یه کسی بود تو حِلّه بهش می گفتن شیخ علی ، خیلی مرد نازنینی بود .. راستی راستی عاشق امام زمان بود !
یه
روز اومد تو مسجد کوفه خیلی گریه کرد،گفت یا امام زمان چرا نمی آیی ؟ مگه
نمیگن 313 تا یار ؟ تو همین شهر ما هزاران نفر عاشقتند .. هر دستوری بدین
انجام میدن .. نکنه این خبرا دروغه ، نکنه خودت دروغی !خیلی عصبانی شد،
خیلی گریه کرد .. تو همین حالات دید یه عربی داره میره ...