آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال
آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال

سفیانی و پرچم های ویرانگر

در این مقاله قصد داریم خروج سفیانی که یکی از نشانه های حتمی ظهور است را به طور کامل بررسی کنیم و تمامی جریانات قبل از خروج سفیانی را مورد واکاوی قرار دهیم و ببینیم که پرچم های مختلفی که در جریانات منجر به ظهور قرار دارند چه گروه ها و اقوامی هستند. همچنین با ارائه دلایل روایی و تحلیل های درست درباره عدم تطابق داعش با سفیانی بحث و گفتگو کنیم.

 

 


به نام خدا


در طول این مقاله تمامی گفتار نگارنده با فونت آبی رنگ و تمامی روایات با فونت سبز نشان داده شده اند و تمامی مطالبی که به رنگ مشکی می باشند از کتب مهدوی و سایت های اینترنتی انتخاب شده اند.(منابع اینترنتی در زیر مطالب درج شده اند و کتب مهدوی مربوطه در پایان مقاله ذکر شده اند) همچنین منابع روایت ها در ذیل آنها درج شده است تا مخاطبان و محققان عرصه مهدوی به راحتی بتوانند از این روایات در فضای مجازی استفاده کنند. 

امیدوارم این مقاله ناچیز خدمتی باشد جهت روشن شدن پرچم های کفر برای مخاطبان و شناخت هرچه بیشتر آنها نسبت مسائل پیرامونی در منطقه و این مقاله را تقدیم میکنم به ساحت نورانی حضرت زینب کبری(س) ، باشد که مورد قبول خداوندگار قرار بگیرد.


حضرت صاحب الزمان(عج) فرمودند:

به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حق عمه ام

حضرت زینب(س) قسم دهندکه فرج مرا نزدیک گرداند.


پیشاپیش امیدوارم تمام نقص ها و کاستی های این نوشتار را بر این بنده حقیر ببخشید و دعای خیر خود را بدرقه راهمان کنید تا برای نوشتن مقالاتی دیگر و کامل تر مجال پیدا کنیم 


با تشکر . آرش / پنجم جمادی الاولی 1436



در این مقاله قصد داریم خروج سفیانی که یکی از نشانه های حتمی ظهور است را به طور کامل بررسی کنیم و تمامی جریانات قبل از خروج سفیانی را مورد واکاوی قرار دهیم و ببینیم که پرچم های مختلفی که در جریانات منجر به ظهور قرار دارند چه گروه ها و اقوامی هستند. همچنین با ارائه دلایل روایی و تحلیل های درست درباره عدم تطابق داعش با سفیانی بحث و گفتگو کنیم.


به دلیل وجود شبهات مختلف در ذهن مخاطبان عزیز در زمینه شباهت گروه داعش به سفیانی، قبل از پرداختن به مباحث خروج سفیانی ابتدا مطلبی را در خصوص عدم تطابق گروه داعش با سفیانی بیان میکنیم تا مخاطبان بدون داشته ذهنی و بدون هیچگونه شبهه به جریانات قبل از خروج سفیانی توجه کنند تا مطالب برای آنها قابل درک تر باشد و امیدواریم در مباحث خروج سفیانی نقش گروه داعش در عصر ظهور برای مخاطبان روشن شود.

ابتدا تعدادی از دلایلی که راجب سفیانی بودن گروه داعش مطرح می کنند را بیان میکنیم:

آنها میگویند گروه داعش به مانند سفیانی کینه بسیاری نسبت به شیعیان دارند ، نحوه کشتار داعش شبیه به سفیانی است ،  آنها در پنج منطقه ای که در روایات گفته شده به صورت ضمنی حضور دارند ، آنها طبق گفته روایات وارد عراق شده اند، آنها به دنبال ایجاد خلافت اسلامی در این نواحی هستند ، ...

برخی نیز با سفیانی دانستن گروه داعش عقیده دارند که سفیانی یک جریان است و یک شخص خاص نیست.

 

حال تمامی موارد بالا را با دلایل روایی توضیح خواهیم داد و از این طریق به عدم سفیانی بودن داعش می پردازیم.

در مورد اینکه سفیانی فرد است یا جریان باید گفت که سفیانی یک شخص خاص است، شخص بودن سفیانی از دو جنبه قابل درک است یکی اینکه در روایات متعددی به شخصیت سفیانی پرداخته شده و حتی مشخصات چهره او نیز بیان شده است و این خود بازگو کننده این است که او یک فرد حقیقی است، این مورد از روایت زیر برداشت می شود:

 

فرزند جگرخوار از وادی یابس( بیابان خشک) خروج کند. او مردی است میان قامت؛ بد قیافه؛ دارای سری بزرگ؛ با صورتی آبله گون؛ وقتی او را ببینی پنداری که یک چشم دارد؛ نامش عثمان و پدرش (عنبسه) و از فرزندان ابوسفیان است. او وارد سرزمینی آرام با آب گوارا شود و بر منبر آن قرار گیرد.

( بحار ج ۵۲ ص ۲۰۵)


دومین مورد در اثبات شخص بودن سفیانی ، روایاتی است که به نسب سفیانی اشاره دارند و او را از نسب ابوسفیان می دانند و با عبارت فرزند هند جگر خوار از او یاد می کنند. که خود نشان دهنده یک فرد است چرا که تمامی افرادی که در زیر یک بیرق و یک جریان می باشند نمی توانند الزاما از یک نسب و قوم باشند. در این صورت اگر بخواهیم سفیانی را یک جریان بدانیم باید تمامی افراد حاضر در این جریان را از نسب ابوسفیان بدانیم که این دور از ذهن خواهد بود. حال به روایات زیر توجه کنید:

 

امیر مومنان علی (ع) فرمود: هنگامی که دو نیزه در شام رد و بدل شود؛ از یکدیگر باز نگردد مگر آنکه نشانه ای از نشانه های خداوند هویدا شود. ... فرمود: زلزله ای در شام روی می دهد که بیش از صد هزار تن بر اثر آن جان می سپارند و خداوند آن زلزله را برای مومنان موجب رحمت و برای کافران مایه عذاب قرار می دهد؛ ... و نیز متوجه هجوم پرچم های زرد از سوی مغرب باشید تا آنکه لشکر آنها به شام می رسد؛ ....شهرکی در دمشق به نام حرستا به زمین فرو خواهد رفت؛ و چون چنین شود ؛ فرزند هند جگر خوار از وادی یابس خروج کند تا آنکه بر منبر دمشق نشیند ...

( عقد الدرر ص ۵۳ )

 

 سفیانی از فرزندان خالد پسر یزید پسر ابوسفیان است؛ .... با هفت نفر که یکی از آنها درفشی آماده اهتزاز با خود دارد؛ خروج می کند.

( نسخه خطی ابن حماد ص ۷۵ )

 

سومین مورد برای شخص دانستن سفیانی اشاره به یکی از روایات معصومین است که در آن مواجهه حق و باطل را از زمان پیامبر(ص) تا زمان ظهور حضرت حجت(عج) بیان می دارد، این روایت چون بیان می دارد که ابوسفیان در برابر پیامبر(ص) و معاویه در برابر امام علی(ع) و یزید دربرابر امام حسین(ع) قرار گرفتند در نتیجه در پایان روایت که میگوید سفیانی به مصاف حضرت قائم(عج) بر می خیزد، می توان به قرینه فرد بودن سه مورد قبل استنباط کرد که سفیانی نیز یک فرد حقیقی چون معاویه و یزید است.

 

امام صادق(ع) فرمودند:
ما و اولاد ابوسفیان دو خاندان هستیم که بخاطر خدا با یکدیگر دشمنى داریم ..
ما گفتیم خداوند راست گفت و آنها گفتند خداوند دروغ گفت ... ابوسفیان به جنگ پیامبر برخاست و معاویه فرزند ابوسفیان به جنگ على بن ابى طالب رفت و یزید پسر معاویه به نبرد با حسین بن على (علیه السلام ) پرداخت و سفیانى به مصاف حضرت قائم (علیه السلام ) برمى خیزد.

(بحارالانوار، ج 52، ص 182)

 

با توجه به روایات بالا شخص بودن سفیانی به اثبات رسید، حال اگر کسی گروه داعش را سفیانی بداند باید یک شخص خاص را از این گروه با مشخصات سفیانی تطبیق دهد نه اینکه بگوید سفیانی یک جریان است و با این گروه تطبیق دارد. 

در ادامه برخی از مشخصات زمانی و مکانی خروج سفیانی را می شماریم و دلایل عدم انطباق آن با گروه داعش را بیان میداریم.

طبق روایات سفیانی در ماه رجب خروج می کند و خروج او شش ماه قبل از ظهور رخ می دهد و از آغاز تا پایان جنبش سفیانی 15 ماه طول خواهد کشید که 6 ماه آن را در نبرد است و 9 ماه دیگر را بر پنج منطقه شامات حکومت می کند.

 

امام صادق(ع) فرمود: امر سفیانی از حتمیات است و خروجش در ماه رجب خواهد بود؛ و از آغاز خروجش تا نهایت کارش پانزده ماه طول خواهد کشید که شش ماهش را در پیکار خواهد بود و چون کشورهای پنجگانه را مالک شود نُه ماه حکومت خواهد کرد و یک روز هم بیش از نُه ماه نخواهد شد.

( غیبت نعمانی باب۱۸ ) 

 

با توجه به روایت بالا مختصات زمانی جنبش سفیانی کاملا مشخص می شود و اگر بخواهیم مختصات زمانی گروه داعش را برمختصات زمانی جنبش سفیانی تطبیق دهیم خواهیم دید که هیچ گونه وجه اشتراکی بین این دو وجود ندارد.

همانطور که می دانید گروه داعش حدود 2 سال است که در منطقه عراق و سوریه حضور پیدا کرده است، در صورتی که کل جنبش سفیانی برابر با 15 ماه خواهد بود، که اشاره شده 6 ماه را در نبرد خواهند بود ولی گروه داعش از ابتدای حضور تا این زمان مشغول نبرد بوده است. 

از لحاظ مختصات مکانی، گفته شده است که سفیانی از شامات و از سرزمین حوران ( قسمتی از نوار مرزی سوریه و اردن ) خروج می کند و پس از مدتی بر منبر دمشق می نشیند. بعد از نبردهای گوناگون پنج منطقه دمشق ، قنسرین ، حُمص ، اردن و فلسطین را فتح خواهد کرد و بر آنها حکومت می کند.

سفیانی پس از خروج در شامات و جنگ های متعدد به سمت عراق حرکت می کند و در راه عراق در جنگ بزرگ قرقیسیا شرکت کرده و پس از این جنگ با تجهیز نیرویی دوباره به سمت عراق حرکت کرده و به شهر کوفه حمله گسترده ای دارد و سپس حرکت لشکر او به سمت مدینه و ایران ذکر شده است...

 

امیر مومنان علی (ع) فرمود: هنگامی که دو نیزه در شام رد و بدل شود؛ از یکدیگر باز نگردد مگر آنکه نشانه ای از نشانه های خداوند هویدا شود. ... فرمود: زلزله ای در شام روی می دهد که بیش از صد هزار تن بر اثر آن جان می سپارند و خداوند آن زلزله را برای مومنان موجب رحمت و برای کافران مایه عذاب قرار می دهد؛ ... و نیز متوجه هجوم پرچم های زرد از سوی مغرب باشید تا آنکه لشکر آنها به شام می رسد؛ ....شهرکی در دمشق به نام حرستا به زمین فرو خواهد رفت؛ و چون چنین شود ؛ فرزند هند جگر خوار از وادی یابس خروج کند تا آنکه بر منبر دمشق نشیند ...

( عقد الدرر ، ص  ۵۳


فرزند جگرخوار از وادی یابس ( بیابان خشک) خروج کند. او مردی است میان قامت؛ بد قیافه؛ دارای سری بزرگ؛ با صورتی آبله گون؛ وقتی او را ببینی پنداری که یک چشم دارد؛ نامش عثمان و پدرش (عنبسه) و از فرزندان ابوسفیان است. او وارد سرزمینی آرام با آب گوارا شود و بر منبر آن قرار گیرد.

( بحار ج ۵۲ ص ۲۰۵ )  


سفیانی با سیصد و شصت سواره شورش می کند تا این که به دمشق می رسد و در ماه رمضان هم سی هزار نفر از قبیله بنی کلب با او بیعت می کنند.

( یوم الخلاص ص 671 ، بیان الائمه (ع) ج 2 ، ص 586 )


سفیانی سپاهی مرکب از یکصد و سی هزار نفر به کوفه روانه سازد که در روحاء و فاروق فرود آیند. شصت هزار نفر از آنان در کوفه متمرکز گردند که جایگاه قبر هود پیامبر(ع) در نخلیه است.

( بحار ج ۵۲ ص ۲۷۳ )


سفیانی وارد کوفه شود و سه روز به غارت آن پرداخته و شصت هزار نفر از اهالی کوفه را به قتل رساند و هجده شب در آنجا بماند. آنگاه پرچم های سیاه وارد منطقه شده و در کنار آب توقف کنند.

( نسخه خطی ابن حماد ص 84 )



حال با مقایسه مختصات مکانی داعش با مختصات مکانی سفیانی خواهیم دید که هیچگونه شباهتی بین این دو از لحاظ مکانی وجود ندارد. چرا که اولا گروه داعش در ابتدای امر در عراق حضور داشت و سپس وارد منطقه شامات و سوریه شد. پس محل خروج آن با روایات هیچگونه تطبیقی ندارد و همچنین در مدت حضور خود در شامات نتوانسته بر مناطق پنج گانه مسلط شود. علاوه بر اینها برخی حضور دوباره داعش در منطقه الانبار را منطبق بر حمله به سمت عراق می پندارند که باید گفت اولا در هنگام ورود به عراق حضور در جنگ قرقیسیا وجود داشته و جنگی با این گستردگی و کشتار که در روایات به کشتار حدود صد هزار نفر اشاره شده است مشاهده نشده است و در ثانی گفته شده سفیانی به کوفه حمله کرده و کشتار وسیعی را انجام خواهد داد که حتی چنین گستره فعالیتی از سوی داعش مشاهده نشده است.

پس همان طور که دیدید گروه داعش از لحاظ مختصات مکانی نیز هیچگونه تطابقی با روایات مربوط به سفیانی ندارند.

 

یکی از دلایل دیگر که عدم سفیانی بودن گروه داعش را به اثبات می رساند، روایات همزمانی قیام یمانی و خروج سفیانی است.

 

 امام باقر(ع) فرمود: روز قیام سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و در یک روز خواهد بود.

( بحار ج  ۵۲ ، غیبت نعمانی )


 امام صادق(ع) فرمود: خروج این سه تن، خراسانی، سفیانی و یمانی در یک سال، یک ماه و یک روز اتفاق می افتد. و درفش یمانی از همه هدایت کننده تر است زیرا که دعوت به حق می کند.

( بحار ج 52 ص 210


پس هرگاه شاهد خروج سفیانی باشیم همزمان باید خروج یمانی از یمن هم محرز شود ، در غیر این صورت نمی توان آن جریان را سفیانی نامید. و حال آنکه شخصی با نشان یمانی تا این هنگام از یمن خروج نکرده است ، پس سفیانی بودن داعش با این مورد نیز انطباق ندارد.

با توجه به مطالب بالا برای مخاطبان مشخص شد که گروه داعش به هیچ عنوان نمی تواند سفیانی روایات باشد و در ادامه با پرداختن به نحوه خروج سفیانی و شرح جزئیات بیشتر در مورد شرایط منطقه قبل از خروج سفیانی و همچنین تشریح گروه ها و پرچم های قبل از خروج سفیانی، مخاطبان گرامی علارغم درک اختلافات بسیار دیگر بین این دو مورد فوق با نقش گروه داعش نیز آشنا خواهند شد.


با توجه به گسترش تفکری که گروه داعش را سفیانی می دانند و همچنین دیگر تطبیقاتی که در عرصه نشانه های ظهور مطرح می شود لازم دانستم قبل از پرداختن به مباحث خروج سفیانی به یک مطلب کوتاه و مقدمه گونه بپردازم تا مخاطبان به اهمیت سالهای پایانی منجر به ظهور پی ببرند و خاطر نشان کنم که بر اساس روایات سالهای پایانی منجر به ظهور با وجود جریانهای مختلفی که در منطقه حضور دارند سالهایی پر از فریب و گمراهی خواهند بود و همین ممکن است موجبات یأس و نا امیدی را در بین جوامع مؤمنان ایجاد کند. حال به چندی از این روایات میپردازیم:

 

امیر المومنین علیه السلام فرمود:

«بین یدی القائم سنین خداعة»

پیشاپیش قیام قائم سالهائی است فریبنده.

پس فرمود:

«در آن سالها راستگو تکذیب شود و دروغگو تصدیق و شخص مکار مقرب گردد و رویبضه (مردمان پست غیر قابل اعتناء) در امر مردم دخالت کنند و سخنرانی کنند».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام:23:3 ح 5-577: 187 ح 1610، الزام الناصب: 118:2-69:1، بحار: 245:52 ب 25 ح 24.

 

حضرت صادق علیه السلام به أبان بن تغلب فرمود:

«هر گاه رایت حق ظاهر شود لعنت کند او را اهل شرق و غرب.

سپس فرمود: آیا می دانی برای چه؟

عرض کرد: نه.

فرمود: به جهت آنچه که مردم پیش از خروج از اهل بیت او می بینند».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام:500:3 ح 1071، بحار: 363:52 ب 27 ح 136-135.


پس از این حدیث ظاهر می شود که قبل از آن حضرت، بنی هاشم جور و تعدیاتی خواهند داشت که مردم از ایشان به تنگ آمده باشند که چون رایت حق را هم ببینند بر آنان قیاس کنند. اما در کدام کشور؟ ظاهر این است که در همه جا است.( کتاب مهدی منتظر)

 

حضرت رسول صلی الله علیه و اله و سلم فرمود:

«قیام او در هنگام تغیر بلاد و ضعیف شدن عباد و یأس از فرج خواهد بود».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام:176:1 ح 100، مناقب خوارزمی: ص 62 ف 5 ح 31، منتخب الاثر: ص 206 ف 2 ب 1 ح 44، بحار: 45:28 ب 2 ح 191:37-8 ب 52 ح 51-75: 67 ب 1 ح 7.

 

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

«خروج او در وقتی خواهد بود که مردم مأیوس و نا امید باشند»

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام:254:3 ح 783، الزام الناصب: 162:2، بحار 231:52 ب 25 ح 96-ص 348 ب 27 ح 99.

 

 

حال پس از مقدماتی چند که ذکر آنها لازم و ضروری می نمود به اولین نشانه حتمی ظهور که خروج سفیانی است و اتفاقات قبل و هنگامه آن می پردازیم و یکایک جریانات و پرچم های قبل و هنگامه خروج سفیانی را با مباحث روایی مطرح می کنیم و به روشن کردن این مباحث نزد مخاطبین مبادرت داریم.

 

حتمی بودن خروج سفیانی  :

در روایاتی چند به حتمی بودن امر سفیانی اشاره شده و با توجه به نظرات متعدد محققان و سخنوران عرصه مهدوی در این خصوص می توان گفت که خروج سفیانی امری حتمی و گریز ناپذیر است.

 

در کتاب «الغیبة» نعمانی ( ص 202 ) با سند صحیح به عیسی ابن اعین از اباعبدالله(ع) فرمود:

مسئله سفیانی از امور حتمی است. او در ماه رجب خروج می کند و زمان خروجش از ابتدا تا انتها 15 ماه به درازا می کشد. او شش ماه را به جنگ می پردازد.               آنگاه که بر مناطق پنج گانه تسلط یابد، دقیقا نه ماه بر آن حکومت می کند و حتی یک روز هم بیشتر زمان حکمرانی او نیست


الغیبة نعمانی (ص 203 ) از ابن عقده از علی بن حسن از عباس بن عامر از ابن بکیر از زرارة بن أعین از عبدالملک بن أعین گفت :

نزد اباجعفر (ع) بودم که در مورد قائم(ع) صحبت شد به آن حضرت عرض کردم: امیدوارم که به زودی امام ظهور کند و سفیانی نباشد، امام فرمود:

نه به خدا سوگند، سفیانی از حتمیاتی است که گریزی از آن نیست.

سند این روایت خالی از عیب و اشکال است و علی بن حسن، همان ابن فضال است و او موثق یا ثقه است.

 

زمان خروج سفیانی و مدت حکومتش :

طبق گفته روایات سفیانی در ماه رجب خروج میکند و البته روز آن مشخص نشده است، و پس از خروج 6 ماه را در پیکار و جنگ خواهد بود و سپس 9 ماه حکومت خواهد کرد: 

امام صادق(ع) فرمود: امر سفیانی از حتمیات است و خروجش در ماه رجب خواهد بود؛ و از آغاز خروجش تا نهایت کارش پانزده ماه طول خواهد کشید که شش ماهش را در پیکار خواهد بود و چون کشورهای پنجگانه را مالک شود نُه ماه حکومت خواهد کرد و یک روز هم بیش از نُه ماه نخواهد شد.

( غیبت نعمانی باب ۱۸ )

 

البته بنا بر قولی که فاصله خروج سفیانی را تا زمان خروج امام زمان 6 ماه بیان میکنند و بیان میدارند که سفیانی 6 ماه به جنگ میپردازد، و از آنجا که نگارنده زمان خروج امام زمان را کمی بعد از دهم محرم سال ظهور میداند( چون زمان ظهور و خروج از مکه مجزا خواهد بود) و بنا بر قولی که امام و سپاهیانش ( از جمله پرچم های خراسان ) بعد از خروج با سپاهیان سفیانی در مدینه وعراق جنگ خواهند کرد و سپس لشکر سفیانی به شامات عقب نشینی میکند، می توان گفت که با توجه به آن زمان شش ماهه پیکار سفیانی احتمال می رود این جنگ ها تا نیمه دوم محرم ادامه یابد و از همین رو احتمال می رود که خروج سفیانی به فاصله 6 ماه قبل از آن یعنی در نیمه دوم رجب رخ بدهد که البته طبق مطالعات قبلی خود در کتب مختلفه زمانهای دقیقی چون 18 رجب و 25 رجب را دیده بودم که در نیمه دوم رجب واقع بودند و چنین زمانی محتمل تر می نماید. البته خدا آگاه تراست.

 

امام باقر(ع) فرمود: ... مگر نمی بینید دشمنان خود را که بر سر نافرمانیهای خدا با یکدیگر می جنگند و بعضی از ایشان به خاطر دنیا بعضی دیگر را می کشند و با شما کاری ندارند و شما در خانه های خود آسوده و از آنان برکنارید، و سفیانی برای شکنجه دادن دشمنانتان، شما را بس است، و او از نشانه هایی است که به سوی شما خواهد بود، علاوه بر این، آن فاسق هنگامی که خروج کند شما یک ماه یا دو ماه پس از خروج او برجای خواهید ماند و ناراحتی برای شما پیش نخواهد آمد تا آنکه خلق بسیاری را بکشد نه شما را.

 ( غیبت نعمانی، باب 18 ، ش 3 )

 

مکان خروج سفیانی  :

بدون شک سفیانی از شام یا وادی یابس که از توابع دمشق است، خروج می کند. اما در مورد روایت های مربوط به وادی یابس، باید گفت که همگی ضعیف اند. در حالی که روایت های شیعی که سندی معتبر دارند، اشاره به خروج سفیانی از شام دارند و درست تر می نماید که بگویم که سفیانی از وادی شام و از سمت دمشق خروج میکند.

 

در عقدالدرر (ص 71 ) از رسول الله(ص) نقل شده است:

فتنه ای از دل سرزمین شام برانگیخته خواهد شد.

و آن فتنه سفیانی است که در صفحه 73 آن کتاب آمده است. سفیانی از جانب شهر دمشق از وادی ای به نام یابس خروج می کند و از ابوهریره نقل شده است:

مردی از دل دمشق خروج می کند که نامش سفیانی است.

و در صفحه 27 آن کتاب آمده که سفیانی از وادی یابس خروج می کند.

در کتاب الغیبة نعمانی ( 14 / 304 نسخه غفاری ) آمده است او از شام خروج می کند و در آن کتاب ( 16 / 306 ) با سند ضعیف از امیر المؤمنین (ع) نقل شده است:

به فرو رفتن روستایی در دمشق به نام حرستا بنگرید. در آن وقت فرزند هند جگر خوار از وادی یابس خروج می کند تا به بالای منبر دمشق برود.

حرستا در راه دمشق به حمص قرار دارد و تقریبا در یک فرسخی دمشق در راه مرج عذراء است و مقام حجربن عدی - که خداوند از او خشنود باشد - در آنجا قرار دارد.

 

ابن مسعود می گوید: پیامبر(ص) به ما فرمود: من شما را از هفت فتنه که بعد از من خواهد بود برحذر می دارم: فتنه ای از طرف مدینه، و فتنه ای از طرف مکّه، و فتنه ای از طرف یمن، و فتنه ای از طرف شام ، و فتنه ای از طرف مشرق، و فتنه ای از طرف مغرب، و فتنه ای از درون شام؛ و این فتنه سفیانی است.

( عقدالدرر ص 71 )

در روایت فوق چون راجب مدینه و مکه ذکر شده از طرف مدینه و مکه، در این صورت وقتی درباره فتنه سفیانی گفته شده فتنه او از درون شام است یعنی به مرکز شام اشاره دارد و محتمل می نماید که سفیانی از سمت دمشق خروج کند نه از دیگر نقاطی که آنها نیز به شامات اطلاق می شوند، چون در این صورت نیز لفظ » از طرف شام » قید می شد.

 

نام سفیانی :
اسمش که در روایت ها برای او ذکر شده است، عثمان بن عنبسة است و روایت هایی که این نام را ذکر کرده اند، بدون استثنا همه ضعیف هستند و این نام در هیچ حدیثی که سند معتبر داشته باشد، نیامده است و از آنجا که کار راویان ضعیف، جعل و دروغ پردازی بوده، لذا احتمال می رود که این روایت ها نیز جعلی باشند و به ویژه حدیثی وجود دارد که بیان می دارد مردم نام سفیانی را نمی دانند.

در کمال الدین با سند ضعیف به کوفی از عبدالله بن منصور نقل شده است که او گفت:

از اباعبدالله (ع) در مورد نام سفیانی سؤال کردم، ایشان فرمودند:

با اسم او چکار داری؟ آنگاه که گنجهای مناطق پنجگانه شام ( دمشق ، حُمص، فلسطین، اردن، قنسرین ) را به دست آورد، آنگاه منتظر فرج باشید.

اما در مورد مناطق پنجگانه، یاقوت حموی در معجم البلدان، ج 3 می گوید:

سرزمین شام شامل پنج منطقه می شود؛ قنسرین ، دمشق ، اردن ، فلسطین ، حُمص .

 

 

صفات سفیانی :

در مورد سفیانی از روایت های ثابت و درستی که به بیان صفت های او پرداخته اند، روایتی است که در کتاب کمال الدین(ص 610) به نقل از الهمدانی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از حماد بن عثمان از عمربن یزید نقل شده است که:

امام صادق(ع) به من فرمودند:

اگر سفیانی را ببینی، او پلیدترین مردمان است، بور و سرخ آبی است می گوید (پروردگارا ابتدا انتقام سپس آتش جهنم. پروردگارا ، پروردگارا، پروردگارا سپس برای آتش) پلیدی او به اندازه ای است که او یکی از همسرانش را که فرزند هم از او دارد، از ترس اینکه رازش فاش شود، زنده به گور می کند.

شیخ در مورد این روایت گفته است ، سندش صحیح است و مانند این در کتاب الغیبة نعمانی ( ص 253 ) روایت شده است.

و رنگهای سه گانه طلایی(زرد) و سرخ و آبی ، رنگهای « سام ابرص » است که در حدیث آمده که مستحب است او را کشت و پس از کشتن او غسل کرد.

 

امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: ابقع خروج کرده، با قومی که ابزار و ادوات جنگی دارند می‌جنگد، سفیانی خروج کرده با هر دو می‌جنگد. سفیانی اخوَص ملعون  بر همة آنها پیروز می‌شود... (

اخوص، از القاب سفیانی به معنای: چشم ریز، چشمش به گودی نشسته و کسی که یک چشمش کوچکتر از چشم دیگر او باشد. ( ابن منظور، لسان العرب، ج 4 ، ص 244 )


لغت نامه دهخدا

اخوص : چشم بگود افتاده . آنکه چشمش بگودی افتاده باشد. آنکه چشم خانه اش بمغاک افتاده باشد. آنکه چشمش در مغاک افتیده باشد. (زوزنی) چشم دور درافتاده . ج ، خوص . تنگ چشم .

http://w.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%B5

 

بشیر بن غالب می گوید: سفیانی از طرف کشور روم می آید در حالی که نصرانی شده و صلیب به گردن دارد، و او رئیس قوم خویش است.

( بحار ج 52، ش 75 )

 

 

زلزله شام نشانه ای قبل از خروج سفیانی :

از روایات موجود اینگونه برداشت می شود که قبل از خروج سفیانی زلزله بزرگی در شام رخ می دهد و بر اثر این زلزله صد هزار تن کشته خواهند شد و از آنجا که گفته شده بر اثر این زلزله قسمت غربی مسجد دمشق فرو می ریزد و همچنین روستایی به نام  جابیه (حرستا) که در نزدیکی دمشق واقع شده است در زمین فرو می رود، نتیجه گرفته می شود که مرکز این زلزله در سوریه و دمشق واقع شده است و البته ممکن است چنین زلزله بزرگی مناطق مجاور را نیز دچار آسیب کند، همچنین چون ذکر شده که این زلزله پس از ورود نیروهای پرچم های زرد و مادیون های قرمز به شام رخ خواهد داد، اینگونه برداشت می شود که در هنگامه ورود نیروهای خارجی به سوریه و دمشق این زلزله مهیب رخ خواهد داد.

 

 

حضرت باقر علیه السلام به جابر فرمود:

«دست و پا حرکت مده تا علاماتی را که ذکر می کنم ببینی، از جمله خسف قریه ای است از قرای شام که او را جابیه نامند».

[1] ارشاد مفید: 348:2 ب 40 ح 6، اعلام الوری: 281:2، فصول المهمة: ص 298، اختصاص: ص 255، غیبت طوسی: ص 441 ف 7 ح 434، بحار: 212:52 ب 25 ح 62.


امیرالمومنین علیه السلام فرمود:

«وقتی که بیرقهای زرد با مادیونهای قرمز وارد شام شدند، منتظر خسفی باشید در قریه ای از قرای شام که او را حرستا گویند، سپس منتظر فرزند جگرخوار یعنی سفیانی باشید».

[2] معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام:86:3 ح 631، عقد الدرر: ص 54، غیبت طوسی: ص 461 ف 7 ح 476، بحار: 216:52 ب 25 ح 73.

 

 امیر مومنان علی (ع) فرمود: هنگامی که دو نیزه در شام رد و بدل شود؛ از یکدیگر باز نگردد مگر آنکه نشانه ای از نشانه های خداوند هویدا شود. ... فرمود: زلزله ای در شام روی می دهد که بیش از صد هزار تن بر اثر آن جان می سپارند و خداوند آن زلزله را برای مومنان موجب رحمت و برای کافران مایه عذاب قرار می دهد؛ ... و نیز متوجه هجوم پرچم های زرد از سوی مغرب باشید تا آنکه لشکر آنها به شام می رسد؛ ....شهرکی در دمشق به نام حرستا به زمین فرو خواهد رفت؛ و چون چنین شود ؛ فرزند هند جگر خوار از وادی یابس خروج کند تا آنکه بر منبر دمشق نشیند ...

( عقد الدرر ص ۵۳ )

 

«دو نیزه با هم به جنگ افتند در شام، زلزله ای در شام واقع خواهد شد که صد هزار در آن زلزله هلاک شوند، رحمت خواهد بود برای مومنین و عذاب خواهد بود برای کافرین، پس از آن منتظر باشید صاحبان اسبان ابلق و بیرقهای زرد را که از طرف مغرب رو آورند».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام:86:3 ح 631، غیبت طوسی: ص 461 ف 7 ح 476، عقد الدرر: ص 53 ب 4

 

امیر المومنین علیه السلام فرمود:

«زلزله ای در شام خواهد شد که در او صد هزار هلاک شوند، خداوند او را برای مومنین رحمت و برای کافرین عذاب قرار خواهد داد، وقوع این حادثه بعد از ورود بیرقهای زرد مصر خواهد بود».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام:86:3 ح 631، عقد الدرر: ص 53، بحار: 216:52 ب 25 ح 73.

 

همزمانی خروج سفیانی و یمانی یکی از نشانه های حتمی ظهور :

طبق روایات سفیانی و یمانی در یک روز خروج می کنند و البته برخی روایات حکایت از خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز دارند. با توجه به این روایات، برای تشخیص سفیانی و خروج او باید خروج شخصیت های بزرگی چون یمانی از یمن و خراسانی از ایران را نیز مد نظر قرار داد.

 

امام باقر(ع) فرمود: روز قیام سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و در یک روز خواهد بود.

( بحار ج ۵۲ ، غیبت نعمانی )

 

 امام صادق(ع) فرمود: خروج این سه تن، خراسانی، سفیانی و یمانی در یک سال، یک ماه و یک روز اتفاق می افتد. و درفش یمانی از همه هدایت کننده تر است زیرا که دعوت به حق می کند.

( بحار ج 52 ص 210 )

 

«سفیانی کجا خواهد بود؟ و حال اینکه هنوز شکننده‌ی چشم او از صنعاء یمن خروج نکرده».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 478:3 ح 1044، غیبت نعمانی: ص 185، بحار: 245:52 ب 25 ح 123.

 


پرچم های ویرانگر :

حال به پرچم های قبل از خروج سفیانی و شخصیت های قبل و بعد از خروج سفیانی می پردازیم تا تمام جریانات و بیرق هایی که در آن هنگام برافراشته می شوند برای مخاطبان مشخص شوند.

هنگام بررسی روایات با پرچم ها و جریان ها و نام های مختلفی مواجه می شویم که عبارتند از:

عوف سلمی ، شیصبانی ، ابقع ، اصهب ، ربیعی ، جرهمی ، بنی العبّاس ، قیسی ، حسنی ، اموی ، مروانی ، پرچمی از جزیره ، پرچمی از شام ، پرچم بربرها ، مُضِر ، بنی ذِنب الحِمار ، پرچم مغرب ، سفیانی .

حال با ذکر روایات مختلف قصد داریم این جریانات را بیشتر واکاوی کنیم تا بتوانیم هم موقعیت جغرافیایی این پرچم ها را مشخص کنیم و هم به زمان احتمالی خروج آنها برسیم تا بلکه از طریق این دانسته ها مخاطبان بتوانند به اطلاعات مناسبی جهت تشخیص این جریانات دست یابند.

 

شیصبانی  :

در لغت معانى مختلفى براى شیصبان آورده اند از جمله: مورچه نر، لانه مورچگان، از اسامى شیطان و رهبر گروهى از پریان ( لسان العرب، ج 1 ص 495 ) مراد از «شیصبانى» در روایات اهل بیت (ع)، مردى از بنى العبّاس و یا مردى دشمن اهل بیت است، زیرا امامان معصوم (ع) بنى العبّاس را به بنى شیصبان تعبیر مى کردند و آن، نام مردى بدکردار یا گمنامى است که دشمنِ خود را به طور کنایه با این کلمه به کار برده اند . پس از آن که قدرت در دَست زمینه سازان خراسانى و طرفداران آنهاست، شیصبانى در عراق خروج مى کند.

( عصر ظهور على کورانى ص 134 )


جابر جعفى مى گوید: از امام باقر(ع) درباره سفیانى و خروج او پرسیدم، فرمود: قبل از خروج او، شیصبانى درکوفه خروج مى کند، آن چنان که یک باره لشکر انبوهى به دور او گرد مى آیند، بسان آب که از چشمه بجوشد، وهیأت اعزامى شما که به جنگ او روند کشته مى شوند، آن گاه منتظر خروج سفیانى و ظهور حضرت مهدى (ع) باشید.

( بحارالانوار ج52 ص 250 ) 


گفته مى شودکه منظور از شیصبانى، طغیان آب فرات از این منطقه است که خانه هاى کوفه و اطراف آن را مى پوشاند، ولى به نظر مى رسد که آن، رمز یکى از ستمگران باشد که بر عراق حکومت مى کند و دَمار از زندگى شیعیان در مى آورد. (روزگار رهایی ج 2، ص 1105 ) 

 

امام فرمودند: این چگونه است که پیش از سفیانی، شیصبانی از کوفه خروج می کند. او خون مؤمنان زیادی را بر زمین جاری می سازد.

( الغیبة نعمانی ص 302 )

 

در «غیبت نعمانی» از جابر جعفی از حضرت باقر علیه السلام سوال کرد از سفیانی، فرمود:

«کجاست برای شما سفیانی تا اینکه پیش از او خروج کند شیصبانی، خروج خواهد کرد از ارض کوفه به جوشد چنانکه آب از چشمه می جوشد و جمع شما و سران شما را بکشد، پس بعد از آن متوقع باشید سفیانی و خروج قائم علیه السلام را».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 268:3 ح 794، غیبت نعمانی: ص 204، بحار: 250:52 ب 25 ح 136.



اگر چه من روایت دیگری را پیرامون وی نیافتم اما همین روایت دارای چند نکته درباره این شخص می باشد از آن جمله:

الف. او به شیصبانی توصیف شده است که نسبت به شیصبان دارد و آن صفتی است که امامان علیه السلام از آن تعبیر به طاغوتها و اشرار می نمایند، بگونه ای که در شرح قاموس زبیری آمده است، شیصبان در اصل نام ابلیس ‍ و مورچه نر می باشد.
ب. اینکه او قبل از سفیانی خروج می کند، از روایت چنین برداشت می شود که بین او و سفیانی فاصله چندانی نیست و یا اینکه بلافاصله بعد از او سفیانی خروج خواهد کرد، بدلیل مفاد کلام امام باقر علیه السلام که فرمود: «بعد از او منتظر سفیانی باشید»
ج. محل خروج وی عراق است که به آن زمین کوفان نیز گفته می شود و یا اینکه در خود شهر کوفه است به هر حال خروج و یا انقلاب و یا حکومت او ناگهانی و غیر منتظره است «مانند آب که از زمین می جوشد» او انسانی است طغیانگر و خونریز که مؤمنان را به قتل می رساند و ظاهرا معنای جمله «و نمایندگان شما را می کشد» در کلام امام باقر علیه السلام این است که مؤمنین عالی رتبه ای را که معمولا پیشاپیش و در صدر هیئت نمایندگی حضور دارند بشهادت می رساند. چه اینکه گفته می شود و فد قبیله نمایندگان قبیله و یا و فد مدینه - نمایندگان شهر بمعانی صاحبان جاه و مقام و شخصیتهای آنان است البته احتمال هم دارد معنا این گونه باشد که هیئتهایی را که قصد زیارت بیت الله الحرام و امثال آن را دارند، به قتل می رساند.(

( عصر ظهور ، ص 182 ) 

 

در «بحار» این حدیث را از «غیبت نعمانی» نقل کرده اما به جای شیصبانی گفته تا اینکه خروج کند کسی که بعد از او سفیانی است تا آخر و گویا نسخه‌ی ایشان این طور بوده.

به هر حال اگر شیصبان باشد از حدیث حضرت صاحب علیه السلام به علی بن ابراهیم مهزیار معلوم می شود که بنی شیصبان کنایه از بنی العبّاس است،

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 452:4 ح 5-1418: 432 ح 1868، کمال الدین: 469:2 ب 43 ح 23.

بلکه از خطبه لؤلؤۀ امیر المومنین علیه السلام تصریح است به اینکه ملوک بنی شیصبان، بنی العبّاس است.

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 24:3 ح 579، بحار: 267:52 ب 25 ح 155.

بنابراین پس دو احتمال در حدیث می رود یکی آن که چون حدیث از حضرت باقر علیه السلام است و این خبر پیش از تاسیس دولت بنی العبّاس بوده پس ممکن است فرموده باشد هنوز بنی العبّاس ظاهر نشده اند، کو تا اینکه زمان سفیانی برسد.

و ممکن است حدیث برای بعد از ظهور ایشان باشد، در این صورت احتمال می رود که مراد همان بنی العبّاس باشد، پس اشاره به تجدید دولتشان باشد و احتمال می رود که مراد متمرد و متفرعن دیگری باشد که در شیطنت مانند ایشان است، زیرا که شیصبان نام شیطان و نام قبیله ای است از جن و به همین لحاظ بنی العبّاس را به بنی شیصبان ملقب ساخته اند.

 

اینگونه که از روایات بدست آمد و در روایات آینده به آن خواهیم پرداخت محتمل است که شیصبانی از بنی العبّاس باشد که در عراق دست به کشتار خواهد زد و حاکمیت شیصبانی در عراق پیش از خروج سفیانی و بعد از برقراری حکومت مهیا گران مقدمات ظهور و پیروانشان خواهد بود ،ولی فاصله زمانی آن مشخص نشده است ولی از روایات بدست می آید که فاصله زیادی با خروج سفیانی ندارد.

 

همچنین از روایت زیر نیز حضور بنی العبّاس در عراق برداشت می شود:

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

«خراسانی و سفیانی بر ایشان(بنی العبّاس) خروج کند این از مشرق و آن از مغرب مانند دو اسب مسابقه و بر یکدیگر به سوی کوفه سبقت گیرند این از آنجا و آن از آنجا، تا اینکه هلاکت ایشان بر دست آن دو شود، آگاه باشید که خراسانی و سفیانی احدی از ایشان را باقی نخواهند گذاشت».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 254:3 ح 783، بحار: 232:52 ب 25 ح 96- ص 234 ب 25 ح 101، غیبت نعمانی: ص 173.

 

 

عوف سلمی :

در مورد این شخص نیز روایتی در کتاب غیبت طوسی که آن هم از منابع درجه اول حدیث بشمار می رود وارد شده است.

حذلم بن بشیر از امام زین العابدین علیه السلام نقل کرده که گفت:

«به علی بن الحسین علیه السلام عرض کردم، کیفیت خروج حضرت مهدی علیه السلام را برایم توصیف نموده و دلائل و نشانه های ظهورش را به من بشناسان حضرت فرمود: قبل از ظهور او مردی بنام عوف سلمی در سرزمین جزیره خروج می نماید که جایگاه او تکریت و محل قتل وی مسجد دمشق می باشد و بعد از آن شعیب بن صالح از سمرقند خروج می کند و آنگاه سفیانی ملعون که از ذریه عتبه پسر ابوسفیان است از منطقه وادی یابس (بیابان خشک) خروج می نماید که در هنگام خروج او حضرت مهدی علیه السلام مخفی است و پس از آن خروج می نماید» 

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 199:3 ح 720، غیبت طوسی: ص 444 ف 7 ح 437، بحار: 213:52 ب 25 ح 65.


البته پیرامون این شخص (عوف سلمی) روایت دیگری را نیافتم.
ظاهرا عوف سلمی علیه حکومت سوریه قیام می کند نه عراق و مدت کوتاهی قبل از سفیانی بسر می برد. امّا جزیره که مرکز جنبش و قیام اوست نام منطقه ای است در مرز عراق و سوریه و هرگاه لفظ جزیره بدون اضافه ذکر شود همین معنا از آن استفاده می شود آنگونه که در کتب تاریخ و حدیث نیز چنین آمده است البته این جزیره به نام جزیره ربیعه و جزیره دیار بکر نیز نامیده می شود بنابراین از لفظ جزیره نمی توان جزیرة العرب و یا جزیره دیگری را لحاظ نمود مگر در صورت اضافه شدن این کلمه و ظاهرا معنای جمله «و جایگاه وی تکریت است» این است که جایگاه او قبل از قیام و حرکتش و همچنین بعد از شکست او و فرارش شهر تکریت خواهد بود که امروزه یکی از شهرهای معروف عراق است و آنچه که این مطلب را تأیید می کند این است که تکریت نزدیک منطقه حرکت او یعنی جزیره واقع شده است. و عبارات دیگری که در برخی از نسخه ها «جایگاه وی بکریت و یا بکویت» آمده است در اثر اشتباه نسخه هاست که بجای تکریت نقل شده است و مؤید این معنی این است که در بحار و غیبت طوسی فقط تکریت آمده است روایت اشاره به این معنا دارد که او عوف سلمی در مسجد دمشق کشته می شود یعنی در آنجا بوسیله ترور بقتل می رسد و یا اینکه در آن محل دستگیر و کشته می شود بنابراین قضیه خروج او از جمله حوادث و پیشامدهای سرزمین شام است که با حوادث عراق نیز بی ارتباط نیست.
( عصر ظهور ، ص 183 و 184 )


البته احادیث عوف سلمی به نظر ضعیف می نمایند و توضیح بیشتری راجب آن در دسترس نیست و حتی برخی او را همان شیصبانی می دانند که در عراق حضور دارد چون با توجه به روایات صحیح منافاتی باهم ندارند که یکی تلقی  شوند ، ولی چیزی که معلوم است این است که اگر چنین شخصی وجود داشته باشد قبل از سفیانی خواهد بود و در سرزمین موسوم به جزیره در عراق خواهد بود که دست به کشتار زده و مرکزیت فعالیت او و اقامتگاهش تکریت است و در دمشق به هلاکت می رسد.

 

ابقع و اصهب :

ابقع در مردان، به مردی گویند که زیرک و باهوش است و فریب نمی خورد و همچنین به کسی گویند که سخنانش به دلیل دو پهلو بودن و ایهام داشتن دقیقا فهمیده نمی شود یعنی او بهانه ای به دست کسی نمی دهد. ابقع، آمیختگی رنگهاست مانند آمیختگی رنگهای سیاه و سفید و ممکن است که ابقع مردی ( یا پرچمی ) باشد که در شکل و مظهر خود متمایز به رنگهای خاص باشد. و او در سخن و کردارش مانند مردان زیرک و آگاه است. پس خواننده باید در این موارد بیشتر تأمل کند.

«اصهب» در لغت به معنای شتر سرخ موست و به رومیان نیز از جهت رنگ چهره و دشمنی با اسلام گفته می‌شود و به معنای خاص، نام یکی از دو مدّعی قدرت و رقیب سفیانی است.

اصهب یعنی مردی که در قدرت و نبرد همچون شیر است و صفتش سرخی و زردی ( طلایی بودن و بوری) در مویش است.

نگارنده قبلا در مقاله ای تفصیلی به صفات اصهب پرداخته است و از مخاطبین دعوت می کند که این مقاله را جهت شناخت بیشتر اصهب مطالعه بفرمایند. ( مقاله اصهب سرباز کافر )

بخش کوتاهی از این مقاله در شمارش صفات اصهب در زیر درج می شود:

1. از خارج پایتخت یا مرکز شامات به جنگ می آید

همانطور که در روایاتی گفته شده که سفیانی پنج منطقه شامات را تصرف میکند و از آنها با عنوان دمشق ، حمص، قنسرین، اردن و فلسطین یاد شده است، باید گفت که در این صورت می توان مرکز شامات را همان دمشق یا سوریه دانست زیرا در روایاتی دیگر ذکر شده که سفیانی پس از خروج خود بر منبر دمشق می نشیند.

با توجه به این توضیحات باید گفت که اصهب که از خارج مرکز به جنگ می آید پس باید در یکی دیگر از مناطق پنج گانه قرار داشته باشد.

 .2 او کافر و هوادار دشمنان اسلام است ( سرباز کافر )

چون گفته شده او کافر و از هواداران دشمنان اسلام است، در نتیجه میتوان گفت که او با همپیمانان غربی و اسرائیل رابطه دارد. همچنین وجود صفت «علج» برای او که به سربازان کافر اتلاق میشود این گمان را محتمل میشمرد که او ممکن است یک نظامی یا دوره دیده نظامی باشد.

 3. او احتمالا یکی از زمامداران منطقه است

با توجه به اینکه گفته شده او برای بدست گرفتن حکومت منطقه وارد جنگ می شود، پس می توان نتیجه گرفت که او نیز در منطقه شامات قلمرویی دارد و به یکباره در اوج گرفتن فتنه ها دست به آشوب و جنگ می زند.

4. او دارای نیروی جنگی مناسبی است

از روایاتی که به جنگ های او و سفیانی اشاره دارد و همچنین مطلبی که ذکر می کند سفیانی ابتدا ابقع را شکست داده و سپس اصهب را میکشد، می توان حدس زد که اصهب نیروی کارآمدتری را نسبت به ابقع در دست دارد.

5. او فردی دو رگه است

با توجه به صفت ابلق که بر او داده شده او فردی دورگه و از تبار رومیان می باشد. یعنی مادر او از نژاد سفید پوستان و پدرش عرب است.

 6. معنی اسم او به شیر هم اتلاق شده، چهره او سرخ و سفید است

با توجه به این مطلب هم میتوان گفت که او چهره سرخ و سفید دارد و هم میتوان اسم یا کنیه او را شبیه به شیر دانست، ولی بهتر می نماید که ما ویژگی های شخصیتی او را همچون شیر بدانیم چرا که اکثر روایات به صورت استعاری بیان شده اند و در این صورت محتمل است که او مبارزه گری و درنده خویی که صفت بارز شیر جنگی می باشد را داشته باشد.

 

بر اساس روایات «اصهب و ابقع» دو رهبر مخالف سفیانی‌اند که سفیانی در منطقه شام با آنها به نزاع برمی‌خیزد و بر آنان چیره می‌شود. (ابقع کسی است که پوست بدنش سیاه و سفید باشد)

احتمالاً اصهب غیر مسلمان است؛ زیرا برخی از روآیات او را با صفت «علج» معرفی کرده‌اند و این تعبیر معمولاً درباره «سربازان کافر» به کار می‌رود. امّا از روایاتی که ابقع و اصهب را نکوهش کرده‌اند چنین برمی‌آید که مواضع سیاسی آنان مخالف اسلام و طرفدار دشمنان دین و کافرند.

بنابراین معنای اختلاف و درگیری دو گروه نظامی ‌در سرزمین شام که در روایات آمده همان اختلاف دو زمامدار برسر زمامداری منطقه است. به نظر می‌رسد که فرماندهی ابقع، در پایتخت قرار دارد. چون روایات دلالت دارند که قیام اصهب از خارج پایتخت یا مرکز آغاز می‌شود. هیچ یک از این دو فرمانده نمی‌توانند بر دیگری پیروزی قاطعی به دست آورند. سفیانی از این فرصت استفاده کرده، از خارج پایتخت دست به یورش می‌زند و هر دو نفر را تار و مار می‌کند.

 

امام علی علیه‌السلام فرموده‌اند: «از شام سه پرچم برافراشته می‌شود: پرچم اصهب، ابقع و سفیانی».

( معجم الأحادیث الإمام المهدی(ع)، ج 3، ص 81 ، سفیانی از ظهور تا،  افول، ص 58 )


امام رضا علیه‌السلام نیز می‌فرمایند: «از نشانه‌های ظهور آن حضرت ویرانی شام به هنگام برخورد سه لشکر در زیر پرچم‌های سفیانی، اصهب و ابقع است».

( روزگار رهایی ، ج 2 ، ص 993 )

 

سفیانی ابتدا به جنگ با ابقع می‌پردازد و پس از آن اصهب را سرکوب می‌کند و بر شام استیلاء می‌یابد. چنان‌که امام باقر علیه‌السلام در حدیث معتبری فرموده‌اند:

 «اوّلین سرزمینی که خراب می‌شود، سرزمین شام است. در این هنگام سه پرچم (لشکر) با یکدیگر به نزاع برمی‌خیزند: پرچم اصهب و ابقع و سفیانی. سفیانی با ابقع مواجه می‌شود و با یکدیگر می‌جنگند. سفیانی او و یارانش را می‌کشد و پس از آن اصهب را می‌کشد».

( الغیبة نعمانی، ص 391 ، باب 14 ، ح 67، سفیانی از ظهور تا افول، صص 64 - 65 )


امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: ابقع خروج کرده، با قومی که ابزار و ادوات جنگی دارند می‌جنگد، سفیانی خروج کرده با هر دو می‌جنگد. سفیانی اخوَص ملعون  بر همه آنها پیروز می‌شود...

از روایت فوق بدست می آید که احتمالا به قرینه روایات دیگر آن قومی که دارای ابزار و ادوات جنگی هستند همان لشکر اصهب  است که در روایات به نبرد ابقع و اصهب اشاره شده است.


«اول زمینی که خراب می شود از ناحیه مغرب ارض شام است که در وی سه رایت اختلاف کنند، اصهب (مرد سرخ چهره و سفید رنگ) ابقع (ابلق یا سفید مایل به پیسی) و رایت سفیانی».

[2] غیبت طوسی: ص 442 ف 7 ح 434، کشف الغمه: 459:2، اثباة الهداة: 727:3 ب 34 ف 6 ح 51- ص 732 ح 78، ص 49 ف 1، الزام الناصب: 147:2، بحار: 237:52 ب 25 ح 105.

 

«این دو رایت با یکدیگر می جنگند تا اینکه مغربی بر ایشان ظفر می یابد، پس سفیانی بر ایشان خروج کند و همه را مانند زراعت درو کند و اصهب و ابقع را بکشد».

[3] غیبت طوسی: ص 464 ف 7 ح 479، عقد الدرر: ص 46 ب 4 ف 1، بحار: 207:52 ب 25 ح 45.

اما این دو رأیت از چه طائفه هستند؟

سدیر از حضرت صادق علیه السلام پرسید:

«آیا پیش از سفیانی چیزی هست؟»

فرمود:

«بلی، پس به دست خود اشاره به شام کرده، فرمود: سه رایت خواهد بود: رایت حسنی و رایت اموی و رایت قیسی. پس سفیانی بر ایشان خروج کند و ایشان را مانند زراعت درو کند، چنانکه هرگز مانندش را ندیده باشی».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 466:3 ح 1030 ذیل حدیث، بحار: 271:52 ب 25 ح 161.


اما این حسنی غیر آن سید حسنی معهود است که ذکرش خواهد آمد، معلوم می شود که دو حزب، حزب حسنی و حزب اموی در شام با یکدیگر نزاع خواهند کرد و ممکن است حدیث عمار اشاره به همین حسنی باشد که گفت: اهل مغرب به سوی مصر خروج کنند و آن علامت سفیانی است و پیش از آن خروج می کند کسی که دعوت کند به سوی آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم. (بعید نیست نام او عبدالله باشد).

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 326:1 ح 212 ذیل حدیث، غیبت طوسی: ص 463 ف 7 ح 479، بحار: 208:52 ب 25 ح 45.

 

حاصل مجموع اینکه اول دو رایت ابقع و اصهب در شام با هم بجنگند، پس مغربی از مصر بر ایشان حمله کند و پس از آن سفیانی بر هر سه.

 

بحار الانوار( ص 269 ) به نقل از کتاب سرور اهل الایمان با اسناد این کتاب از احمدبن محمد الایادی که او آن را به برید از ابوجعفر(ع) نسبت داده است، آن حضرت فرمود:

ای برید  از جماعت اصهب بپرهیز . گفتم اصهب چیست؟  فرمود: ابقع  .  گفتم: ابقع چیست؟  فرمود: ابرص و از سفیانی بپرهیز و از دو رانده شده از فرزندان فلانی بپرهیز. آن دو به مکه می آیند و در آنجا اموال مردم را تقسیم می کنند. آنها شبیه قائم هستند و از رانده شدگان خاندان محمد بپرهیز.

برص در معجم مقاییس اللغة ( ج 1 ، ص 219 ) آمده است:

یعنی اینکه در چیزی خال یا لک هایی باشد که رنگ آن با دیگر قسمت های آن چیز متفاوت باشد.

 

از روایات این طور برداشت می شود که ابقع و اصهب قبل از خروج سفیانی در منطقه حضور دارند و در حال نبرد با یکدیگر هستند و البته معلوم نیست که فاصله زمانی آنها با سفیانی چقدر است، البته در ادامه مقاله روایاتی مطرح خواهد شد و به این فواصل زمانی خواهیم پرداخت، ولی در اینجا به روایتی اشاره میکنیم که به خروج اصهب پرداخته و قیام اصهب را پس از هلاکت کافری در شام می داند.

 

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

هنگامی که کافری در شام به هلاکت رسد، اصهب کافر قیام می کند و تسخیر مرکز ، بر او سخت می شود و طولی نمی کشد که اونیز کشته می شود....

( روزگار رهایی، ج 2 ، ص 992 )

مراد از مرکز در این حدیث دمشق است که اصهب در آنجا توسط سفیانی به هلاکت می رسد.

 

حسنی ، اموی :

سدیر از حضرت صادق علیه السلام پرسید:

«آیا پیش از سفیانی چیزی هست؟»

فرمود:

«بلی، پس به دست خود اشاره به شام کرده، فرمود: سه رایت خواهد بود: رایت حسنی و رایت اموی و رایت قیسی. پس سفیانی بر ایشان خروج کند و ایشان را مانند زراعت درو کند، چنانکه هرگز مانندش را ندیده باشی».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 466:3 ح 1030 ذیل حدیث، بحار: 271:52 ب 25 ح 161.

اما این حسنی غیر آن سید حسنی معهود است که ذکرش خواهد آمد، معلوم می شود که دو حزب، حزب حسنی و حزب اموی در شام با یکدیگر نزاع خواهند کرد و ممکن است حدیث عمار اشاره به همین حسنی باشد که گفت: اهل مغرب به سوی مصر خروج کنند و آن علامت سفیانی است و پیش از آن خروج می کند کسی که دعوت کند به سوی آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم.(بعید نیست نام او عبد الله باشد).

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 326:1 ح 212 ذیل حدیث، غیبت طوسی: ص 463 ف 7 ح 479، بحار: 208:52 ب 25 ح 45.


در تعدادی از روایات سخن از حسنی به میان آمده است که اشاره دارد، وی حرکتی را در عراق آغاز می نماید اما این روایات نیاز به دقت بیشتر دارد چرا که این احادیث نام سه نفر، حسنی مدینه، حسنی مکه و حسنی عراق را بیان می کند، همچنین حسینی خراسانی که در منابع حدیث اهل سنت و برخی منابع خبری شیعه «حسنی» نامیده شده است و هم اوست که در سال ظهور حضرت مهدی علیه السلام با سپاهیانش وارد عراق می گردد بنابراین احتمال دارد مراد از روایات مربوط به جنبش حسنی در عراق، همین قیام و حرکتش باشد و احتمال اینکه حسنی دیگری قبل از او باشد نیز وجود دارد. ( عصر ظهور ، ص 181 )

اگر بخواهیم این «حسنی عراقی» روایات را به حضور سه پرچم حسنی ، اموی، قیسی، تعمیم دهیم، باید دریابیم که اولا آن سه پرچم حق نیستند و توسط سفیانی نابود می شوند، و دیگر اینکه آن حسنی ممکن است علارغم به حق نبودن طبق گفتار قبلی کسی باشد که مردم را به آل محمد(ص) دعوت می کند. همچنین نویسنده کتاب «مهدی منتظر» ذکر می کند که بعید نیست نام او عبدالله باشد، و از آنجا که این مبحث را نویسنده در زیر مطلب پرچم های ابقع و اصهب آورده بود و قصدش معرفی این دو جریان بوده و به درگیری دو پرچم حسنی و اموی در شام اشاره کرده بود ، پس منظورش این است عبدالله یکی از آن دو (ابقع و اصهب) است که نامش حسنی ذکر شده، البته ممکن است این حرف را بخاطر وجود دو عبدالله در مقابل هم در جنگ قرقیسا گفته باشد، که با توجه به درگیری حسنی و اموی(ابقع و اصهب) چنین محتمل است که هر دو نام عبدالله داشته باشند. و از آنجا که قرقیسیا محل جنگ بنی العبّاس و مروانی(اموی) خواهد بود نتیجه می شود که شاید حسنی هم از بنی العبّاس باشد. البته خدا آگاه تر است.

 

رأیت بنی العبّاس و مروانی :

از چند خبر استفاده می شود که دولت بنی العبّاس تجدید خواهد شد، اگر چه بعضی از آنها قابل حمل است بر آن تجدیدی که در مصر صورت گرفت، اما بعضی دیگر غیر قابل حمل است. زیرا که انقراض ایشان را به دست خراسانی و سفیانی معین کرده،

حسن بن ابراهیم به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد:

«مردم حدیث می کنند که چون سفیانی خروج کند سلطنت بنی العبّاس رفته باشد.

فرمود:

دروغ می گویند سفیانی خروج کند و سلطنت ایشان برپا باشد».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 166:4 ح 1226، بحار: 251:52 ب 25 ح 139.


حضرت باقر علیه السلام فرمود:

«خراسانی و سفیانی بر ایشان خروج کند این از مشرق و آن از مغرب مانند دو اسب مسابقه و بر یکدیگر به سوی کوفه سبقت گیرند این از آنجا و آن از آنجا، تا اینکه هلاکت ایشان بر دست آن دو شود، آگاه باشید که خراسانی و سفیانی احدی از ایشان را باقی نخواهند گذاشت».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 254:3 ح 783، بحار: 232:52 ب 25 ح 96- ص 234 ب 25 ح 101، غیبت نعمانی: ص 173.

از این حدیث معلوم می شود که دولت ایشان در عراق خواهد بود.

امیر المومنین علیه السلام فرمود:

«علامت آخر ملک بنی فلان کشته شدن نفس حرام است در بلد حرام به دست قوی از قریش، قسم به آن کس که دانه را می شکافد و بنده را می آفریند که پس از آن ملکی برای ایشان نیست مگر پانزده شب».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 16:3 ح 570، الزام الناصب: 128:2، غیبت نعمانی: ص 173، بحار: 234:52 ب 25 ح 100.

این حدیث دو احتمال دارد: ممکن است راجع باشد به انقراض دولت اول ایشان و مراد از کشته شدن نفس حرام همان باشد که در وقایع گذشته راجع به بنی العبّاس ذکر شد و ممکن است راجع به دولت آخر ایشان باشد و مقصود از نفس حرام، نفس زکیه باشد که او را ما بین رکن و مقام می کشند در ماه ذی الحجه.

بنابراین: پس انقراض دولت آخر ایشان در اواخر ذی الحجه خواهد بود، و اما انقراض اولشان بعد از عاشورا خواهد بود، زیرا که لشکر هلاکو روز عاشورا وارد بغداد شدند.

 

و اما مروانی، حضرت رضا علیه السلام فرمود:

«پیش از این امر سفیانی و مروانی و شعیب بن صالح خواهند بود».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 166:4 ح 1227، بحار: 233:52 ب 25 ح 99.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

«بین اولاد عبّاس و مروانی جنگ خواهد بود در قرقیسا، که در آن پسر مویش سفید شود، خداوند نصرت را از ایشان بردارد و به پرندگان آسمان و درندگان زمین فرماید که سیر شوید از گوشت ستمکاران، سپس سفیانی خروج کند».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 272:3 ح 802، بحار: 251:52 ب 25 ح 140.

قرقیسا بلده ای است در کنار فرات و آن یکی از مراکز جنگ است، جنگ ترک و روم و یمانی و خراسانی، و سفیانی نیز در آنجا خواهد بود و احتمال می رود که مروانی همان اموی باشد که ذکرش در دو رأیت مختلف در شام گذشت.

 

فیما ذکره نعیم من علامه المهدی بهلاک بنی جعفر و بنی العباس، قال حدثنا نعیم حدثنا عبد اللّه بن مروان عن أرطأه عن تبیع عن کعب قال: إذا دارت رحاء بنی العباس و ربط أصحاب الرایات السود خیولهم بزیتون الشام و یهلک اللّه الأصهب‏ و یقتله و عامه أهل بیته على أیدیهم حتى لا یبقى اموی منهم إلا هارب و مختف و یسقط السفیانی بنو جعفر و بنو العباس و یجلس ابن آکله الأکباد على منبر دمشق و یخرج البربر الى صره الشام فهو علامه خروج المهدی.

 وقتى که سنگ آسیاى بنى العبّاس بگردش افتاد(اختلاف بین آنان رخداد) و افراد بیرقهاى سیاه، سوارها و لشکریان خود را به زیتون شام متصل کردند و خدا اصهب‏ را  با عموم اهل بیتش بطورى بدست آن‏ها کشت که یک نفر اموى‏ نماند مگر اینکه فرارى و مخفى باشد و سفیانى بنى جعفر و بنى العبّاس را از بین برد و ابن آکله الاکباد بر منبر شام نشست و قوم بربر به سوی مرکز شام حرکت کردند، این علامت خروج حضرت مهدی (عج) می باشد.

باب ۱۰۵ الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر (عج)   وصول الرایات السود من خراسان ….. ص : ۵۵

 

در حدیث فوق اشاره به کشتن اصهب توسط بنی العبّاس شده که احتمال دارد درست نباشد یا حدیث درست نقل نشده چون در روایات دیگر وارد شده که اصهب به دست سفیانی کشته خواهد شد، ولی نکته ای که مهم بود این است که در اینجا به اموی بودن اصهب اشاره شده است، و همچنین در جایی ذکر کردیم که پرچم اموی و مروانی احتمالا یکی است. پس احتمال می رود که جنگ بنی العبّاس با مروانی در قرقیسیا همان جنگ بنی العبّاس با اصهب باشد.

 

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

«بین اولاد عبّاس و مروانی جنگ خواهد بود در قرقیسا، که در آن پسر مویش سفید شود، خداوند نصرت را از ایشان بردارد و به پرندگان آسمان و درندگان زمین فرماید که سیر شوید از گوشت ستمکاران، سپس سفیانی خروج کند».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 272:3 ح 802، بحار: 251:52 ب 25 ح 140. الغیبة طوسی، ص 422 ، ح 12 .

البته این روایت به دلیل اینکه خروج سفیانی را بعد از جنگ قرقیسیا بیان می کند، دارای ضعف بوده و مطلبش درست نیست ، مگر اینکه منظور آن از خروج سفیانی حرکت او به سمت عراق باشد، البته در توجیح آن می توان گفت که شاید جنگ قرقیسیا مدت زمان طولانی ادامه داشته باشد یعنی قبل از خروج سفیانی تا بعد از آن که سفیانی هم در آن حضور می یابد.

 

از دیگر روایات در باب مروانی، روایتی است که به جنگ سفیانی و مروانی اشاره می کند:

بر مروانی چیره شده و او را به قتل رساند، سپس تا سه ماه به کشتار بنی مروان پردازد، آنگاه روی به اهل مشرق(ایرانیان) آورد تا این که وارد کوفه شود.

( نسخه خطی ابن حماد ، ص 77 )

این روایت دیگر مطالب را نیز تأیید می کند که اشاره به این دارند که سفیانی ابتدا ابقع را کشته و سپس اصهب را می کشد و معلوم می شود که اصهب قدرتمند تر از ابقع می باشد.

 

از ارطاة روایت شده: هنگامی که ترک و روم برای جنگ اجتماع کنند و قریه ای از دمشق در زمین فرو می رود و قسمتی از گوشه غربی مسجد دمشق فرو ریزد، سه پرچم در شام بالا رود: ابقع ، اصهب و سفیانی. آنگاه شخصی در دمشق محاصره و با همراهانش کشته شود، سپس دو نفر از طایفه ابی سفیان خروج کنند که پیروزی با دومی آنها خواهد بود. هنگامی که نیروهای ابقع از مصر خارج شوند، سفیانی با سپاهیانش خروج کرده و در قرقیسیا با ترک و روم بجنگد.جنگی که درندگان از گوشت کشته ها سیر شوند.

( الفتن ، ص 170 )

 

در روایت فوق ذکر شده «سپس دو نفر از طایفه ابی سفیان خروج کنند»، از آنجا که می دانیم سفیانی نصبش به ابوسفیان می رسد، پس احتمالا منظور از فرد دیگر همان مروانی یا اموی است که در روایات دیگر به آن اشاره شده بود، چرا که روایت ذکر می کند که پیروزی با دومی است، زیرا سفیانی بعد از اصهب خروج می کند و بر اصهب غالب می شود.

در قسمت دیگر روایت که به کشته شدن شخصی در دمشق قبل از خروج طایفه ابی سفیان اشاره دارد، ممکن است که همان کافری باشد که قبل از خروج اصهب در شام کشته می شود.

 

ربیعی ، جرهمی :

ربیعی و جرهمی که در روایاتی نام آنها برده شده است ممکن است نامی دیگر از پرچم هایی باشند که در آینده ذکر بشوند، البته برخی از نامها و جریاناتی که در روایات آمده اند ممکن است بر یک جریان واحد اطلاق شوند و فقط در روایات مختلف از معصومین مجزا با نام های مختلف ذکر شده اند که بر یک گروه دلالت دارند. همانند روایت زیر که از آن معلوم می شود پرچم اصهب غیر از ربیعی و جرهمی است.

امام صادق(ع) می فرماید:

چون سفیانی به دمشق نزدیک شود، حاکم دمشق پا به فرار می گذارد و قبایل عرب برگرد او می آیند، ربیعی، جرهمی، اصهب و دیگر شورشگران علیه او می شورند، ولی سفیانی بر آنها غلبه می کند و بر شام سیطره می یابد.

( روزگار رهایی، ج 2 ، ص 1116 )


امیر المومنین علیه السلام فرمود:

«و خروج می کند ربیعی و جرهمی و غیر ایشان نیز از اهل فتنه و سفیانی بر همه غلبه می کند».

الزام الناصب: ج 2 ، ص 160 .

 

پرچم قیسی و مغربی :

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

«قبل از قیام حرکت می کند جنگ قیس».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 479:3 ح 1045، غیبت نعمانی: ص 185، بحار: 245:52 ب 25 ح 122.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

«هر گاه حرکت کند و به اهتزاز درآید بیرقهای قیس در مصر».

غیبت طوسی: ص 448 ف 7 ح 449، اثباة الهداة: 728:3 ب 34 ف 8 ح 61.

حضرت صاحب علیه السلام به ابن مهزیار فرمود:

«هر گاه حرکت کند مغربی».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 225:5 ح 1647، دلائل الامامة: ص 542 ح 126:522.


امیر المومنین علیه السلام در حدیث فوق بعد از ذکر دو رایت فرمود:

«منتظر باشید صاحبان اسبان ابلق و بیرقهای زرد را که از طرف مغرب رو آورند تا وارد شام شوند». 

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 86:3 ح 631.


عمار یاسر گفت:

«و خروج می کنند اهل مغرب به سوی مصر، پس چون داخل مصر شوند آن علامت سفیانی است، سپس حرکت می کند صاحب مغرب، پس می کشد مردان و اسیر می کند زنان را، بعد برمی گردد با قیس رو به جزیره».

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام: 433:1 ح 297، غیبت طوسی: ص 463 ف 7 ح 479، بحار: 207:52 ب 25 ح 45.


در «ملاحم و فتن»:

«هر گاه بیرقهای زرد داخل مصر شد و غلبه بر او کرد و بر منبر او نشست پس باید اهل شام برای خود نقبهائی در زمین بکنند، زیرا که بلای بزرگی است».

التشریف بالمنن: ص 185 ب 199 ح 257.


حضرت باقر علیه السلام فرمود:

«هلاکت قیس در قرقیسا خواهد بود، به نحوی که داعیه ای برای او نخواهد ماند».

روضة الکافی: ص 233 ح 451، معجم الملاحم و الفتن: 4: 89-88.


و گذشت که هلاکت قیس و اموی و حسنی به دست سفیانی است که مانند زراعت ایشان را درو خواهد کرد.

اما مشخصات قیس آن قدر معلوم است که با بیرقهای زرد و مادیونهای ابلق خواهد بود، اما طائفه‌ی ایشان ممکن است که مراد طائفه‌ی قیس باشد و اما محل خروج آن قدر که معلوم است از ناحیه‌ی مغرب است، اما از کدام ارض مغرب معلوم نیست، ارض مصر هم از اراضی مغرب شمرده می شود و در قاموس گفته: قیس عیلان پدر قبیله ای است که اسم او الیاس بن مضر است، بعد گفته و قیس بلده ای است در مصر که به نام فتح کننده‌ی او قیس بن الحارث نامیده شده و هم جزیره ای است در بحر عمان، معرب کیش است، بنابراین احتمال قوی می رود که اهل همان بلده‌ی قیس که مصر است باشند و از همانجا خروج کنند. والله العالم.


باید گفت که برخلاف نظر نویسنده کتاب مهدی منتظر، چون لفظ بیرقهای زرد و قیس در یک روایت نیامده، نمی توان پرچم قیس را زرد دانست، بلکه بیرق های زرد به همراه لفظ مغربی آمده است و باید پرچم مغربی را زرد دانست، ولی در روایات فقط به حضور پرچم قیسی در مصر اشاره شده است و حتی در جایی گفته شده که پرچم مغربی بعد از کشتار شام با قیس رو به جزیره بر می گردد. پس فقط می دانیم که وقتی پرچم قیسی در مصر به احتزاز در آید آن علامت سفیانی است، یعنی این واقعه نزدیک به خروج سفیانی است.  

البته در اینجا نویسنده کتاب مهدی منتظر قیس را منتسب به قبیله قیس در مصر می داند که بلده ای به نام قیس در آنجا واقع شده است، ولی یک احتمال هم دارد که شاید کلمه قیس به عنوان معرب کلمه کیش به کار رفته باشد، و مراد فردی باشد که منتسب به بلده کیش است و از آنجا که نویسنده فقط قیس را به جزیره ای در بحر عمان تعمیم داده که کیش نام دارد ، احتمال منتسب بودن قیسی بدانجا را بسیار کم دانسته، ولی بنده با بررسی نقشه های قدیمی دریافتم که بلده ای در زمان قبل از میلاد مسیح در بین النحرین (عراق) وجود داشته که نام آن کیش بوده است، هم اکنون نیز این شهر در نزدیکی شهر های حلّه و بابل در استان بابل عراق قرار دارد، پس ممکن است منظور از قیس فردی باشد که منتسب به این بلده است یا قبیله او در نواحی بلده کیش ساکن بوده اند.



در تصویر فوق مشاهده می شود که شهر کیش

و بابل بسیار نزدیک به هم می باشند


حال راجب کیش بیشتر توضیح دهیم، کلمه قیس معرب شده کلمه کیش است در زبان عربی، کیش به عنوان نام یک منطقه فقط در دو ناحیه بحر عمان امروزی و در ناحیه بین النحرین در عراق قرار دارد. منطقه کیش در عراق در استان بابل قرار دارد و یکی از مناطق قدیمی و باستانی عراق به شمار می آید و امروزه معروفترین شهر در آن منطقه ، شهر حلّه است که حتی زمانی استان بابل با نام استان حلّه شناخته می شد، ولی قبل از اینها نام آن منطقه کیش بوده است.
کیش نام دودمانی پادشاهی در میان‌رودان بود که پس از شکست سومریان توسط مانی شتو بنیان گذارده شد. و شهر کیش در نزدیکی شهر بابل عراق قرار دارد.


واژه معرب به معنای واژه‌ای است که در اصل عربی نبوده و از زبان‌های دیگر وارد عربی شده و با دگرگونی صورتی عربی گرفته است. 

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%A7%DA%98%D9%87_%D9%85%D8%B9%D8%B1%D8%A8

معنی کلمه قیس در لغت نامه دهخدا معین لطیف

قیس . [ ق َ ] (اِخ ) جزیره ای است (کیش) در دریای عمان و شهری است زیبا، دارای باغستانهای سبز و خرم و بناهای عالی و مقر صاحب عمان است . این جزیره ، لنگرگاه کشتی های هند و ایران است . گروهی از کُتّاب و ادباء بدان منسوبند. (از معجم البلدان ). جزیره ای است به بحر عمان . معرب کیش . (منتهی الارب ) : از جزیره ٔ قیس که قلب دریاست تا طبس و سیستان عرصه ٔ ملکت و ساحت ولایت آن پادشاه است . (المضاف الی بدایع الازمان ص 34). رجوع به کیش شود.
http://word.asiacollege.ir/show.php?id=11136&word=%D9%82%DB%8C%D8%B3

تصویر منطقه حلّه درست در جای منطقه کیش و نزدیک به آن


حله در جنوب بغداد و در استان بابل واقع شده است و در عراق مرکزی کنار رودخانه فرات، صد کیلومتری جنوب بغداد حله مرکز استان بابل و نزدیک شهرهای باستانی بابل قدیم و کیش قرار دارد.

http://taskhiri12.blogfa.com/post-21.aspx

شهر حله در نزدیکی شهر کیش قرار دارد. این شهر نزدیک ویرانه‌های شهر قدیم بابلِ ، در حدود نود کیلومتری جنوب بغداد ، در مسیر مستقیم شهرهای کوفه و نجف به بغداد، و در حدود پنجاه کیلومتری مشرق شهر کربلا قرار دارد و امروزه مرکز استان بابل است.

شهر حلّه به سبب موقعیتش در کنار فرات و باغ‌های زیادی که دارد به حلّه فَیْحاء (خوشبو و مطبوع) نیز مشهور بوده است.
http://www.wikifeqh.ir/%D8%B4%D9%87%D8%B1_%D8%AD%D9%84%D9%87



 مُضِر ، بنی ذِنب الحِمار، قوم بربرها :

ابتدا دو روایت ذکر می کنیم و سپس متشابهات آنها را برسی میکنیم:

 

( الإمام الباقر علیه السلام ) : إلزم الأرض لا تحرکن یدک ولا رجلک أبدا حتى ترى علامات أذکرها لک فی سنة . وترى منادیا ینادی بدمشق . وخسف بقریة من قراها ، ویسقط طائفة من مسجدها ، فإذا رأیت الترک جازوها ، فأقبلت الترک حتى نزلت الجزیرة ، وأقبلت الروم حتى نزلت الرملة . وهی سنة اختلاف فی کل أرض من أرض العرب . وإن أهل الشام یختلفون عند ذلک على ثلث رایات : الأصهب والأبقع والسفیانی ، مع بنی ذنب الحمار مضر ، ومع السفیانی أخواله من کلب ، فیظهر السفیانی ومن معه على بنی ذنب الحمار ، حتى یقتلوا قتلا لم یقتله شئ قط . ویحضر رجل بدمشق فیقتل هو ومن معه قتلا لم یقتله شئ قط ، وهو من بنى ذنب الحمار ، وهی الآیة التی یقول الله تبارک وتعالى ( فاختلف الأحزاب من بینهم فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم ) " وقد تقدم مع مصادره فی البقرة : 148 .

جابر جعفى ، از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که فرمود : در جاى خود باش ( إلزم الارض ) ودست وپاى خود را حرکت نده تا آنکه نشانه هایى را که برایت ذکر مى کنم در مدت یک سال ببینى . ببینى که ندا کننده اى در دمشق ندا مى دهد ، در یکى از نواحى دمشق فرورفتگى ( خسف ) روى خواهد داد وگروهى از مسجد آن ناحیه در آن خسف فرو مىروند ، هرگاه ترکها را دیدى که از دمشق گذشتند آنها پیش مىروند تا به جزیره مى رسند ، و رومیان پیش مى روند تا به [ شهر ] رمله مى رسند ، وآن سال سالى است که در هر سرزمین از سرزمینهاى عرب اختلاف روى خواهد داد . أهل شام در این زمان با سه پرچم به جنگ بر می خیزند: پرچم أصهب ، پرچم أبقع ، وپرچم سفیانى ، مُضِر همراه فرنددان بنى ذِنب الحِمار( دم خر)،  و همراه سفیانى ، دائى هاى او از [ طوائف ] کلب هستند، در این جنگها سفیانی با همراهانش بر فرزندان بنى ذِنب الحِمار پیروز می شود و به گونه ای با آنها برخورد می کند و آنها را می کشد که تا آن روز چنان قتل و کشتاری واقع نشده است و همچنین مردی از فرزندان بنى ذِنب الحِمار با جمعیت و استعداد از دمشق می رسد، پس سفیانی او را با جمعیتش به گونه ای که مانند آن هرگز واقع نشده، به قتل می رساند، و همین قصه است تأویل قول خدای تعالی که می فرماید: « و آن گروهها در میان خود دچار اختلاف شدند، پس وای بر کافران از شرّ حاضر شدن در روزی بزرگ{ که روز جنگ سفیانی باشد} »

بحار ج 52، ص 222 /  العیاشی : ج 1 ، ص 64 ، ح 117

 

امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) فرمود: سه پرچم و سه حکومت با یکدیگر می جنگند و مدت یک سال این فتنه در میان آنها تداوم پیدا می کند: یک پرچم از مغرب است – که وای بر مصر از دست آنها و از کارهایی که آنها با اهل مصر می کنند! - ، و یک پرچم از جزیره است، و یک پرچم از شام است. سپس مردی از فرزندان عباس در شام خروج می کند به گونه ای که منازل بعضی از آنها مسافت دو شب تا آنجا فاصله دارد. پس اهل غرب می گویند: به درستی که افراد قوی و بزرگ آمدند، گروهها و احزاب مختلف. پس مردم سرزمین شام و فلسطین به هیجان می آیند و سران دولتهای شام و فلسطین دور هم جمع می شوند تا چاره ای برای دفع لشکر فرزندان عباس بکنند، و نتیجۀ اجتماع آن می شود که می گویند حاکم اوّل را طلب کنند. پس او را طلب می کنند و در آخرین منطقۀ غوطۀ دمشق، در موضعی که به آن حراستا گفته می شود، با او پیمان می بندند. پس هنگامی که او آنها (بنی عباس) را دید که به او نزدیک می شوند، به سوی دایی های خود از کلب فرار می کند و این از زیرکی و باهوشی اوست. در این هنگام عدۀ زیادی در وادی یابس جمع می شوند و به او می گویند: ای فلانی، برای تو سزاوار نیست که اسلام را ضایع سازی. آیا نمی بینی که مردم به خاطر جنگها در چه رنج و سختی افتاده اند؟ پس تقوای الهی پیشه ساز و خروج کن. آیا حاضر نیستی دین خود را یاری کنی؟ او می گوید: من که لیاقت رهبری شما را ندارم. آنها می گویند: آیا تو از قریش نیستی؟ آیا تو از اهل بیت حاکمان قدیم نیستی؟ آیا تو برای اهل بیت خودت هم ناراحت نمی شوی که به چه وضع و اوضاع ذلت بار و رنج آوری افتاده اند؟!

پس در این هنگام او متمایل به مال و منال و در پیش گرفتن عیش و نوش می شود و می گوید: اکنون به دنبال هم پیمانان خود بفرستید که تا این مدت به آنها کمک می کرده اید. سپس آنها به کمک می آیند و جمع می شوند. پس در روز جمعه او قیام می کند و بر منبر دمشق بالا می رود، و این اوّل منبری است که از آن بالا می رود. پس خطبه می خواند و مردم را به جهاد دستور می دهد و از مردم بیعت می گیرد که از هیچ یک از دستورهای او سرپیچی نکنند، چه آن دستور موافق نظرشان باشد یا مخالف نظرشان.

در این هنگام مردی برخاست و عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین، اسم او چیست؟ حضرت فرمود: او حرب پسر عنبسه، پسر مرّه، پسر کلب، پسر سلمه، پسر یزید، پسر عثمان، پسر خالد، پسر یزید، پسرمعاویه، پسر ابوسفیان، پسر صخر، پسر حرب، پسر امیّه، پسر عبد شمس است که در آسمان و زمین ملعون است. او از لحاظ پدری به شرورترین انسانهای روی زمین می رسد و از لحاظ اجدادی ملعون ترین بندگان خداست و خودش ظالم ترین بندگان خداست.

امیر مؤمنان(ع) فرمود: پس او به سوی غوطه می رود و از آنجا تکان نمی خورد تا اینکه مردم دور او جمع می شوند و اهل حقد و کینه هم به او می پیوندند. در این حال شمار لشکریان او پنجاه هزار نفر شده است. پس او از کلب کمک می خواهد و آنها مانند سیل به طرف او سرازیر می شوند. در همین زمان مردان جنگی بربر با مردان جنگی حکومت عباس می جنگند. در این اوضاع و احوال سفیانی به طور ناگهانی وارد معرکه می شود و در حالی که جوانان شام با او همراهند با آن دو می جنگد. پس در این هنگامه سه پرچم و حکومت با یکدیگر می جنگند: لشکریان فرزندان عباس که شامل ترک و عجم هستند و پرچمهایشان سیاه است، و پرچم دیگر بربر است که رنگش زرد است، و پرچم سوم پرچم سفیانی است که رنگش قرمز است. پس اینها در داخل اردن با یکدیگر جنگ شدیدی می کنند و در نتیجۀ این جنگ شصت هزار نفر کشته می شوند، و پیروزی این جنگ با سفیانی است. او چنان با دشمنان خود به عدالت رفتار می کند تا اینکه گوینده ای می گوید هر آنچه دربارۀ او گفته شده همه دروغ است.

به خدا قسم آنها دروغگویانند. اگر آنها می دانستند از دست او چه بر سر امّت محمد(ص) و مسلمانان خواهد آمد، این حرف را نمی زدند. آری، عدالت او طولی نمی کشد تا آنکه حرکت می کند و از فرات رد شود، و در آن حال خداوند رحمت را از قلبش جدا می کند. سپس به سوی سرزمین معروف قرقیسا می رود و در آنجا درگیر جنگ شدید و عظیمی می شود به طوری که هیچ شهری باقی نمی ماند مگر آنکه {مردمش} خبر آن واقعه را می شنوند و از شنیدن آن شوکه می شوند.
عقدالدرر ص90

متن کامل حدیث فوق را می توانید از لینک زیر مطالعه بفرمایید

http://endtimeworld.blogsky.com/1391/09/05/post-793/

 

در ادامه مقاله از حدیث بالا با عنوان روایت امیرالمؤمنین یاد خواهد شد، و جزء به جزء این روایت مورد بررسی قرار خواهد گرفت...

از مقایسه دو روایت فوق می توانیم پی ببریم که بَنی ذِنب الحِمار ، همان بنی العبّاس هستند ، مثلا در حدیث اول پس از اشاره به جنگها آمده که:

مردی از فرزندان بنى ذِنب الحِمار با جمعیت و استعداد از دمشق می رسد،

و در روایت دوم هم مشابه همین حرف وجود دارد و بعد از ذکر نبرد میان سه پرچم اشاره می کند:

سپس مردی از فرزندان عباس در شام خروج می کند به گونه ای که منازل بعضی از آنها مسافت دو شب تا آنجا فاصله دارد. پس اهل غرب می گویند: به درستی که افراد قوی و بزرگ آمدند،

در هر دو روایت به خروج افرادی با استعداد و قوی اشاره دارند که از ناحیه دمشق می آیند، و می توان گفت که هر دو مطلب یکی است و فقط یکجا با نام «بَنی العبّاس» ذکر شده اند و در جای دیگر با عبارت «بَنی ذِنب الحِمار»، پس در نتیجه بَنی ذِنب الحِمار همان بنی العبّاس است.

حال باید ببینیم که قوم مُضِر که همراه بَنی ذِنب الحِمار یا همان بنی العبّاس هستند چه گروه و اقوامی هستند، با توجه به شجره نامه قوم عدنان که در تصویر زیر آمده و قوم مُضِر در این شجره نامه وجود دارد، می بینیم که قوم «قیس عیلان» که گفته می شود در مصر زندگی می کنند نیز از نسل مُضِر هستند و احتمال می رود آنها همان پرچم قیسی که در روایات بدان اشاره شده باشند و با این اوصاف ممکن است آنها از همراهان بنی العبّاس باشند. طبق گفته ای که بالاتر ذکر شد:

مشخصات قیس آن قدر معلوم است که با بیرقهای زرد و مادیونهای ابلق خواهد بود، اما طائفه‌ی ایشان ممکن است که مراد طائفه‌ی قیس باشد و اما محل خروج آن قدر که معلوم است از ناحیه‌ی مغرب است، اما از کدام ارض مغرب معلوم نیست، ارض مصر هم از اراضی مغرب شمرده می شود و در قاموس گفته: قیس عیلان پدر قبیله ای است که اسم او الیاس بن مضر است، بعد گفته و قیس بلده ای است در مصر که به نام فتح کننده‌ی او قیس بن الحارث نامیده شده و هم جزیره ای است در بحر عمان، معرب کیش است، بنابراین احتمال قوی می رود که اهل همان بلده‌ی قیس که مصر است باشند و از همانجا خروج کنند. والله العالم.


البته با توجه به مطلبی که احتمال می رفت پرچم قیسی از جایی غیر از مصر باشد( منطقه کیش در عراق)، بنابراین ممکن است گروه دیگری از نسل قوم مُضِر همراهان بنی العبّاس باشند

 

تصویر شجره نامه قوم عدنان و وجود قوم مُضِر در آن


حدیث دیگری هم داریم  که می گوید جنگ سختی در سرزمین اردن بین مردان بنی العبّاس که ترک وعجم هستند وصاحبان پرچمهای زرد که همان اهل مغرب یا بربره هستند و سفیانی صاحب پرچم سرخ اتفاق می افتد و سفیانی شصت هزار نفرشان را می کشد و با عدالت حکومت می کند که حتی می گویند چه حرفهای بدی درباره او می گفتند در حالی که همه آن کسان دروغ گویند

 

السفیانی فی عصائب أهل الشام، فتختلف الثلاث رایات، رجال ولد العباس هم الترک و العجم، ورایاتهم سوداء، ورایه البربر صفراء، ورایه السفیانی حمراء، فیقتتلون ببطن الأردن قتالا شدیدا، فیقتل فیما بینهم ستون ألفا، فیغلب السفیانی، و انه لیعدل فیهم حتی یقول القائل: و الله ما کان یقال فیه الا کذب‏و

اینجاست که سفیانی در رأس گروههایی از مردم شام، خروج می‏کند و سه پرچم به اختلاف می‏ پردازند:
 
1. پرچم بنی العبّاس از ترک و عجم که سیاهرنگ است.
  
2. پرچمی زرد رنگ که پرچم بربر است.
 
3. پرچمی از سفیانی و سپاه او.
در نقطه‏ ای بنام «بطن ازرق» پیکار سختی در میان آنان رخ می‏دهد و ۶۰ هزار کشته بر زمین می‏ماند و سفیانی پیروز می‏گردد و مردم بسیاری را قتل عام می‏کند و سرزمین و مراکز قبایل را به تصرف درمی‏ آورد و در میان آنان نخست عادلانه رفتار می‏کند به گونه ‏ای که می‏ گویند: «هر آنچه از بیدادگری سفیانی به ما گزارش شده، بی‏ اساس است».

عقدالدرر فی اخبار المنتظر ص ۹۲

الزام الناصب ج۲ص ۱۷۲

فرائدفوائدالفکرفی الامام المهدی المنتظر ص ۱۲۹

 

 

بطن ازرق در قسمت شمال شرقی کشور اردن قرار دارد در همسایگی مرزهای عراق و سوریه :


 

منظقه ازرق در پایین تصویر مشاهده می شود


در قسمت شرقی مرز اردن و عربستان زیگزاگ عجیبی دیده می‌شود. با توجه به این که این زیگزاگ دلیل روشنی ندارد داستانی در مورد آن ساخته شده که بر اساس آن وینستون چرچیل وزیر مستعمرات وقت بریتانیا که مسئول ترسیم مرزهای «فرا اردن» در سال ۱۹۲۱ بوده بر اثر سکسکه دچار لرزش دست شده و مرز را به این صورت کشیده و بعد هم اجازه تغییر آن را نداده است. اما با نگاه دقیق‌تر مشخص می‌شود که چرچیل با دقت این زیگزاگ را طراحی کرده و بخشی از صحرا که از ازرق به سوی مرز عراق کشیده می‌شود را در خاک «فرا اردن» قرار داده تا هم راه ارتباطی مهمی بین دمشق و شبه جزیره عربستان در خاک اردن قرار گیرد و هم با توجه به استقرار فرانسوی‌ها در سوریه یک خط هوایی مستقیم و امن از مدیترانه تا هند برای انگلیس فراهم شود.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%86

 

حال به بررسی بربر ها میپردازیم که از آنها با پرچم زرد یاد شده است...


پراکندگی کنونی بربرها 

هرچند امروزه بربرها پایه و اساس جمعیت افریقای شمالی اند، دیر زمانی است که گروهی متجانس به شمار نمی روند و در نهایت فقط کسانی را می توان بربر دانست که به زبان بربری سخن می گویند. شمار این گروه احتمالاً به بیش از پنج میلیون تن می رسد. بسیاری از آنها دو زبانه و حتی سه زبانه اند، اما هنوز تعداد کسانی که ، چه بسا بعمد، همة آثار اصل و نسب و عادات و زبان خود را به فراموشی سپرده اند و در بیشتر مواقع آشکارا برای خود شجره نامة عربی فراهم کرده اند بسیار زیاد است . بر عکس ، تعداد اندکی از بربرهای پراکنده نیز هستند که هر چند دیگر به زبان نیاکان خود سخن نمی گویند، ادعای اصل و نسب بربری دارند. رویهمرفته زبان بربری پیوسته در برابر پیشروی زبان عربی عقب نشینی کرده و حوادث اخیر یا رخدادهای امروزی وسعت خطه ای را که زبان قدیمی ] بربری [ در آن به کار می رود محدودتر کرده است . از میان رفتن حوزه های مختلف بربری زبان ، بویژه در ممالک بربر شرقی ، پدیده ای معاصر است . به نظر می رسد که وضع سیاسی در افریقای شمالی احتمالاً در آیندة نزدیک نیز به نفع توسعة قلمرو زبان عربی ادامه یابد

چندین گروه بزرگ از بربرها در کوهستانها و صحرا، یعنی مناطقی که اعراب فقط به صورت ظاهری در آنها نفوذ کرده اند، به زندگی خود ادامه می دهند. این گروهها در حوزه هایی کمابیش نزدیک به هم زندگی می کنند و با یکدیگر ارتباط دارند و همچنان نمونه و شاهد الگوی قومی و زبانی قدیم اند. به طور کلی می توان گفت که تراکم گروههای بربر از مشرق به مغرب افزایش می یابد. این گروهها در سراسر ناحیه ای وسیع ـ از سرحد مصر (سیوه و جَرَبُب ) تا اقیانوس اطلس واز صخرة هُمبوری در جنوب نیجر تا دریای مدیترانه ـ پراکنده اند

لیبی . گروههای مختلفی در کوهستانهای سرزمین بَرْقه و در کوههای غوریان و ایْفرِن و نَفوسه به سر می برند. همچنین آنها در واحه های اَوْجِله و سُقْنه و تِمِسّا، و در کنار دریا در زواره نیز دیده می شوند. بعضی از اهالی اوجله و اورفِلّه در حوالی طرابلس (حدود 23% جمعیت )، هر چند به عربی سخن می گویند، خود را بربر می دانند

تونس . شش دهکده در جزیرة جِرْبه ، و هفت دهکده در داخل خاک تونس هنوز تا حدّی به زبان بربری سخن می گویند. این بربرها ـ که بسیاری از آنان بیشتر ایام در شهرهای شمال بویژه در شهر تونس به سر می برند و در آنجا در رأس کارهای حسّاس اند ـ به گویش خود، که در ضمن برای آنها به منزلة لوترات (زبان سرّی ) است ، بسیار علاقه مندند (کلاّ 1% بربری زبان اند). 

الجزایر. بلادالقبائل در شمال و اورِس (اوراس ) در جنوب شرقی دو قطب مقاومت بربرها بوده است . اکنون این مناطق تنها با ناحیة نسبتاً باریک عربی زبانی که تا سِطیف امتداد دارد از هم جدا می شوند. در الجزایر و تلّ و هران ، شمار بربران تنها در ناحیة کوهستانی بِلیده و چِلیف (وانْشریش ] اوارسنیس [ ، جَندَل ، بنی مَناصِر، چِنُوَه ) نسبتاً زیاد است . بالاخره چندین گروه بربر نیز در امتداد مرز الجزایر و مراکش (بنی سنوس نزدیک تلمسان ) زندگی می کنند (کلاً حدود 30% بربری زبان اند). 

مراکش . موقعیت جغرافیایی مراکش بویژه برای بقای جماعات بربر مساعد بوده است . هر چند تعدادی از قبایل بربر دیگر به زبان بربری سخن نمی گویند، زبان گروههای بزرگی از زَناته و مَصمْوده و صَنْهاجه در ریف و در رشته جبال اطلس متوسط و اطلس عظمی و ماورای اطلس ، و نیز در سوس همچنان بربری است . مونتانی (ص 17) تخمین زده است که از جمعیت مراکش 10 - 15% عرب اند و 40 - 45% بربرهای عرب شده ؛ 40 - 45% بقیه هم بربرهایی هستند که نمی توانند اصل خود را انکار کنند

صحرا. در صحرای مراکش و الجزایر، در واحه های وادی ریغ ، وارْجلا ] وارقَله [ و نغوسَه ، و هفت شهر مزاب ، «قصور» غُراره ، توآت ، تِدیکِلْت و ] واحه های [ فجیج و تافیلات و دادِس ، و بعد در ناحیة بسیار پهناوری به شکلی سه گوشه در میان غَدامِس در شمال و تُمْبوکْتو در جنوب غربی و زِنْدِر در جنوب شرقی شامل غات و جِنِت و اَهَگَّر گروههای متعددی از طوارق * زندگی می کنند. همچنین حدود 000 ، 25 تن از ساکنان موریتانیا (زِناجَه ؛ بویژه قبیله تْرارْزَه ) نیز به زبان بربری ، و مردم ناحیة وَدَه به گویش آزِر، گویشی از زبان سونِنکْه آمیخته با بربری ، سخن می گویند

دسته های پراکنده . علاوه بر مناطق یاد شده ، باید به مهاجرت بربرها به شهرهای بزرگ مراکش (مانند کازابلانکا) و الجزایر (مانند الجزیره ) توجه کرد؛ مردمی که قبیلة خود را از دست داده اند و از حیطة نظارت این اجتماع طبیعی بیرون مانده اند، (رجوع کنید به بخش 4) رفته رفته به صورت طبقة کارگر فقیری در می آیند که برای قبول هر سرنوشتی آماده اند. خارج از ممالک بربرنشین نیز گروههایی یافت می شوند؛ مثلاً کُتامَه که همراه با فاطمیان وارد لبنان شدند، و بربرهای الجزایری که در آغاز فتح دمشق به آن شهر مهاجرت کردند، یا بربرهایی که به امیر عبدالقادر * یا فرزندانش پیوستند. پس از جنگ جهانی دوم ، بعضی از بربرها در کشورهای مختلف اروپایی باقی ماندند. حتی ظاهراً تعداد کمی نیز در امریکا زندگی می کنند. اما مهمتر از همه ، بیشترین تعداد بربرها را در شهرهای بزرگ فرانسه می توان یافت . اکثریت این بربرها «قبایلی » هستند که موقتاً، و گاهی همیشگی ، خاک بایر وطنشان را در جستجوی وسیلة سودمندتری برای معیشت در خارج ، ترک کرده اند. این گروه نیز به صورت طبقة کارگری در آمده اند که در تطبیق خود با اوضاع زندگی در شهرها با مشکل روبرو هستند.

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=892

 

 با وجود وفور نسبی آثار پیش از تاریخ مکشوف در سرزمین پهناوری که برای سهولت «بربرستان » نامیده می شود، و با وجود کتیبه ها و نوشته های مؤلّفان یونانی و لاتینی و عرب زبان ، بخش اعظم تاریخ این قوم ، که بیگمان یکپارچه نیست ، هنوز بر ما مجهول است . باید اذعان داشت که اصل زبان بربر ـ که وحدت آن هم حتمی بخش 5) ـ برای ما همچنان ناشناخته است ،از این رو تعیین موطن اصلی کسانی که به آن زبان سخن می گویند فعلاً محال است . اما در نوشته های راجع به این موضوع به هیچ وجه کمبودی نیست . دربارة اصل بربرها فرضیّات بسیاری هست که گاهی به صورت قطعی عرضه شده است . نویسندگان دوران باستان ، با اقوال گوناگون ، آنان را بومی یا شرقی یا آگیایی (اژه ای ) می شمارند. عربها معمولاً آنها را شرقی ، کنعانی یا حمیری می دانند، و از فرضیّة اخیر بتازگی با دلایلی قوی پشتیبانی شده است (هلفریتس) .
http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=892


حال اگر طبق نوشته بالا یکی از محل های سکونت احتمالی قوم بربر را سرزمین کنعان بدانیم، باید ببینیم ابتدا کنعان به کدام منطقه و کشور ها موسوم است. که در زیر درج شده است:

 

کنعان منطقه‌ای باستانی و عبری‌زبان بوده است که امروزه هر یک از کشورهای اسرائیل، لبنان، اردن، سوریه و مناطق فلسطینی‌نشین بخشی از آن را در خاک خود دارند.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%86%D8%B9%D8%A7%D9%86_(%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%D9%87)

سرزمین موعود به انگلیسی: (Promised Land) به عبریהארץ המובטחת) که کنعان و یا سرزمین مقدس نیز خوانده شده‌ است، ناحیه‌ای تاریخی در شرق دریای مدیترانه است. این سرزمین بنا به اعتقاد یهودیان و چنانکه از کتب مقدس آنان برمی‌آید، نقشی سرنوشت ساز در زندگی و اعتقاد قوم اسرائیل داشته‌است.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86_%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%88%D8%AF

 

کشور اردن در سال ۱۹۲۱ تأسیس شد و در سال ۱۹۲۲ به عنوان تحت‌الحمایه بریتانیا به رسمیت شناخته شد و در سال ۱۹۴۶ به استقلال رسید. حکومتی که در اردن بر سر کار آمد از خاندان حسین الهاشمی بود، از این‌رو از سال ۱۳۲۸ کشور اردن به نام اردن هاشمی شناخته شد. در گذشته‌ های دور با نام سرزمین کنعان از آن یاد می ‌شد.

http://globemuslims.com/fa/print/127


اردن هم نام کشور است و هم نام رود. واژه اردن به معنای پالاینده و پالایه و همچنین نام گونه‌ای ابریشم است. با وجود این ابهام معنی، از دیرباز واژه اردن رایج بوده و گاه نیز به صورت کنعان بکار رفته‌است. روزگاری بدان مملکت موآب، مملکت ادوم و مملکت جلعاد نیز می‌گفته‌اند. در دوره‌های جنگهای صلیبی بدان نام ولایت‌های مونترال، کرک و مملکت لاتینی اورشلیم نیز داده شده‌است.
http://pardistour.com/p206

 

حال با توجه به مطالب اخیر یکی از احتمالات قوم «بَربَر» را می توان بر ساکنین کشور اردن تطبیق داد ، البته این یک احتمال بود و قوم «بَربَر» را می توان به ساکنین کشور های شمال آفریقا و حتی سرزمین های اشغالی (فلسطین) نیز تعمیم داد.

 

در روایت فوق از امیرالمؤمنین ذکر شد که ، (لشکریان فرزندان عبّاس که شامل ترک و عجم هستند) ، حال باید ببینیم که منظور از ترک و عجم چه کسانی هستند، در «کتاب عصر ظهور» علامه کورانی ترک ها را در جایی منظور از روس ها ذکر می کند و نیز در نبرد قرقیسیا احتمال می دهد که ترک زبانان کشور ترکیه منظور باشند، حال توضیحاتی راجب واژه ترک بدهیم:

حقیقت کلمه «ترک» این است که آنان از نسل به ترک بن یافث بن نوح هستند و سرزمین آنها منطقه ای است از قسمت های غرب هند تا قسمت های شرقی روم ( معجم البلدان یاقوت حموی ج 1، ص 18 ) و ترکستان اسمی جامع است که شامل همه سرزمین های ترک نشین می شود (معجم البلدان یاقوت حموی ج2 ، ص 23 )، جد پادشاهان سلجوقی ، «دقاق» است که او از رؤسای قبیله های ترک بوده است و از سرزمین «کشفر» واقع در غرب کشور چین، به این منطقه آمده است. اما در مورد حکومت عثمانی باید بگوییم که مؤسس این حکومت ارطغرل بن سلیمان شاه ترکمن، رئیس یکی از قبیله های ترک بوده است که از دشت های غربی آسیای غربی به سرزمین های آسیای صغری کوچ کرده بودند.( تاریخ الدولة العثمانیة، صص 24 و 39) 

استاد شعبان ، در صفحه 83 کتابش، مسئله اطلاق لقب ترک ها( را بر لشکریان و سپاهیان شهر سامرا، در عهد معتصم مورد بحث و بررسی قرار می دهد و می گوید که این مسئله یعنی اطلاق لفظ ترک ها بر سپاهیان شهر سامرا در عصر معتصم) در نهایت نادرستی و گمراهی است و دلیل استعمال و کاربرد لفظ اتراک بر آنها، به خاطر دشواری تلفظ نام های ترک ها بوده است. پس استعمال لفظ ترک (ترک ها) که کلمه ای عام است بدین دلیل است که شامل ترک ها و اغلب مردمانی که تحت سیطره امپراطوری ساسانی قرار نگرفته اند، بشود. و این سخن که ترک ها در حکومت عباسی، حکمرانی کردند مطلبی بسیار مبالغه آمیز است و به طور قطع، سخن دقیق و درستی نیست.

پس روایت هایی که از ترک ها یاد می کنند، آیا منظور آنها تنها حقیقت لفظ آن است یا منظور ترک هاست و چه کسانی بدین نام خوانده می شوند؟ اما واقعیت این است که این نوع نامگذای در عصر عباسیان به وجود آمد. این در حالی است که این روایت ها پیش از عصر عباسیان از زبان معصومین(ع) جاری و نقل و روایت شده است. قدر متّقن این است که منظور فقط ترک ها هستند و این نظریه ای است که شیخ آن را پذیرفته است و تنها خداوند آگاه به همه امور است.

مطلبی که از روایت های ثابت و صحیح در دست داریم، وجود رابطه میان ترک ها و رومی ها و حوادث سرزمین شام و جنگ قرقیسیا پیش از ظهور است. و صحت و درستی این رابطه در موثقه جابر است که گفته می شود، آن موثقه مقرون و همراه با قرینه حتمی بودن اتفاق است. این موثقه به دلیل معتبر بودن سندش در جایگاه حدیث متواتر قرار می گیرد و در نتیجه صدور آن از معصوم قطعیت می یابد. این اول بود ( که ترک ها با رومی ها در وقوع حوادث شام با هم در ارتباطند) اما دلیل دوم روایت های مربوط به چارپایان زرد رنگ و استر های گوش بریده است که آن روایت ها را مورد مطالعه و بررسی قرار دادیم. دلیل سوم اینکه، شیخ مفید این امر را جزء نشانه های ظهور ذکر کرده است و این سخن او است بنابر آنچه در اصول و منابع اصلی و صحیح ثابت می شود و صحت می یابد.

 ( کتاب سفیانی، محمد فقیه، صص 52 ، 53، 54 )

 

با توجه به مطلب بالا می توان حتی واژه ترک ها را واژه ای لفظی دانست که به عده ای خاص اطلاق می شود به دلیل سخت بودن تلفظ نام آنها، و البته اینگونه نامگذاری در عصر عبّاسیان بوده و با توجه به روایاتی که درباره جریان های عصر ظهور ذکر شد و در آنها به وجود پرچم بنی العبّاس اشاره شده محتمل است به دلیل وجود بنی العبّاس در عصر ظهور ، امامان معصوم نیز از این نحوه نامگذاری مجدداً استفاده کرده اند.

مورد دیگر این است که ترک ها هر دسته و گروهی که باشند باید گفت که قسمتی از لشکریان بنی العبّاس با این نام برده شده اند و همچنین طبق نوشتار بالا ترک ها و رومی ها با یکدیگر ارتباط دارند که این خود توضیحی برای وجود عجم ها در لشکریان بنی العبّاس می باشد.

 

حال پس از بررسی پرچم های بنی العبّاس و بربر ها باید ببینیم که جنگ آنها با سفیانی در چه زمانی واقع می شود، طبق روایت فوق در هنگام خروج سفیانی این دو پرچم در حال نبرد هستند و سفیانی خروج کرده و با آنها می جنگد و آنها را به قتل می رساند، و در روایت مورد نظر بعد از بیان این مطلب اشاره به جنگ قرقیسیا می کند:

لشکریان فرزندان عباس که شامل ترک و عجم هستند و پرچمهایشان سیاه است، و پرچم دیگر بربر است که رنگش زرد است، و پرچم سوم پرچم سفیانی است که رنگش قرمز است. پس اینها در داخل اردن با یکدیگر جنگ شدیدی می کنند و در نتیجۀ این جنگ شصت هزار نفر کشته می شوند، و پیروزی این جنگ با سفیانی است. او چنان با دشمنان خود به عدالت رفتار می کند تا اینکه گوینده ای می گوید هر آنچه دربارۀ او گفته شده همه دروغ است.

به خدا قسم آنها دروغگویانند. اگر آنها می دانستند از دست او چه بر سر امّت محمد(ص) و مسلمانان خواهد آمد، این حرف را نمی زدند. آری، عدالت او طولی نمی کشد تا آنکه حرکت می کند و از فرات رد شود، و در آن حال خداوند رحمت را از قلبش جدا می کند. سپس به سوی سرزمین معروف قرقیسا می رود و در آنجا درگیر جنگ شدید و عظیمی می شود به طوری که هیچ شهری باقی نمی ماند مگر آنکه {مردمش} خبر آن واقعه را می شنوند و از شنیدن آن شوکه می شوند.
عقدالدرر ص90

پس نتیجه گرفته می شود که این جنگ (جنگ سفیانی با بنی العبّاس و قوم بربر) قبل از قرقیسیا واقع خواهد شد، و حال به روایاتی دیگر رجوع میکنیم که به حوادث قبل از نبرد قرقیسیا اشاره می کنند:

 

امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند:

 «سفیانی با ابقع درگیر می شود، سپس او و سپاهیانش را می کشد. سپس اصهب و یاران او را می کشد. آنگاه به کشتن آل محمّد(ص) و شیعیان آنها اهتمام می کند و به سوی عراق راهی می شود و سپاه او به قرقیسیا وارد می شود  «...

( بحارالانوار ، ج 52 ، ص 245 )

 

امام باقر(ع) می فرمایند:

 سه پرچم در شام برافراشته می شود؛ پرچم اصهب، پرچم ابقع، و پرچم سفیانی، سفیانی ابتدا با ابقع درگیر می شود و او و همراهانش را به قتل می رساند، آنگاه اصهب را می کشد، سپس تنها چیزی که سپاهیان سفیانی به آن می اندیشند، حرکت به سوی عراق است و سپاهیان او از قرقیسیا عبور می کنند.

( عقد الدرر فی اخبار المنتظر ،ص 67 )

 

از روایات فوق چنین بدست می آید که سفیانی پس از جنگ با اصهب و ابقع قصد عراق کرده و سپس به معرکه قرقیسیا وارد می شود، از مقایسه این روایات با روایاتی که حاکی از نبرد سفیانی با دو پرچم بنی العبّاس و قوم بربر است، این حاصل می شود که چون هر دو نبرد قبل از حادثه قرقیسیا واقع شده اند و غیر از آن نبردی از سفیانی را روایت نکرده اند ، می توان گفت که این دو نبرد در دو روایت، دو تعریف مختلف از یک حادثه هستند و فقط اسامی پرچم های درگیر با سفیانی به نحو دیگری نام برده شده اند.

با توجه به این نکته باید گفت منظور از پرچم ابقع و اصهب شاید همان پرچم بنی العبّاس و قوم بربر باشد که ابتدا با یکدیگر در حال نبرد هستند و سپس سفیانی خروج می کند و آنها را قتل و عام می کند، حال با دانستن این نکته سؤال این است که ابقع کدام است و اصهب کدام است؟

با توجه به پرچم آنها که بنی العبّاس پرچمی سیاه دارند، محتمل است که ابقع از بنی العبّاس باشد و اصهب از قوم بربر باشد. البته خدا آگاه تر است.

 

در کتاب «سفیانی» نوشته «محمد فقیه» در صفحه 63 بعد از ذکر حدیثی که مشابه حدیث فوق از امیرالمؤمنین است که منبع آن کتاب الزام الناصب ( ص 198 ) خطبه البیان ذکر شده، ولی در این حدیث به جای دو گروه بنی العبّاس و بربر به دو گروه ترک و عجم با پرچم سیاه در مقابل پرچمی از بادیه نشین ها که متعلق به ابن عبّاس اول و به رنگ زرد است اشاره شده ، و با وجود عدم تشابهی که در این روایت با روایت قبلی وجود دارد نکته ای که حائز اهمیت برای نگارنده بود این مطلب است که نویسنده کتاب در ادامه مطلب اینچنین می نگارد:

«با جمع بندی این روایت ها، احتمال به وجود آمدن حکومتی با آب و رنگ اسلامی در منطقه اردن می رود که پرچم آن حکومت، پرچم عباس است و این امر برگرفته از عبارت (عباس اول) است. چیزی که باعث حیرت است اینکه این پرچم زرد رنگ است و مانند پرچم بنی عبّاس سیاه نیست«.

پس نویسنده با اینکه بنظر این روایت غلط بوده ولی پرچم زرد را به حکومتی در اردن مربوط می داند ، البته در حدیثی که درست تر می نمود پرچم زرد متعلق به قوم بربر ذکر شده بود، و با این قرینه ممکن است قوم بربر از اردن باشد یا همراه آنها.

 

عمّار بن یاسر می گوید: برای اهل بیت در بین شما مدتهای مدیدی حکومت ها خواهد بود، تا آن موقع بر زمین قرار گیرید تا اینکه حکومت ترک (بنی العبّاس) به مرد ضعیفی برسد، پس بعد از دو سال او را از خلافت خلع خواهند نمود، و در این هنگام ترک و روم با هم خواهند جنگید، و سمت غربی مسجد دمشق فرو خواهد رفت، و سه نفر در شام قیام خواهند کرد و هلاک آنها از همان جایی خواهد آمد که ابتدای قدرت آنها از آنجا رسید، ابتدای حرکت ترک به سوی جزیره خواهد بود و بعد به سوی روم و قسطنطین( فلسطین) ، و به تحقیق عبدالله متابعت خواهد کرد تا اینکه با مردان بجنگد، و زنان را به اسارت خواهد گرفت، پس به سوی قیس برخواهد گشت تا اینکه در جزیره فرود خواهد آمد تا با سفیانی بجنگد، در این هنگام یمانی قیام کند و با قیس در اریحا خواهد جنگید، در اینجا سفیانی همه آنچه را که جمع کرده بودند مصادره خواهد کرد ...

( مهدی موعود منتظر ، ج 2 ، ص 331 )


روایت بالا اگرچه ضعیف می نماید ولی چند نکته در آن نهفته است:

 1. به جنگ بین ترک (بنی العبّاس) با روم اشاره شده است و زمان آن قبل از زلزله شام و خروج سفیانی می باشد(با توجه به مطالبی که قبل از این در شرح روایت امیرالمؤمنین بیان شد دریافتیم که در هنگامه خروج سفیانی لشکریان بنی العبّاس با قوم بربر در حال جنگ هستند، و از اینجا چنین حاصل می شود که قوم بربر و روم یکی هستند).

2. ترک یا بنی العبّاس ابتدای تحرکشان در سرزمین جزیره در عراق است و سپس وارد فلسطین هم می شوند. ( شاید این همان مطلب و روایتی باشد که اشاره می کرد به گره خوردن پرچم های سیاه به زیتون شام)

 3. در جریانات و درگیری ها به فردی به نام عبدالله اشاره شده است که با مردان ترک یا همان بنی العبّاس می جنگد و بعد در مقابل سفیانی خواهد جنگید.

 4. در این روایت به جنگ یمانی با قیس در اریحا اشاره شده است ( اریحاء در نزدیکی بیت المقدس قرار دارد، البته در روایات دیگر به هیچ عنوان به جنگ یمانی در اریحاء با قیس اشاره نشده است و بلکه یمانی در این جریانات حضور ندارد، البته برخی که به نظریه وجود دو یمانی عقیده دارند این نبرد را توسط کسی غیر از یمانی اصلی بر می شمرند و البته ممکن است این نبرد توسط کسانی که بعد از خروج یمانی با او بیعت کرده اند و در منطقه شامات حضور دارند انجام گیرد که در این صورت این نبرد به یمانی نسبت داده شده است.

  

در قسمت دیگری از روایت امیرالمؤمنین به این مطلب اشاره شده که مردم حاکم اول را طلب می کنند و او را از اهل بیت حاکم قدیم میدانند:

پس مردم سرزمین شام و فلسطین به هیجان می آیند و سران دولتهای شام و فلسطین دور هم جمع می شوند تا چاره ای برای دفع لشکر فرزندان عباس بکنند، و نتیجۀ اجتماع آن می شود که می گویند حاکم اوّل را طلب کنند. پس او را طلب می کنند و در آخرین منطقۀ غوطۀ دمشق، در موضعی که به آن حراستا گفته می شود، با او پیمان می بندند. پس هنگامی که او آنها (بنی عباس) را دید که به او نزدیک می شوند، به سوی دایی های خود از کلب فرار می کند و این از زیرکی و باهوشی اوست. در این هنگام عدۀ زیادی در وادی یابس جمع می شوند و به او می گویند: ای فلانی، برای تو سزاوار نیست که اسلام را ضایع سازی. آیا نمی بینی که مردم به خاطر جنگها در چه رنج و سختی افتاده اند؟ پس تقوای الهی پیشه ساز و خروج کن. آیا حاضر نیستی دین خود را یاری کنی؟ او می گوید: من که لیاقت رهبری شما را ندارم. آنها می گویند: آیا تو از قریش نیستی؟ آیا تو از اهل بیت حاکمان قدیم نیستی؟ آیا تو برای اهل بیت خودت هم ناراحت نمی شوی که به چه وضع و اوضاع ذلت بار و رنج آوری افتاده اند؟!

پس در این هنگام او متمایل به مال و منال و در پیش گرفتن عیش و نوش می شود و می گوید: اکنون به دنبال هم پیمانان خود بفرستید که تا این مدت به آنها کمک می کرده اید. سپس آنها به کمک می آیند و جمع می شوند. پس در روز جمعه او قیام می کند و بر منبر دمشق بالا می رود، و این اوّل منبری است که از آن بالا می رود. پس خطبه می خواند و مردم را به جهاد دستور می دهد و از مردم بیعت می گیرد که از هیچ یک از دستورهای او سرپیچی نکنند، چه آن دستور موافق نظرشان باشد یا مخالف نظرشان.

 ( عقدالدرر ، ص 90 )

در کتاب «سفیانی» نوشته «محمد فقیه» در صفحه 121 و 123 و 124 بعد از ذکر حدیثی که مشابه حدیث فوق از امیرالمؤمنین است و منبع آن کتاب الزام الناصب ( ص 198 ) خطبه البیان ذکر شده، اینطور درج شده:

« اگر این اخبار واقعا از معصوم صادر شده باشد و قول معصوم باشد، خواهان فرزند پادشاه شدن( یا آنگونه که در عقدالدّرر مبنی بر خواهان پادشاه اول شدن آمده) ، این خود نتیجه اختلاف میان این مردمان به خاطر انتخاب رئیسی برای خود است و راه حلی که به نظر بزرگان و رهبران شام می رسد، سپردن کارها و تکیه بر سفیانی است. چون سفیانی از نسل خاندان کهن اموی است. و چیزی که این حالت را تأیید و تقویت می کند، روایت هایی است که در مورد انتظار کشیدن گروههایی است که از مدتها پیش (مدت طولانی) منتظر ظهور سفیانی هستند، همان گونه که طالبان حق و حقیقت انتظار ظهور مهدی(عج) را می کشند.

در این روایت اشاره به این امر دارد که مردم از او می خواهند که برای حفظ دین و از بین بردن اختلافات خروج کند و کسانی که از او این درخواست را دارند، همان قوم و قبیله اش هستند که انواع گرفتاری ها و مصیبتها بدانها رسیده است.این سخن که اولین منبری است که بالا می رود اشاره به این امر دارد که سفیانی از علما و رجال دینی نیست؛ چرا که معمولا علمای دینی(مکرراً به) بالای منبر می روند و همان گونه که قبلا اشاره شد بدین دلیل است که او پیش از آن هیچ منصب و مقامی نزد آنها نداشته است. (متولی و مسئول هیچ یک از امورشان نبوده است) »

 

پس اینگونه استنباط می شود که او اولاً عالم دینی نیست و ثانیاً اینکه حاکم مردم نیست و چنین برداشت می شود که سفیانی یا حاکم قدیم است یا فرزند پادشاه یا مسئولی قدیمی تر است یا حداقل از اهل بیت پادشاه قدیم است یا رابطه ای با پادشاه قدیم شام دارد، البته اینها یک احتمال است که از چنین روایتی بدست می آید و خداوند آگاهتر است.

 

جنگ قرقیسیا :

معجم البلدان یاقوت حموی( ج 4 ، ص 328 ):

«قرقیسیا سرزمینی است در کرانه رود خابور، حدود شش فرسخی صحن مالک بن طوق و رود خابور در آنجا به فرات می ریزد. قرقیسیا در مثلث میان رودهای فرات و خابور قرار دارد. گفته شده که این محل به نام سلطان قرقیسیا بن طهمورث نامیده شده است».

قرقیسیا در سرزمین جزیره ( بین النهرین ) در شمال سوریه، اطراف بادیةالشام قرار دارد و حدود 100 کیلومتر با مرزهای عراق فاصله دارد و در نزدیکی شهر دیرالزور واقع شده است.

در کتاب « جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی» درباره قرقیسیا چنین توضیح داده شده است: در حدود دویست میلی پایین رقّه، قرقیسیا که همان کرکیسیوم قدیم است، در ساحل چپ دجله، جایی که رودخانه خابور آب های زیادی خود را در آن می ریزد، واقع است.

در «معجم البلدان» ج 4 ص 328،  طول و عرض جغرافیایی این شهر به نقل از بطلمیوس ذکر شده است. او می گوید:

طول {جغرافیایی} شهر قرقیسیا 64 درجه و 45 دقیقه و عرض آن 35 درجه است. این شهر جزو اقلیم چهارم است.

امروزه خرابه های آن نزدیک شهر دیرالزّور سوریه قرار دارد. قرقیسیا نزدیک مرزهای سوریه-عراق است و به مرزهای ترکیه-سوریه نسبتاً نزدیک می باشد. ( عصر ظهور ، ص 130 )

قرقیسیا حدود 100 کیلومتر با عراق و 200 کیلومتر با ترکیه فاصله دارد.

 

آن چنان که از روایات بر می آید، زمینه ساز نبرد قرقیسیا گجنی است که در ناحیه «فرات» پیدا می شود، ابن حَماد به نقل از پیامبر اکرم(ص) از این گنج چنین گزارش می دهد:

 

فرات از کوهی از طلا و نقره پرده بر می دارد، سپس بر سر آن جنگ می شود به طوری که از هر نه نفر، هفت نفر کشته می شود، پس هرگاه آن را درک کردید به آن نزدیک نشوید.

الفتن ابن حماد ، ص 233 ، ح 921 .


 فرات از کوهی از طلا پرده بر می دارد، سپس مردم بر سر آن به نبرد بر می خیزند و از هر صد نفر، نود نفر در این نبرد کشته می شوند، هریک از آن مردمان گمان می کنند که نجات می یابند.

الفتن ابن حماد ، ص 418 ، ح 1353 .

 

مهمترین روایت در این باب یعنی جنگ قرقیسیا ، روایت میسر است که سندش نیز صحیح است و شامل این عناصر می شود:

 1. قرقیسیا درگیری یا جنگی است که در گذشته بی سابقه بوده و در آینده نیز نظیری نخواهد داشت.

2. در آن جنگ قیس به هلاکت می رسد و هیچ کس برای خونخواهی او به پا نمی خیزد.

موثقه جابر از لحاظ معتبر بودن، پس از این روایت در رتبه دوم قرار دارد. در این موثقه اشاره به گذشتن سفیانی از قرقیسیا و جنگیدن او با طرفهای دیگر جنگ و کشته شدن صد هزار نفر می کند.

مطلب دیگری که حدیث جابر به ما می گوید زمان وقوع این جنگ است و این جنگ اگر اتفاق بیفتد ، در زمان سفیانی خواهد بود و در اینجا دو احتمال وجود دارد:

اول: اینکه این جنگ در حالی اتفاق بیفتد که سفیانی پیوسته در حال جنگیدن در شام باشد؛

دوم: آنکه این جنگ پس از تسلط او بر مناطق پنجگانه شام باشد.

در حالت اول آن گونه که خبر عماربن یاسر آمده، سفیانی به قرقیسیا می رسد (و آنچه که طرفین جنگ به دست آورده اند، به چنگ می آورد) و در حالت دوم، به هر حال سفیانی ناگزیر پیروز می شود.

اینها عناصر ثابت و حتمی بود که گفته شد اما عناصر احتمالی را ما از بقیه روایات ضعیف السند استخراج می کنیم. اولین عنصر احتمالی مشخص کردن طرفهای جنگ است. طرفین جنگ یکی ترک هایی هستند که در حیره فرود آمده اند دوم رومی ها که در فلسطین فرود آمده اند، سپس دو عبدالله از دیگر طرفین جنگ می باشند. اینها همگی در قرقیسیا به هم می رسند و حکمران مغرب که با قیس باز می گردد.

از مطالب پیشین بدست آمده بود که بنی العبّاس و مروانی در قرقیسا در حال جنگ بوده که سفیانی از راه می رسد و با آنها می جنگ، البته شیخ مفید این روایت را ضعیف می داند و یا شاید آن را جعلی می شمارد. در این روایت اینگونه آمده است که هیچ کدام از این دو به پیروزی نمی رسند و پس از آن سفیانی خروج می کند.

طبق روایات، نبرد بزرگی در قرقیسیا اتفاق می افتد که وقت آن مشخص نیست اما بعضی روایات آن را جنگ بین بنی العبّاس و بنی امیه می دانند. ( عصر ظهور ، ص 126 ) 

 

قبیله بنی کلب :

در باب حوادث آخرالزمان، در بین احادیث به احادیثی برمی خوریم که در آنها صحبت از قبیله ای به نام بنی کلب رفته و وقایع مهمی به این قبیله نسبت داده شده است. قبیله بنی کلب که در روایات از اعضای آن به عنوان دایی های سفیانی، بنی کلب و کلب و… سخن به میان آمده است، نقش مهمی در وقایع آخرالزّمان و زمان نزدیک به ظهور بازی می کنند.
مطابق روایات، بنی کلب گروهی از اشرار آخرالزمان هستند که سفیانی، یکی از دشمنان بزرگ حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در نبرد با ایشان یاری می کنند. (شش ماه پایانی، ص 62 ) روایات بسیاری هستند که خبر از بیعت و همکاری تعداد زیادی از افراد این قبیله با سفیانی ملعون می دهند. در زیر به چند نمونه از این روایات و احادیث اشاره می گردد:


پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:

سفیانی با ۳۶۰ سوار شورش می کند تا اینکه به دمشق می رسد و در ماه رمضان هم بیست هزار نفر از قبیله بنی کلب با او بیعت می کنند. 

( یوم الخلاص، ص ۶۷۱؛ بیان الائمه، ج ۲، ص 586 ) 


از امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز ضمن روایتی طولانی نقل شده است:

و آن را نشانه ها و علامت هایی است و خروج سفیانی با درفش سرخ همراه است و فرمانده آن، مردی از قبیله بنی کلب است. 

( بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۷۳ )


اصبغ بن نباته از آن حضرت (علیه السلام) روایت می کند که فرمودند:

... و شورش سفیانی، [دارای] پرچمی قرمز رنگ، فرمانده اش مردی از قبیله کلب است و دوازده هزار نفر از سپاهیانش رو به مکه و مدینه می کنند که فرمانده آنها مردی از بنی امیه است که به او «خزیمه» می گویند که چشم چپش نابیناست و سفیدی ضخیمی روی مردمک چشمش را پوشانده است. خود را شبیه مردان می کند، پرچم خویش را بر نمی گرداند تا اینکه در مدینه در خانه شخصی به نام ابوالحسن اموی منزل کند. وی گردانی را به دنبال مردی از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که شیعیان به دور او جمع شده اند، می فرستد؛ سپاهیان به فرماندهی مردی غطفانی رو به مکه می کنند. در میانه راه به بیابان سفیدی می رسند و در کام زمین فرو می روند، جز دو نفر که بناست نشانه {و عبرتی} برای دیگران باشند، کسی باقی نمی ماند که آنها را هم خداوند صورتشان را به پشت برگردانده است. (شش ماه پایانی، ص 192 ) 
همان گونه که ملاحظه می شود، تعداد زیادی از روایات مربوط به آخرالزمان، به بنی کلب اشاره کرده اند و نقش مخرّب آنان را در این زمان بیان نموده اند.


تاریخچه بنی کلب

بنی کلب قبیله ای بودند که در عصر معاویه، نصرانی بوده و بعدها ظاهراً به یکی از فرق اسلامی گرویده اند. معاویه با زنی از این قبیله وصلت کرد که حاصل این ازدواج، تولد یزید ملعون بود. این طایفه، قرن ها بعد از ازدواج معاویه با مادر یزید، ‌به فرقه دروزی گرویدند (شش ماه پایانی، صص  ۱۲۳- ۱۲۴ ) ؛ گرچه این فرقه ادّعا می کند که یکی از فرق اسلامی است؛ اما عقایدی کاملاً انحرافی دارد. افراد این فرقه، پیرو شخصی به نام درزی هستند و عنوان طریقت خود را موحّدون نامیده اند که اساس عقیده شان بر حلول و تناسخ روح است) .مسئله ای که از نظر اسلام کاملاً مطرود است (شش ماه پایانی، صص  ۱۲۳- ۱۲۴ )

این طایفه مدت زمانی پیرو خلفای فاطمی «مصر» بودند تا اینکه در ایام خلیفه ششم فاطمی به دعوت نشتگین دروزی به باطنیّه ملحق شدند. دروزیّه در اعتقاد خود به الحاکم بامرالله (که به عقیده دیگران کشته شده است)، متوقف گشته، می گویند که وی غیبت کرده، به آسمان بالا رفته و دوباره به میان مردم باز خواهد گشت.(شش ماه پایانی، صص  ۱۲۳- ۱۲۴ )
عمده طوایف دروزی که اکثراً منتسب به قبیله بنی کلب هستند، در «منطقه رمله») بیابان شرقی فلسطین)، بیابان غربی «اردن»، جنوب غربی «سوریه» و بخش هایی از «لبنان» سکنا گزیده اند .(شش ماه پایانی، صص  ۱۲۳- ۱۲۴ ) البته تعداد زیادی از دروزی ها نیز به کشورهای اروپایی، «آمریکا» و «استرالیا» مهاجرت کرده اند. به طور کلی تخمین زده می شود که حدود یک میلیون دروزی در سراسر جهان زندگی می کنند ) پایگاه اینترنتی( http://en.wikipedia.org  اما هسته اصلی این طایفه در مناطق مرزی بین چهار کشور «اردن»، «سوریه»، «لبنان» و «فلسطین اشغالی» می باشد. لازم به ذکر است که تعداد دروزی های کشورهای سوریه و لبنان بیش از بقیه مناطق است.
با توجه به مطالبی که ذکر شد، به طور خلاصه می توان گفت که افرادی که امروزه با نام دروزی ها شناخته می شوند، همان کسانی هستند که در روایات از آنها با عنوان بنی کلب یاد شده است.
بنابراین روایاتی که درباره تحرکات بنی کلب یا دایی های سفیانی در آخرالزّمان بیان شده اند، مربوط به احوال قوم دروز هستند؛ زیرا این طایفه، همان طایفه بنی کلب هستند. نکته دیگر اینکه علت انتساب عبارت دایی های سفیانی به بنی کلب، این است که معاویه با زنی از این طایفه ازدواج کرده بود. از آنجا که مطابق روایات، سفیانی ملعون از نسل یزید بن معاویه می باشد، به صورت تلویحی بنی کلب یا دروزی های کنونی، دایی های سفیانی هستند؛ ‌زیرا جدّه سفیانی از قبیله بنی کلب می باشد. (شش ماه پایانی، صص  ۱۲۳- ۱۲۴ )

 

فتنه های قبل از خروج سفیانی :

روایت های اسلامی خبر از وقوع جنگ ها ، فتنه ها، آشوب های گسترده و فراوانی در آخرالزّمان، در آستانه ظهور امام مهدی(عج) می دهند؛ فتنه هایی که پی در پی می رسند و سرزمین های بسیاری را در برمی گیرند.

رسول اکرم(ص) از این فتنه ها و آشوب ها چنین یاد می کنند:

فتنه ای به پا می شود و به دنبال آن فتنه ای دیگر بر می خیزد. فتنه اولی در مقایسه با دومی همانند تازیانه خوردن در مقایسه با ضربات لبه تیز شمشیر است! سپس فتنه ای پدید می آید که همه محرّمات در آن حلال شمرده شود! آنگاه خلافت به بهترین مردم روی زمین می رسد؛ در حالی که او در خانه اش نشسته باشد.

روزگار رهایی، ص 894، به نقل از: الحاوی للفتاوی، ج 2 ، ص 136 .

 

در اینجا به سه فتنه اشاره شده ، اولی همانند تازیانه و دومی لبه تیز شمشیر و سومی حلال شدن تمام محرّمات، از آنجا که در روایات دیگری داریم که سفیانی بعد از خروج دست به کشتار و مبالغه در فساد می زند و تمام محرّمات را حلال اعلام می کند، فهمیده می شود که فتنه سوم سفیانی است و نتیجه گرفته می شود فتنه قبل از آن لبه تیز شمشیر است.

 

حضرت رسول اکرم(ص) در روایت دیگری به گستردگی و تنوّع این فتنه ها اشاره کرده، می فرمایند:

بعد از من چهار فتنه بر شما فرود آید که در اوّلی خون ها مباح می شود، در دومی خون ها و ثروت ها مباح می گردد، در سومی خون ها و ثروت ها و ناموس ها مباح می شود و در چهارمی آشوبی کور و کر جهان را مضطرب می سازد؛ آن چنان که کشتی غول پیکر آب های مجاور را مضطرب کند، این فتنه شما را زیر پر می گیرد و عراق را می پوشاند و در جزیره دست و پا می زند، مردم، تلخی حوادث و فشار آشوب را لمس می کنند، آن چنان که پوست به هنگام دبّاغی شدن فشار وارده را لمس می کند. کسی قدرت یک کلمه سخن گفتن نخواهد داشت! این فتنه در نقطه ای آرام نمی یابد، جز پس از آنکه در نقطه ای دیگر بیداد کند.

روزگار رهایی، ص 896

 

در این روایت به چهار فتنه اشاره دارد که در اولی خون ها مباح و در دومی خون و ثروت مباح و در سومی خون و ثروت و ناموس مباح می گردد و چهارمی فته ای فراگیر است، از آنجا که در شرح فتنه چهارم بیان می دارد « این فتنه شما را زیر پر می گیرد و عراق را می پوشاند و در جزیره دست و پا می زند»، اینگونه برداشت می شود که این فتنه تمام عراق را در برگرفته ولی در مورد جزیره اینطور نیست، و همچنین چون اسم عراق آمده نمی توان لفظ جزیره را به سرزمین بین دو رود دجله و فرات تعمیم داد و حتما منظور روایت جزیره العرب یا همان شبه جزیره عربستان است، و حال شاید منظور از دست و پا زدن در جزیره حاکی از کمتر بودن فتنه و شدت آن باشد و شاید هم منظور دست و پا زدن فتنه به دلیل گرفتاری بلایی باشد که به آن دچار می شود، چیزی که به نظر می رسد فتنه چهارم می تواند فتنه سفیانی باشد که کل عراق را در بر می گیرد و در عربستان دچار بلای خسف بیداء و دست و پا زدن و شکست شده و مجبور به عقب نشینی می شود.

حال اگر بگوییم که فتنه چهارم سفیانی است ، پس فتنه سوم که قبل از سفیانی واقع می شود باید فتنه ای باشد که در آن علاوه بر خون و ثروت، ناموس ها نیز مباح شمرده شوند.

پس در جریانات منجر به ظهور هرگاه فتنه و کشتاری مشاهده کردید که علاوه بر خون و ثروت مردم، ناموس ها را هم مباح دانست ، بدانید که به خروج سفیانی نزدیک شده ایم.

 

 

مطالبی در باب بنی العبّاس در جریانات منجر به ظهور :

همانطور که در روایات پیشین بررسی شد در یافتیم که یکی از پرچم های قبل از خروج سفیانی، پرچم بنی العبّاس است که در منطقه عراق قرار دارد و رنگ آن سیاه است:

امیرالمومنین علی(ع) فرمود: در هنگام اختلاف صاحبان پرچم های سیاه در بین خود؛ شهر حرستا که در ارم(شام) است خسف خواهد شد و نیز خروج پرچم های سه گانه در شام در این هنگام است.

کنزالعمال ج ۱۱ ص ۲۶۷

 

امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: هنگامی که یاران پرچم های سیاه به اختلاف افتند، شهری از شهرهای ارم به زمین فرو می رود و طرف غربی مسجد دمشق فرو می ریزد، سپس در شام سه پرچم خارج می شود: اصهب، ابقع و سفیانی، که محل خروج سفیانی از شام است و محل خروج ابقع از مصر و سفیانی بر همه آنها پیروز می شود.

( مهدی موعود المنتظر ، ج 2 )

 

امام باقر(ع) فرمود: .... بنی فلان(بنی العبّاس) ناگزیر باید به سلطنت برسند و همین که به سلطنت رسیدند و سپس اختلاف نمودند، حکومتشان از یکپارچگی خواهد افتاد و کارشان پراکنده خواهد شد، تا آنکه خراسانی و سفیانی برآنان خروج می کنند، این از مشرق و آن از مغرب همچون دو اسب مسابقه به سوی کوفه پیشتازی می کنند: این یک از این سو و آن یک از سوی دیگر، تا آنکه نابودی بنی فلان(بنی العبّاس) به دست آن دو انجام پذیرد، بدان سان که حتی یک نفر از آنان را هم باقی نگذارند.

بحار ج 52

از روی دو روایت فوق به دست می آید که بنی العبّاس در عراق حکومت می کنند چون خراسانی و سفیانی به سمت کوفه می روند و وقتی در میان آنها اختلاف به وجود بیاید، باید منتظر زلزله شام و خسف حرستا باشیم و پس از آن شاهد خروج پرچم های سه گانه در شام خواهیم بود که منظور خروج سفیانی است. همچنین از روایات فوق اینگونه برداشت می شود که بنی العبّاس قبل از خروج سفیانی در منطقه حاضر هستند و احتمالا در منطقه عراق دست به کشتار می زنند.

 

امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: سپس عده ای از بزرگان قریش به قسطنطنیه فرار می کنند، سفیانی فرستادگانی را به سوی بزرگ روم  می فرستد و در خواست استرداد بزرگان قریش را می کند. پس آنها را همراه فرستادگان می فرستند و سفیانی هم بر سر دروازه شهر دمشق همه آنها را گردن می زند.

( عقدالدرر ص 81 )

احتمالا این روایت مربوط به بنی العبّاس است و در پایان جنگ های بنی العبّاس با سفیانی رخ خواهد داد، و چون گفته است بزرگان قریش یا بنی العبّاس فرار می کنند ممکن است همان حاکم و فرمانده بنی العبّاس منظور باشد که در نهایت در دمشق کشته خواهد شد.

 

ابی قبیل گفت: مردی از بنی هاشم مالک حکومت می شود و بسیاری از بنی امیه را می کشد تا آنکه باقی نمی ماند از بنی امیه مگر کمی- کس دیگری را نمی کشد- ، سپس مردی از بنی امیه خروج می کند و عوض کشته شدن هر مردی {از بنی امیه} دو مرد {از بنی هاشم} را می کشد تا آنکه باقی نمی مانند مگر زنها، سپس مهدی (ع) خروج می کند.

 ( عقدالدرر ، ص 56 ) 

این روایت هم ممکن است در باب بنی العبّاس باشد که از بنی هاشم هستند و دست به کشتار می زنند و همچنین قبل از این در ذکر پرچم های درگیر در شامات از نبرد بین پرچم بنی العبّاس با پرچم مروانی(بنی امیه) سخن به میان آمد که این مطلب را تایید می کند.

 

حال که دانستیم قبل از خروج سفیانی، بنی العبّاس در عراق حضور دارند، توجه شما را به قسمتی از کتاب عصر ظهور جلب می کنم ص 180 و 181  :

ب. روایت «تحرک حسنی» روایتی است که می گوید: فعالیت سید حسنی در عراق خواهد بود و او در همان محل پس از بدست گرفتن قدرت، به قتل خواهد رسید.

ج. دسته ای از روایات نشانگر آن است که حکومت ستمگران در عراق تا ظهور حضرت مهدی(عج) ادامه خواهد داشت. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:

زمانی که دیوار عقب مسجد کوفه که به خانه عبدالله بن مسعود می رسد تخریب گردد، حکومت خاندان فلان پایان پذیرد و پس از آن قائم ظهور فرماید. ( ارشاد مفید، ص 360 )

یعنی کسی که دیوار مسجد را خراب کند یا کشته می شود و یا قبل از نوسازی و مرمت ، آنجا را ترک می کند.

برخی روایات بیانگر هجوم سفیانی به عراق و مبارزه او با حکومتی مخالف اسلام و امام مهدی(عج) است همچنانکه روایتی آمده است:

و فرمانروای مردم در آن روز، مردی جبار و لجوج است که کاهن و جادوگر نامیده می شود.

 (بحار ، ج 52 ، ص 273 )

«اهل عراق را خوفی شامل شود که ایشان را قرار نباشد». 

معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام:480:3 ح 1047، ارشاد مفید: 353:2 ب 40 ح 23، بحار: 222:52 ب 25 ح 85

البته علامه کورانی «حسنی عراق» را با لفظ «سید حسنی» نام برده اند که بنده در روایات دیگر لفظ سید را ندیده ام، و همانطور که در مطالب قبلی از کتاب «مهدی منتظر» درج شد، آن حسنی که در ذکر سه پرچم «حسنی، اموی، قیسی» آمده غیر از آن سید حسنی معهود است که در روایات آمده است.

دیگر اینکه ذکر شده حکومت خاندان فلان(بنی العبّاس) در عراق پایان پذیرد و حکومت ستمگران در عراق تا وقت ظهور ادامه دارد، که حاکی از این است که بنی العبّاس تا قبل از ظهور بر عراق حکومت ستمگرانه ای خواهند داشت.

حال که مشخص شد بنی العبّاس قبل از ظهور بر عراق حکومت دارند، بررسی میکنیم که آیا روایات دیگری دال بر اینکه گروهی در سال های نزدیک به ظهور به عراق حمله کنند و آن را مورد تصرف قرار دهند وجود دارد یا خیر؟!

با چنین بررسی ای با روایاتی مواجه می شویم که حمله قوم ترک و تاتار را به عراق ذکر می کنند:

 

... و قوم ترک و تاتار بغداد را مالک شوند آنگاه منتظر ظهور حضرت قائم (ع) باشید.

ملاحم و الفتن ص ۱۹۷


 
جابر جعفی می گوید: امام باقر(ع) فرمود: ... و گروهی متجاوز از ناحیه ترک باشند و خروج کنند؛ و به دنبالش در روم اغتشاش شود؛ و برادران ترک روی آورند تا آنکه به جزیره فرود آیند؛ و گروه متجاوزان رومیان روی آورند تا آنکه به رمله فرود آیند. ای جابر ؛ در آن سال در هر ناحیه از مغرب اختلاف فراوانی روی خواهد داد؛ .... سفیانی؛ ابقع و پیروانش را بکشد و آنگاه اصهب را بکشد؛ سپس همی بجز آنکه رو به سوی عراق کند نخواهد داشت.....

( بحار ج ۵۲ ص ۲۳۷)

 

در کتاب لوائح الأنوار نوشته سفارینی حنبلی آمده است:

سفیانی با ترک ها جنگیده و بر آنها غلبه کند، سپس در زمین دست به فساد زند، آنگاه وارد زوراء(بغداد) شده و مردم آنجا را بکشد.

 

از روایات بالا چنین برداشت می شود که قوم ترک بر بغداد حاکم شوند و در جزیره فرود آیند، همچنین روایتی که اول به جنگ سفیانی با ترک ها و سپس ورود به زوراء اشاره می کند، خود نشانه ای از حکومت ترک ها بر عراق است.

حال با قرینه گرفتن این روایاتی که بنی العبّاس و ترک را حاکم عراق می شمرند می توان نتیجه گرفت که منظور از ترک ها همان بنی العبّاس هستند.

همان طور که قبلا در توضیح پرچم ترکها گذشت نیز ممکن است ترک یک اصطلاح برای یک گروه خاص باشد که همان بنی العبّاس هستند.

 

حال که دریافتیم بنی العبّاس قبل از خروج سفیانی و بعد از آن در عراق حضور دارند، این شبهه به وجود می آید که ممکن است شیصبانی و یا عوف سلمی که نزدیک به خروج سفیانی در عراق قیام می کنند نیز از بنی العبّاس باشند.

با توجه به ستمگری که در مورد شیصبانی گفته شده و همچنین اطلاق نام شیصبان به بنی العبّاس توسط معصومین(ع) و محل حضور او که در عراق است و همچنین محل حضور عوف سلمی که جزیره ( منطقه ای است در مرز عراق و سوریه) ذکر شده، و این با روایتی که گفته شده ترک در جزیره فرود می آیند مطابقت دارد، می توان محتمل دانست که شیصبانی و عوف سلمی از حاکمان بنی العبّاس باشند که البته ممکن است مراد از هر دوی آنها یک نفر باشد.     



منابع :

1. سرزمین های درگیر در واقعه شریف ظهور ( جلد اول)، اسماعیل شفیعی سروستانی

2. سرزمین های درگیر در واقعه شریف ظهور ( جلد دوم)، اسماعیل شفیعی سروستانی
3. جهان در آینده ( علائم ظهور حضرت مهدی عج ) ، سید محمد حسن موسوی کاشانی
4. مهدی منتظر ، آیت اللّه حاج شیخ محمد جواد خراسانی

5. موعودنامه ( فرهنگ الفبایی مهدویت) ، مجتبی تونه ای
6. سفیانی و نشانه های ظهور ، محمد فقیه

7. عصر ظهور ، علی کورانی

 

نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی مبشر گمنام سه‌شنبه 5 اسفند 1393 ساعت 18:30

سلام و درود بر برادر آرش عزیز
مقاله خوبی شده است و در نوع خود، جمع آوری مقبولی است. ان شاء الله به حق زینب کبری مورد قبول درگاه خداوند قرار گیرد.
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری

با سلام، ممنون از لطف شما دوست بزرگوار، هرچه بوده لطف خداوند بوده که در این نوشتار شامل حال ما شده

سیاوش شنبه 9 اسفند 1393 ساعت 23:06

با سلام. مطلب بسیار زیبا و خواندنی و آموزنده و تاثیرگذاری بود. اجرت با آقا امام زمان.با توجه به روایات ظهور بسیار نزدیک است ان شاالله. باید از حاکم ترکیه(اردوغان) و پادشاه اردن غافل نشد. ای گل نرگس بیا که شیعه منتظر است. برای سلامتی آقا امام زمان صلوات.

ممنون از لطف شما.

م چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 21:58

خداوند رسول می فرستد.

شعیب صالح شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 12:20

به نام خدا
دوست گرامی مقاله شما بسیار سنگین و وزین است.
اما بسیاری حقایق را فدای مصلحت میکنید و شاید تقیه میکنید.

در حال حاضر هیچ حکومتی همانند حکومت ایران به حکومت بنی عباس شبیه تر نیست و انچه از دست این حکومت بر مردم ایران و دیگر سرزمینها می اید مردم را نسبت به دین و اهلبت ع بدبین کرده است.
اصهب که به معنای شیر است کاملا اشاره به اسد دارد. و این درگیریها که اکنون در سوریه است همان درگیری پرچمها است که بنی عباس هم در ان حضور فعال دارد.
طبق حدیثی حکومت بنی عباس در اخرالزمان تشدید میشود و متصل به قیام سفیانی است و در هنگام انتخاب رهبر سوم دچار تزلزل و سستی خواهند شد.
پرچمهای زرد همان پرچم حزب الله است که اکنون وارد سوریه شده و نقش عمده ای در این جنگ دارند.
یمنی ها زیدی مذهب هستند و بر اساس روایات با سنیها و یهودیها هیچ تفاوتی ندارند. و یمانی مورد اشاره انسان صالح و نیکوکاری است که از نحوه قیام و شخصیتش معلوم میشود که بسیار با تقیه پیش می اید و احتمالا قبل از قیامش با حضرت صاحب الزمان ع دیدار کرده و طبق دستور ایشان قیام خواهد کرد.
............
تا بعد

با سلام. بیشتر اینگونه می نماید که شما قصد توجیح کردن روایات را دارید. چرا که از روی روایات مستدل به خوبی نمایان است که حکومت ایران همان پرچم خراسانی و یاریگر امام زمان(عج) است و همچنین پرچم بنی العباس در حال حاضر در منطقه حضور دارد و رنگ آن هم سیاه است و به دنبال ایجاد خلافت اسلامی در منطقه شام و عراق است . اگرچه نام اسد به معنای شیر یکی از معانی کلمه اصهب است ولی بهتر است تمام مشخصات اصهب را در مقاله دیگر بنده با عنوان « اصهب سرباز کافر » مطالعه بفرمایید تا شبهه شما بر طرف شود. حکومت بنی العباس چند سالی است تشکیل شده و متصل به سفیانی خواهد بود انشاالله ...
احتمالا پرچم های زرد به غربی ها تعلق دارد که به شامات خواهند آمد چون در روایات موجود بعد از ورود آنها به سوریه به زلزله بزرگی اشاره شده که برای ظالمان بد خواهد بود ...
یمنی ها زیدی مذهب هستند ولی در روایاتی چند به اینکه یمانی از فرزندان زید بن علی می باشد اشاره شده و این تعارضی ندارد ولی محتمل است فردی که شیعه اثنی عشری می باشد رهبری انقلابیون یمنی را عهده دار خواهد شد که همان یمانی روایات می باشد ...
....
تا بعد

نقد پنج‌شنبه 19 مرداد 1396 ساعت 14:40 http://edalatx.blogsky.com/

سلام.تبادل لینک؟

مخلوق خدا چهارشنبه 11 دی 1398 ساعت 23:57

این همه بحث و جدل بی فایدست ... بهترین حرف این است که فرد گرا نباشید در اخر الزمان حق گرا باشید .....خوب نگا کنید و حق را پیدا کنید که حق از نور خورشید روشن تر است برای اهل ان ....

بله خیلی درست فرمودید ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد