آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال
آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال

انواع رویکردهای شیطان پرستی

شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت است در حالیکه تعالیم خداجویانه ی کلیساها را مورد تمسخر قرار می دهد و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد. یک شیطان پرست لاوی، خود را خدای خود می داند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطان پرستی است.

  

شیطان پرستی فلسفی (لاوی)

این نوع شیطان گرایی از مبنای اعتقادی یهودیت نشأت گرفته است. این نوع گرایش اعتقاد به این دارد که محور و مرکز عالم، انسان است. این شاخه از شیطان پرستی به پایه گذار این فرقه، آنتوان لاوی نسبت داده می شود. کسی که کلیسای شیطان را تأسیس کرد و اولین سازمانی که از لغت شیطان پرستی فلسفی استفاده نمود. او تحت تأثیر نوشته های نیچه، آلیستر کرالی، مارکی دو ساد، ویندهام لویس، چارلز داروین، آمبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بوده است.

شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت است در حالیکه تعالیم خداجویانه ی کلیساها را مورد تمسخر قرار می دهد و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد. یک شیطان پرست لاوی، خود را خدای خود می داند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاوی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف می دانند، باید به طرز فکر گروهی خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. در ازای آن گرایش های انفرادی داشته باشند و باید به طور دائم یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی می دانند؛ و باید که در بشر دوستی خود، بدون تأمل عمل کنند. در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان، برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی، عموماً خدایی برای پرستش قائل نمی دانند و به زندگی غیرمادی بعد از مرگ نیز عقیده ای ندارند. اما زندگی این گروه از شیطان پرستان، عاری از روحیه ی مذهبی و معنویت نیست.

در نظر ایشان، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه ی عقلی را پوچ می شمارند و آنرا ترس از مسائل ماوراء الطبیعی می دانند. در هر حال، آموزه های شیطان پرستی فلسفی، قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگرچه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد. چرا که این تعالیم از آموزه های یهودی- مسیحی نشأت گرفته است و شیطان را به دلیل خصوصیاتش پلید انگاشته است.

شیطان پرستی دینی
مبنای بنیادین این نوع از گرایش به شیطانیسم، پرستش یک نیروی ماوراءالطبیعه اساطیری و یا چند خدایی می باشد. عمده پیروان آن به «خدایان» رم باستان، الهه های شرقی و ... گرایش دارند. اما رکن اصلی این نوع نیز مانند سایر انواع تأکید بر پرورش استعدادهای شخصی انسان و در حقیقت خودپرستی است.
این نوع شیطان پرستی شبیه شیطان پرستی آنتوان لاوی است، با این تفاوت که در این نوع گرایش، شیطان گونه ای جنبه ی خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی، افسانه ها، آیین های متفاوت و یا صرفاً ساخته ی ذهن پیروان آن می باشد. گرایشات شیطان پرستی دینی اغلب مشابه گرایشات شیطان پرستی فلسفی است، گرچه معمولاً پیش نیازی برای خود قائل می شوند و آن اینست که شیطان پرست باید یک قانون ماوراء الطبیعی را که در آن یک یا چند خدا که همه شیطان هستند یا به وسیله ی شیطان شناخته می شوند، قبول داشته باشد. شیطانی می تواند تنها در ذهن یک شیطان پرست تعریف شود، یا از یک دین معمولاً قبل از مسیح، اقتباس شود. خدا یا خدایان می توانند انواع مختلفی از معبودها باشند. بعضی از آنها از ادیان بسیار قدیمی نشأت گرفته اند. انواع معمول شیطان پرستی، خدایان شان را از ادیان قدیمی مصر باستان و بسیاری از الهه های باستانی بین النهرینی و الهه های رومی و یونانی اقتباس کرده اند. برخی شیطان پرستان، ادعای پرستش خدا دارند، ولی بیشتر شیطان پرستان خدای خود را دارای قدمت بسیار می دانند. آنها شیطان را بر حق و به عنوان کسی که در مقابل خدا شورش کرده است، قبول دارند. این نظریه معمولاً توسط کسانی که خدا را به دید شیطانی می نگرند، حمایت شده است.
یک پند رایج شیطانی اینست که: «هر خدای ارزشمندی بهتر است به جای یک برده ی پست و به خاک افتاده، یک شریک در قدرت خود داشته باشد».
نمونه ی آن شیطان ابراهیمی است که مانند ابلیسی که در تورات آمده است و بشریت را به چیدن میوه ی درخت شناخت خوب از بد تشویق می کند: «تو مطمئناً نمی میری، چرا که خدا در همان روزی که این کار را کنی از آن خبر خواهد داشت، سپس چشمانت باز خواهد شد و شما مانند خدا خواهید شد و خوب را از شرّ تشخیص خواهید داد». با استفاده از این مفهوم، ‌شیطان پرستان خود را بهتر از هر خدای دیگری، دارای قدرت تشخیص خوب از بد می پندارند. از آنجا که این گروه از شیطان پرستان خود را بسیار قدیمی تر از بقیه می دانند، نام «شیطان پرستان سنتی» را بر خود گذاشته اند و به شیطان پرستان فلسفی، «شیطان پرستان معاصر» می گویند.

شرّ پرستان (شیطان پرستی گوتیک)
این نوع شیطان گرایی نیز مانند دو نوعی که اشاره شد، نوعی از شر پرستی با اشاره به تاریکی است و از کثیف ترین فرق انحرافی به حساب می آید. میل و درخواست به «برگشت تاریکی» در این شاخه بارز است. این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط می شوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم به اعمالی از قبیل خوردن نوزادان، کشتن گوسفندان، قربانی کردن دختران باکره و نفرت از مسیحیان هستند. این طرز فکر در کتاب «مالیوس مالیفیکاروم» دسته بندی شده است. کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (1490) تألیف شد و درواقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت. این کتاب حاوی مطالب خرافی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه ی لغوی نام کتاب، پتک جادوگران است.


مقایسه شیطان پرستی در ادیان
مفهوم شیطان در طول قرن ها مورد مکاشفه قرار گرفته است. در اصل در سنت مسیحیان جودو (میسحیت یهودی)، شیطان به عنوان بخشی از آفرینش دیده شده است که در بر گیرنده ی قانونی است که می تواند در مقابل خواست خداوند مخالفت کند و با اختیار تام خود، قادر است مبارزه طلب باشد. در خلال قرن ها این مفهوم به مخالفت علیه خداوند تحریف شده است.


این دیدگاه که هر چیزی نقطه مقابل خود را دارد و خداوند تماماً خوب باید یک نیروی خدای بد یا شیطانی نیز در مقابلش باشد، باعث شده است که شیطان در برابر خدا قرار بگیرد. در میان آموزه های دین مسیح و بعد از آن اسلام که هر دو دارای پیروان بسیار و رستگاری اعلا را برای خود قائل هستند و به زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارند، شیطان وجود دارد و در همه جهان بینی های الهی، شیطان سعی دارد خداوند را تحلیل برده و خراب کند.


با رشد رو به جلوی جامعه از دوران اصلاحات به دوران روشنفکری (قرون 17 و 18)، مردم در جوامع غربی به پرسش سؤالاتی راجع به شیطان کردند. اینچنین شیطان در پاسخ، به تدریج بزرگ و بزرگتر شد. لذا شیطان پرستی به صورت یک رسم که با رسوم دینی گذشته مخالفت دارد، ظهور پیدا کرده است. به علاوه شیطان پرستی بر مبنای آموزه های مخالف دین های ابراهیمی به مخالفت با خدای ابراهیمی پرداخته است. قدیمی ترین شاهد ثبت شده راجع به این واژه (شیطان پرستی) در کتاب «تکذیب یک کتاب» توسط توماس هاردینگ(1565) به چشم می خورد که در آن از کلیسای انگلیس دفاع می کند. کلمه ی شیطان در ابتدا از دین یهود آمده و در مسیحیت و اسلام تکمیل یافته است. این نگاه یهودی، مسیحی، اسلامی از شیطان، می تواند به موارد زیر تقسیم شود:
یهود: شیطان در یهودیت، در لغت به معنای" دشمن" یا "تهمت زننده" است. همینطور نام فرشته ای است که مؤمنین را مورد محک قرار می دهد. شیطان در یهود به عنوان دشمن خدا شناخته نشده است، بلکه خادم خدا است که وظیفه دارد ایمان بشریت را مورد آزمایش قرار دهد.


مسیحیت: در بسیاری از شاخه های مسیحیت، شیطان (در اصل لوسیفر) قبل از آنکه از درگاه خدا طرد شود، یک موجود روحانی یا فرشته بوده که در خدمت خداوند بوده است. گفته می شود شیطان از درگاه خداوند به دلیل غرور بیش از حد و خودپرستی طرد شده است. آنها معتقدند شیطان به انسان گفته است که می تواند خدا شود و بدین ترتیب موجب معصیت اصلی انسان و اخراج از بهشت عدن شده است. از شیطان در کتاب یونانی "دیابلوس" به عنوان روح پلید (Devil) نیز نام برده شده است که به معنای «تهمت زننده» یا «کسی که به ناحق دیگران را متهم می کند»، است. واژه Devil از فعلی به معنای «پرت کردن» یا «انتقال دادن» نشأت گرفته شده است. در حالی که لاوی ادعا کرده است که این واژه از زبان سانسکریت مشتق شده و به معنای الهه است.


اسلامی: کلمه ی شیطان satan به معنای خطا کار، متجاوز و دشمن است. این یک عنوان است که معمولاً به موجودی به نام ابلیس داده می شود. ابلیس یک جن بوده است که از خدا نافرمانی کرده، لذا توسط خدا محکوم شده است که به عنوان منبعی برای گمراهی انس و جن باشد و ایمان آنها را برای خدا بسنجد.

انجیل و کلیسای شیطانی
انجیل شیطانی کتابی است که شیطان پرستان از آن برای عبادت و دعاهای خود و همچنین استفاده در مراسم خود استفاده می کنند. این کتاب شامل کلمات عبری و یونانی و انگلیسی است که معنای دقیق برخی از این کلمات هنوز کشف نشده است. چیزی که در آن وجود دارد، اسامی شیطان و دعوت از او برای قدرت دادن به شیطان پرستان است. دعاهای آن برخلاف دعاهای مسیحیت و انجیل است و همچنین بسیاری از شعائر آن برای قدر نهادن به عظمت و قدرت شیطان به عنوان قدرت مطلق است.


کلیسای شیطان پرستی در قرون وسطا به عنوان مکانی برای انجام مراسم شیطان پرستی استفاده می شد و جایی برای قرارهای شیطان پرستان قدیمی و انجام مراسم در آن بود. امروزه کلیسای شیطان پرستی، محلی برای عبادت شیطان پرستان است. در شیطان پرستی جدید، این مکان به نام کلیسای شیطان برای انجام مراسم ارضای جنسی مورد استفاده قرار می گیرد و محلیست برای انجام مراسم شیطان پرستی جدید.

بسترهای شیطان پرستی در غرب

1. فلسفه ی یونانی
یکی از مواردی که اغلب کارشناسان فرق و مذاهب در خصوص تحلیل شیطان گرایی از آن بهره برداری می نمایند، دیدگاه ادیان نسبت به مسأله ی «شیطان» و معرفت خاص دینی نسبت به این شرّ مطلق است. در همین رابطه نیز ادعای لاوی در استناد به ذهنیات موهن خود مبنی بر تغییر واژه ی یونانی (Devil) یا شیطان و انتساب آن به زبان سانسکریت که آنگاه معنای الهه می یابد، قابل توجه است. بخش دوم ارتباط شیطانیسم با فلسفه یونانی نیز در نگاه به اسطوره ها، افسانه ها و خدایان یونان باستان است که از یکسو میل به پرستش که امر فطری و طبیعی است و از سوی دیگر بنای فکری گروه قابل توجهی از ایشان، منجر به آن می شود تا انسان از «درد بی خدایی» به خدایان دروغین پناه ببرد.

2. پروتستانیزم
کلیسای کاتولیک و نهاد آن طی 10 قرن، فجایع اخلاقی، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را علیه غرب به راه انداخت. پس از اقدام مارتین لوتر و کالوین در اعلام «خریداری شدن جهنم» جامعه ی مسیحیان به صورت افسارگسیخته و با جهتی کاملاً غیر دینی رویکردهایی را نسبت به مؤلفه های فوق اتخاذ کردند.
ریشه های اولیه ی این حرکت انحرافی به دوران رنسانس می رسد. اما در آن دوره گزارش تاریخی مستندی از شیطان گرایی وجود ندارد، بلکه برخی افراد با ادعایی از دل سپردن به شیطان، سعی در راه اندازی یک حرکت انتقادی علیه کلیسا را داشتند و بس.

3. معرفت شناسی یهودی از شیطان
حرکت اعتراضی رنسانس و جنبش ها و گرایش های بعدی آن عمیقاً تحت تأثیر آموزه های یهودیان بوده است.

4. افول معنویت
آنگاه که معنویت افول نماید، بدیهی است که انسان به دام بلا می افتد. باید تأکید شود که کمرنگ شدن معنویت و نقش خداوند در زندگی، یکی از علل اصلی شکل گیری این گروه ها بوده است. مؤسسان شیطان گرایی به صورت جدی تحت تأثیر فلاسفه پوچ گرایی همچون نیچه بوده اند.


5. رمانس گرایی
رمانس گرایی در جهان غرب، عمدتاً با اسطوره گرایی در جهان اسلام و یا آیین شرق ارتباط دارند.
بدین معنا که غربیان به دلیل احساس نیاز به وجود قهرمان، شخصیت های تخیلی و دروغین با قدرت های نیک و بد آفریدند تا خلاء ناشی از عدم حضور اسطوره ها را در فرهنگ جبران نمایند. از این منظر، میل به قهرمان یک رمانس شدن همیشه در روح و روان و اندیشه ی انسان غربی وجود دارد، آنقدر که حاضر است برای آن حتی به «شیطان» هم بدل شود.

1. متون
از منظر یهودی و نقش آنها در شکل گیری شیطان پرستی چند نکته قابل توجه است.
1.براساس آموزه های یهودی و عبرانی شیطان نه یک موجود بد، بلکه یک فرشته ی خادم برای آزمایش انسان ها است.
2. خواه ناخواه متون یهودی، منبعی برای مسیحیان نیز قلمداد می شوند و نگاه خاص یهودیت به شیطان، تأثیرات فراوانی بر مسیحیت داشته است.
2. تصوف یهودی (کابالا)

کابالا (قبالا)یا همان تصوف یهودی، آیینی است که به نوع خاصی از ریاضت های شیطانی یهودیت دلالت دارد.
برابر نظریات کارشناسان ملل و نحل، این فرقه تحت تأثیر عرفان و تصوف اسلامی در اثر هم نشینی مسلمانان آندلس با برخی از یهودیان تشکیل شده است.
کابالا بخش رمزآلود و بسیار سرّی دین یهود طی نیم قرن اخیر محسوب شده و عمده تحولات جهان توسط کابالیست ها دنبال می شود. کابالا عمیقاً بر باورهای خرافی همچون جادوگری استوار است و برای آن تقدس قائل است و این عمده ترین نقطه اشتراک شیطان پرستی درگذشته و حال با شیطان پرستی است.
هم اکنون اصطلاح کابالا وصف کننده ی تمرین آیین و دانش محرمانه یهود است. مهم ترین منابع و کتب کابالیستی که به عنوان ستون و پایه ی اصلی آیین کابالا درآمدند، شامل مجموعه کتب عبری «بهیر» به معنای کتاب روشنایی و «هیچالوت» به معنای کاخ ها می باشند که به قرن اول میلادی بازمی گردند. در قرن سیزدهم میلادی کتاب «زوهار» نوشته شد که تفکر و شکل کنونی «آیین کابالا» را تشکیل داد.

دکتر شهبازی، متخصص تاریخ درباره ی تعریف کابالا می نویسد: کابالا بر تصوف یهودی اطلاق می شود و تلفظ اروپایی «کباله» عبری است به معنی«قدیمی» و «کهن». این واژه به شکل«قباله» برای زبان فارسی آشناست. پیروان آیین کابالا یا کابالیست ها این مکتب را «دانش سری و پنهان» خاخام های یهودی می دانند و برای آن پیشینه ای کهن قائل اند. برای نمونه، مادام بلاواتسکی رهبر فرقه ی تئوسوفی، مدعی است که کابالا (قباله) در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران، آدم و نوح و ابراهیم و موسی نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنی اسرائیل بود. به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران، بلکه تمامی شخصیت های مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیره، دانش خود را از این کتاب گرفته اند. مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون را از پیروان آیین کابالا می داند. شهبازی در رد این ادعا می گوید: این ادعا پذیرفتنی نیست. برای تصوف یهودی، به عنوان «یک مکتب مستقل فکری» پیشینه ی جدی نمی توان یافت. مکتب کابالا به اوایل سده ی سیزدهم میلادی محدود می شود و آنچه پیش از آن است، گرته برداری یهودیان از مکتب فیلون اسکندرانی در فرهنگ هلنی و فلسفه ی یونانی و کپی برداری از آموزه های عرفانی مکتب اسلام محسوب می شود. سرآغاز طریقت کابالا به اوایل سده سیزدهم میلادی و به اسحاق کور(1160-1235م) می رسد. او در بندر ناربون (جنوب فرانسه) می زیست و نظرات عرفانی بیان می داشت. پیش از ظهور کابالا، مشارکت یهودیان در نحله های فکری رازآمیز و عرفانی، به فیلواسکندرانی در اوایل سده اول میلادی می رسد. در دوران اسلامی نیز چنین است. نحله های فکری گسترده ی عرفانی رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد، بر یهودیان نیز تأثیر گذارد و برخی متفکرین یهودی با مباحث عرفانی آشنا شدند که مهم ترین آنان ابویوسف یعقوب اسحاق القرقسانی (سده چهارم هجری/ دهم میلادی) است.


صهیونیزم و شیطانیسم

درباره ی تأثیرات فرهنگ اسلامی بر تصوف یهود باید گفته شود که بسیاری از مفاهیم کابالا، شکل عبری مفاهیم رایج در فلسفه و عرفان اسلامی است. درواقع اندیشه پردازان مکتب کابالا، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی، دست به اقتباس از متون عرفان اسلامی زدند و با تأویل های خود به آن روح و صبغه ی یهودی دادند. کاری که یهودیان در شاخه های متنوع علوم و دانش نیز انجام دادند. برای نمونه باید به مفاهیم «هوخمه» (حکمت)، «کدش» (قدس)، «نفش» (نفس)، «نفش مدبرت» (نفس مدبره)، «نفش سیخلت» (نفس عاقله)، «نفش حی» (نفس حیات بخش)، «روح» و ... در کابالا اشاره کرد.
مکتب کابالا نیز به دو بخش «حکمت نظری» و «حکمت عملی» تقسیم می شود. در تصوف کابالا بحث های مفصلی درباره ی خداوند و خلقت وجود دارد که مشابه عرفان اسلامی است. به ویژه در تاریک فراوان آن بر مفهوم نور و مراحل تجلی آن تکیه شده است.
آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائز اهمیت است، «شیطان شناسی» و «پیام مسیحایی» این مکتب است و دقیقاً این مفاهیم است که کابالا را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی معنادار می کند.

یکی از مواردی که توانسته از کابالا به شیطان پرستی راه یابد نماد «پنتاگرام» یا ستاره پنج پر است. این نماد به مثابه ابزاری برای جادوگران کابالیست مورد استفاده قرار می گرفت. نقطه اشتراک دیگر کابالا با شیطان پرستی، دیدگاه جنسی این دو است که در هر دو نحله لذت جنسی در اولویت قرار دارد. آنها رابطه ی جنسی را نه به مثابه یک عمل برای تداوم نسل، بلکه در راستای هدف انسان در زندگی می دانند.


مشخصه های ظاهری شیطان پرستان
گذشته از اعتقادات، اعمال و سنبل ها، شیطان پرستان، ظاهری متفاوت با دیگران دارند که می توان آنها را به راحتی از جمع تشخیص داد. بطور مثال از مدل موهای عجیب و غریب استفاده می کنند. ابروهای شان را می تراشند یا به سمت بالا طراحی می کنند، رنگ آرایش شان اغلب مشکی، بنفش و قرمز تند است. پوست بدن شان را با اشکالی مانند جمجمه، صورتک های شیطانی و سنبل ها خال کوبی می کنند. لباسهای شان از جنس جیر و چرم و اکثراً به رنگ مشکی و قرمز می باشد. چکمه های چرمی ساق بلند که اغلب با فلز تزئین شده است می پوشند.

نقد شیطان پرستی
اگرچه بیشتر نقدها به اعتقادات شیطان پرستان از ناحیه ی ادیان بزرگ صورت می پذیرد، ولی بیشترین انتقادات به شیطان پرستی از طرف مسیحیان است.

این ادعا که شیطان پرستی به طور صرف یک دین و فلسفه است، در کنار معنای ضد آن تعریف می شود که چه چیزی به عنوان ریاکاری، حماقت و خطاهای مسیر اصلی فلسفه ها و ادیان ضعیف عمل می کند. همچنین این مباحث از ادراک معنی و طبیعت شیطان یا عبادت او از ادبیاتی که معمولاً ضد شیطان است، شکل گرفته است.

بسیاری از شیطان پرستان، شیطان را به عنوان یک نیروی سرکش معرفی می کنند. به هر حال آنها ادعا می کنند چنین هویتی بر مبنای قبول کردن اینکه شیطان موجود یا قدرتی افضل است، شکل می گیرد.
گفته می شود با توجه به اینکه شیطان موجودی است که با خداوند مخالفت می کند، در صورت قبول کردن او به عنوان راهنما، باید با خودش نیز مخالفت کرد. (تناقض) عالمان مسیحی بر این باورند که نمی توان هرگز از شیطان تبعیت نکرد، چرا که هیچ کس معصوم نیست. حتی کسانی که از فلسفه ی خود پرستی تبعیت می کنند، تلاش می کنند چیزهایی که به عنوان خوبی فقط برای خودشان شناخته شده است را به دست آورند. این فلسفه دانان ادعا می کنند نتیجه ی این فلسفه اگر با قوانین خداوند تطابق نداشته باشد، تنها رنج، سردرگمی، انزوا و ناامیدی به همراه خواهد داشت.

شیطان پرستی نوعی طلسم کم ژرفای عقلانی از خدای ساخته شده توسط بشر است. انسان موجودی اجتماعی است و به انسان های دیگر احتیاج دارد. بعضی عقیده دارند که شیطان پرستان درک اشتباهی از استقلال داشته و آن را به تنهایی تعبیر کرده اند. استقلال می تواند انسان را قویتر کند، ولی این غیرممکن است انسان به تنهایی خدا باشد. آنها بر این باورند که معرفی کردن خود به عنوان خدا، می تواند به عدم پذیرش حقیقت منجر شود.

یکی از نقدهای کاربردی تر شیطان پرستی اینست که ضمن این که شیطان پرستی معمولاً خود را به عنوان راه نجاتی برای توده های تسلیم شده ی مردم در مقابل دین های اصلی معرفی می کند، بر شایستگی های آنها در بی نیازی از دیگران و انزواگرایی تأکید می کنند و انزوا گرایی می تواند به سوءاستفاده های مختلفی ناشی شود که معمولاً نیز چنین است. چرا که طبیعت انزواگرایانه ی شیطان معمولاً در بازخورد جوامع ناکار آمد است و برای جبران این خلاء از قوانین ادیان سنتی استفاده کرده است.


منبع مقاله :
مجیدی، سید محمدهادی، (1389)، جن، شیطان، روح در نگاه عارفان بزرگ، تهران: ماشی، چاپ دوم

نظرات 1 + ارسال نظر
خاکی چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 17:22 http://tobejavan71.blogsky.com gheybat12.blogsky.com

خدا ریششون بکنه از روی زمین
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم الرزقنا شهادة فی سبیلک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد