم را پایه ریزى کند !

پیامبر از کارشان خشمگین شد و فرمود : « از نزد من برخیزید و بروید ! روا نیست نزد من اختلاف کنید! حالى که دارم ، بهتر از آن چیزى است که به من نسبت مى دهید » .
ابن عباس پیوسته مى گفت : مصیبت ، تمام مصیبت آن بود که مانع نوشتن وصیت رسول خدا شدند ! این حدیث را صحیح بخارى 1/36 ، در شش جا آورده و تا مى توانسته از آن حذف کرده است ، حدیث نگاران دیگر بیشتر از او روایت کرده اند .

احادیث شجره ملعونه در قرآن ، گمراهان را معلوم مى کند

خدا در سوره اسرا آیه 60 مى فرماید :
« هنگامى که به تو ( اى پیامبر ) گفتیم : پروردگارت بر مردم چیرگى دارد ، و آن رؤیا را به تو نمایاندیم، ( نیز ) درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم، و ما آنان را بیم مى دهیم ، ولى جز بر طغیان بیشتر آنها نمى افزاید » .
مسلمانان سنى روایت کرده اند که پیامبر این آیه را به رهبران گمراه بنى امیه تفسیر نموده است . در مجمع الزوائد 5/243 در حدیثى موثوق به نقل از ابو یعلى روایت شده است که ابو هریره مى گوید :
رسول خدا خواب دید که «بنى حَکَم» از منبرش بالا و پایین مى روند ، پیامبر با عصبانیت فرمود: «چرا باید ببینم که بنى حکم مانند میمون ها از منبرم بالا مى روند؟!»
راوى مى افزاید : پس از این ماجرا تا وفات پیامبر ، کسى لبخند رسول خدا را ندید !
در همین منبع 5/240 روایت کرده و آن را صحیح دانسته که عبد الله بن عمر مى گوید : نزد پیامبر بودیم ، عمرو بن عاص رفت که لباسش را مرتب بپوشد و دنبال من بیاید . همه نزد پیامبر بودیم که فرمود : « مردى لعنت شده بر شما وارد خواهد شد » به خدا قسم ! ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود و مرتب بیرون و داخل را نگاه مى کردم ] که ببینم چه کسى مى آید [ تا اینکه « حَکَم » آمد .
معجم الکبیر طبرانى 3/9 به نقل از ( امام ) حسن بن على ( رضى الله عنه ) در پاسخ به اعتراض شخصى درباره صلح با معاویه ، روایتى آورده است که حضرت فرمود : رسول خدا ، در رؤیا بنى امیه را دید که یکى پس از دیگرى بر منبرش خطابه مى کنند . این رؤیا موجب آزرده شدن پیامبر گردید ، تا آنکه این آیه نازل شد « ما تو را کوثر دادیم » که نام چشمه و نهرى در بهشت است ، همچنین این آیات نازل گردیدند : « ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم ، و تو چه مى دانى که شب قدر چیست ؟ شب قدر از هزار ماه برتر و بالاتر است » یعنى آن که بنى امیه هزار ماه مملکت دارى خواهند کرد. رسول خدا گفت : همین آیه ما را بس است . هزار ماه حکومت مى کنند که نه زیاد خواهد شد و نه کم .
مانند حدیث در این منابع نیز هست : فضائل الاوقات بیهقى /211 ، ترمذى 5/115 ، حاکم 3/170 که آن را صحیح دانسته ، احادیث دیگرى نیز آورده 3/175 و 4/74 .
در فتح البارى 7/287 آمده است که ابن عباس از عمر درباره آیه « الم تر إلى الذین بدّلوا نعمة الله کفراً وأحلّوا قومهم دار البوار » ( ابراهیم ، آیه 28 ) پرسید که منظور این آیه چه کسانى هستند ؟ عمر گفت : مقصود کسانى فاجرتر از بنى مخزوم و بنى امیه هستند ، یعنى دایى هایم و عموهایت ! خداوند در جنگ بدر ، دایى هایم را گرفت اما به عموهایت تا الان مهلت داده است ! وى در ادامه حدیث على(علیه السلام) را آورده و مى گوید که در کتاب عبدالرزاق و نسائى نیز هست و حاکم آن را صحیح دانسته .
نگارنده : مقصود عمر، بنى مخزوم است که ابو جهل رئیس شان بود و مادر عمر ( حنتمه ) نیز به آنها منسوب بود . خالد بن ولید این مطلب را نمى پذیرفت اما عمر به آیه آل عمران 126 - 127 اشاره کرد :
تا خداوند برخى از کسانى که کافر شده اند را نابود کند یا آنان را خوار سازد تا نومید بازگردند. هیچ یک از این کارها در اختیار تو نیست ; یا خدا بر آنان مى بخشد یا عذابشان مى کند، زیرا آنان ستمکارند » .
معناى آیه این است که خداوند اراده کرده برخى قبائل قریش را وانهد ، ولى بعضى را با کشتن رهبران و بیرون بردنشان از صحنه سیاسى و نیز ناتوان کردن آنها از امکان نبرد با اسلام ، خوار کند ، از این رو در تاریخ ، نقش مهمى از اینها نمى بینیم . اینها بنو عبد الدارند ; کسانى که سوارکاران و جنگجویان قریش بودند . على(علیه السلام) در بدر و احد ده ها جنگجوى آنها را کشت که همگى جزء قهرمانان و پرچمداران قریش بودند .
بنو مغیره خاندانى ریاستمدار از بنى مخزوم اند که پس از کشته شدن ابو جهل در جنگ بدر ، از بین رفتند . از میانشان فقط یک جنگجو پدید آمد که خالد بن ولید بود ، پسرش عبد الرحمن در خلافت طمع کرد و معاویه وى را کشت .
همچنین پس از ابو بکر و عمر ، قبیله تیم و عدى نیز باقى نماندند و فقط امیه و هاشم در صحنه سیاسى بودند .
در منابع ما روایت شده که پیامبر و آلش(علیهم السلام) تأکید داشتند که نه تنها بنى مغیره ، مخزومى ها و بنى امیه، بلکه همه قریش ، مسئول و پاسخگوى کفران نعمت الهى هستند. امام صادق به یکى از اینان فرمود :
نظرت راجع به این موضوع چیست ؟ عرض کرد : بنى امیه و بنى مغیره از همه قریش فاجرتر و بدکارترند ! فرمود : « بلکه تمامى قریش چنین اند . خداوند به پیامبرش فرمود : من قریش را بر عرب برترى دادم و نعمتم را بر آنان تمام کردم و رسول برایشان فرستادم ، اما کفران نعمت کردند و فرستاده مرا تکذیب نمودند » تفسیر عیاشى 2/229 .
در کافى 8/345 از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
« روزى رسول خدا گرفته و غمگین بود ، على(علیه السلام) گفت : اى رسول خدا ! چرا شما را ناراحت و محزون مى بینم ؟! فرمود : چرا چنین نباشم ؟! دیشب در خواب دیدم بنى تیم و بنى عدى و بنى امیه از منبرم بالا مى روند و مردم را از اسلام به قهقراى جاهلیت باز مى گردانند . پرسیدم : پروردگارا ! این رخداد در زمان حیاتم است یا پس از مرگم ؟ فرمود : پس از مرگت » !

صحیح بودن حدیث « خلافت پس از وفات پیامبر، سى سال است » نزد سنى ها

مسند احمد4/273 از نعمان بن بشیر مى نویسد: کنار رسول خدا در مسجد نشسته بودیم. بشیر حدیث حفظ مى کرد ; ابو ثعلبه خشنى آمد و پرسید : اى بشیر بن سعد ! آیا حدیث رسول خدا درباره امیران را حفظ کرده اى ؟ حذیفه گفت : من خطبه اش را به یاد دارم . . . رسول الله فرمود :

« مادامى که خدا بخواهد ، نبوت میان شما خواهد ماند ، اما وقتى اراده کند، نبوت را برمى دارد ، سپس خلافت به شیوه نبوت خواهد بود ، تا آن زمان که آن را برچیند ; سپس حکمرانى ، بصورت پادشاهى و ستمکارانه خواهد بود ، تا خداوند آن را نیز برچیند ; پس از آن ، شیوه حکومت دارى پادشاهى اجبارى است ، که آن را هم از بین مى بَرَد ، در نهایت ، خلافت مجدداً به شیوه نبوت خواهد بود ». ]منظور زمان امام مهدى(علیه السلام) است[
حبیب مى گوید : وقتى عمر بن عبد العزیز قیام کرد ، یزید بن نعمان بن بشیر از یاران وى بود . این حدیث را براى یادآورى ، به او نوشتم و گفتم : امیدوارم حکومت عمر بن عبد العزیز ، مصداق پادشاهى ظالمانه و جبرى باشد ! وقتى نامه ام به وى رسید ، خوشحال شد و تعجب کرد .
در طیالسى /31 به نقل از ابو عبیده بن جراح و معاذ بن جبل آمده است که پیامبر فرمود :
« خداوند ]در زمان من[ امر را با نبوت و رحمت آغاز کرد ، سپس ]در زمان جانشینانم[ با خلافت و رحمت ادامه داد ، آن گاه حکومت ستمکارانه ، بعد حکومت زور، اجبار و فساد ]در زمان امویان و عباسیان[ خواهد بود که زنا کردن، نوشیدن شراب و پوشیدن حریر را حلال مى دانند . در این راه یارى مى شوند و پیوسته از دنیا بهره مند هستند تا خدا را ملاقات کنند ».
در دارمى 2/114 از ابو عبیده آمده است که رسول خدا فرمود :
« آغاز دینتان با نبوت و رحمت است ، سپس خلافت و رحمت ، بعد پادشاهى پلید و زشت کردار ، سپس سلطنت زورمدار که خوردن شراب و پوشیدن حریر در آن زمان روا شمرده مى شود .
ابو محمد مى گوید : از معناى واژه « اعفر » که در حدیث آمده ، پرسیده شد ، پاسخ داد : یعنى حکومت هایى که مانند خاک هستند و خیرى ندارند .
مانند حدیث در این منابع هست : ابو یعلى 2/177 ( با عنوان « سرکشى و فساد برانگیزى میان امت » ) و معجم الکبیر طبرانى 11/88 ( با بیان این حدیث از پیامبر : « سپس ریاست طلبان مانند الاغ ها به جان هم مى افتند . بر شما باد جهاد کردن ! برترین جهاد توسط مرزبانان است و بهترین مرزبانان در فلسطین (عسقلان)اند » ) .
نگارنده : این حدیث ، بنى امیه را به عنوان « رهبران گمراه کننده » معرفى مى کند و تصریح دارد که حکومت معاویه و تمام کسانى که پس از وى تا عمر بن عبد العزیز آمدند، حکومت زور ، ستمگر و غیر شرعى بودند .
حدیث به نظر سُنیان صحیح است .
در فتح البارى 8/61 مى گوید : اشاره وى بدین سخن ، با حدیثى که احمد و اصحاب سنن آورده اند همخوانى دارد ، ابن حبان و دیگران ، روایت را درست و صحیح شمرده اند و حدیث سفینه به نقل از پیامبر است که فرمود :
خلافت پس از من سى سال است ، سپس حکومتى ظالمانه مى آید » .
در 1/543 مى گوید : اغلب سندهاى حدیث ، صحیح یا حَسَن است و در آن راویانى دیگر هم هستند که شمارش آنها طول مى کشد .
ذهبى در سیر اعلام 1/421 مى گوید : حدیث ، بصورت متواتر از پیامبر نقل شده است .
البانى در صحیح اش 1/742 مى نویسد : این حدیث را احمد ، ابوداود ، ترمذى و حاکم آورده اند و دلیل بر درستى نبوت و پیشگویى پیامبر است ، چون ابوبکر سال 11 هـ بر مسند حکومت نشست و حسن بن على ، سال 41 هـ از خلافت کناره گیرى کرد ، که سى سال تمام مى شود .
این حدیث با نظر شیعیان در نامشروع بودن حکومت معاویه و امثال او همخوان است اما چون مخالف با تواتر و اتفاق نظر همگان است که پیامبر به خلافت على و عترت(علیهم السلام) در کنار قرآن وصیت کرده ، آن را نمى پذیریم ; همچنین این حدیث مى کوشد عمر بن عبدالعزیز را از نکوهش بنى امیه توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله)استثنا کند .

ادامه حکومت رهبران گمراه و پیروان شان تا ظهور مهدى ( عج )

در عُقَد الدُرر /62 به نقل از حذیفه آمده است که رسول خدا فرمود :
« واى بر مردم از پادشاهان ستمگر که چگونه مى کُشند و چطور مى ترسانند مگر کسانى را که آشکارا اطاعت شان کنند . مؤمن پارسا در گفتار و ظاهر با آنها ارتباط دارد اما قلباً از آنان بیزار است . پس وقتى خداوند اراده کند ، دوباره اسلام را عزیز و سربلند مى گرداند و تمام ستمگران را از بین مى بَرَد و امت را پس از فساد و تباهى ، سامان مى دهد که او بر همه چیز قادر و تواناست . اى حذیفه ! اگر از دنیا فقط یک روز باقى مانده باشد ، خداوند آن روز را آنقدر طولانى مى کند تا مردى از اهل بیتم حکمرانى کند . حماسه ها به دست او محقق مى شود و اسلام پدیدار مى گردد . وعده خداوند حتمى است و سریع الحساب است » .
حافظ ابونعیم اصفهانى، حدیث را در صفة المهدى آورده ، مانند آن در این منابع هست : العرف الوردى فی أخبار المهدی 2/2 ، البرهان هندى /92 ، ینابیع المودة /448 ، کشف الغمة 3/262 ، بحار الانوار 51/83 .
فرمایش پیامبر بر اینکه « خداوند آن روز را طولانى مى کند » کنایه از حتمى بودن ظهور مهدى است ; و « ملاحم » که در حدیث آمده ، جمع « ملحمه » و به معنى درگیرى تن به تن است و به رخدادهاى مهم هم گفته مى شود .

پی نوشت :

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رواتى که در پى اثبات حقانیت خلافت بنى امیه و بنى عباس بودند واز تیره هاى قبیله قریش به شمار مى آمدند.

2 ـ نقره سفید و طلاى سرخ. مقصود گنج هاى زمین است.

بقلم علی کورانی عاملی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد