آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال
آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال

ولایت

ولایت

ولایت
معنای اصلی ولایت، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است؛ به گونه‌ای که فاصله‌ای میان آنها نباشد. خداوند در «حدیث شریف قدسی» می‌فرماید: بنده، قدم به قدم به من نزدیک می‌شود با نوافل تا آنجا که مورد محبّت و عنایت من قرار می‌گیرد؛ به آن مرحله که رسید، منم چشم او؛ هنگامی که می‌بیند. گوش او می‌شوم؛ هنگامی که می‌شنود و منم دست او که دراز می‌شود.»
لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید




ولایت، اسم مصدر و در لغت به معنی قرابت و نزدیکی است.1
معنای اصلی ولایت، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است؛ به گونه‌ای که فاصله‌ای میان آنها نباشد. خداوند در «حدیث شریف قدسی» می‌فرماید:
«لا یزال العبد یتقرّب الی بالنوافل حتّی احبّتهُ، فاذا احبّته کنتُ سَمْعَهُ الّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَره الّذی یبصر بها و یده الذی یبطش بها؛2
بنده، قدم به قدم به من نزدیک می‌شود با نوافل تا آنجا که مورد محبّت و عنایت من قرار می‌گیرد؛ به آن مرحله که رسید، منم چشم او؛ هنگامی که می‌بیند. گوش او می‌شوم؛ هنگامی که می‌شنود و منم دست او که دراز می‌شود.»
این سخن به معنی تمجید و تقدیس چشم، گوش‌، دست و سایر جوارح مؤمن مقرّب نیست، اعضا و جوارح مؤمن به نسبت قربت به صفات کمالی و فنا در افعال و صفات انسانی، حائز توانایی‌هایی مافوق آنچه برای عموم انسان‌ها در شرایط معمولی وضع شده، می‌گردد. به عبارت دیگر، حدّ و اندازة تصرّف اعضا ارتقا می‌یابد؛ مجال تصرّف مافوق تصوّر پیدا می‌کند.
«ولایت» از «ولی» گرفته شده است. در اصطلاح به کسی که از موهبت قرب حق بهره‌مند است، «ولی» گفته می‌شود. ولایت به مفهوم خاصّ آن عبارت از مرتبة فنای در حق تعالی است؛ زیرا کسی که به مقام فنای ذاتی، صفاتی و افعالی رسیده باشد و فانی فی الله و متخلّق به اسما و صفات حق تعالی باشد، «ولیّ‌الله» خوانده می‌شود. ولایت گاهی به عنوان یک موهبت الهی نصیب کسی می‌شود و گاهی در پی ریاضت و مجاهدت‌های فراوان برای برخی ساکنان راستین حاصل می‌گردد.3
چنان‌که در حدیث شریف قدسی آمد، شرط ولایت، تطهیر جسم و جان (نفس) از صفات رذیله و پست نفسانی است. انسان در سیر الی الله، مرحله به مرحله پیش می‌رود و از جنبة بشری خویش دست شسته و جنبة ربّانی پیدا می‌کند. در هر مرحله تولّد جدیدی پیدا می‌کند و از قبل کامل‌تر می‌شود و در افقی بالاتر قرار می‌گیرد تا امکان ارتباط و تقرّب بیشتر با حقیقت عالم را پیدا کند.
صفات بشری مانع بزرگی برای این تقرّبند و از این رو انسانِ طالبِ حق در این صفات نباتی و حیوی و بشری که او را بسته و اسیر عالم محسوس و ملموس و مادّی می‌کند، می‌میرد و در عوالم بالاتری تولّد پیدا می‌کند تا زمانی که این بستگی‌ها برقرار باشد و انسان از بند منیّت خلاصی نیافته باشد، امکان متّصف شدن به صفات الهی را حاصل نمی‌کند. هر چه این زنگارها بیشتر زدوده شود، نورانیّت الهی درون سالک بیشتر می‌شود تا جایی که سالک کانون نور می‌شود.
قطعة آهنی سیاه و سرد را فرض کنید که در مجاورت آتش قرار می‌گیرد، در اثر تداوم این مجاورت، آرام آرام آهن گرم و سپس داغ می‌شود؛ چنان‌که این مجاورت ادامه یابد، به دلیل قابلیّتی که در آن است، سرخ و آتشین می‌شود تا آنکه چونان زغال گداخته، همة صفات سوزندگی، سرخی و روشنایی را حاصل می‌کند؛ در حالی که پیش از این آهن سیاه و سردی بیش نبود.
در حدیثی قدسی از قول حضرت خداوندی جلّ و علا آمده است:
«بندة من! مرا اطاعت کن تا تو را چون خودم سازم؛ همان طور که من زنده‌ام و نمی‌میرم تو هم زنده باشی؛ همان طور که من غنی‌ام و فقیر نمی‌شوم تو هم فقیر نشوی و همان‌طور که من هر چه را اراده کنم، می‌شود، تو هم آن‌چنان شوی.»4
آنکه چون قطعة آهنی در قرابت آتش بندگی و حبّ خداوند و فرمانبری از حضرت حق قرار گرفت، این ولایت و تقرّب، او را چون آتش و زغال آتشین صاحب کمالات و صفات می‌کند تا آنجا که صفات خداوندی در او نیز جاری می‌شود؛ بی نیاز، قوی، غنی و عزیز می‌شود و هر چه اراده کند، محقّق می‌شود. با این تفاوت که ارادة مطلق خداوند، ذاتی وجود آن حضرت است و ارادة انسان اراده‌ای عرضی و تبعی است.
اسم شریف «الولی» از اسماء حق است؛ امّا آفریده‌های او نیز از این اسم بی‌بهره نمی‌مانند. دیگران نیز نه بالاصاله بلکه بالعرض می‌توانند چونان آهن گداخته واجد آن شوند.
«اللهُ ولیّ الَّذینَ آمنوا» است. خداوند ولیّ ایمان آورندگان است و ایمان آورندة مقرّب، به خواست خداوند از ظلمات خارج شده و به نور می‌رسد و روشنی می‌گیرد. «اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ».5
ولیّ حقیقی، خداوند تبارک و تعالی است و ولایت او ذاتی است و حقیقی.
در «سورة یوسف» می‌خوانیم:
«فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنُیَا وَ الآخِرَةِ؛6
ای پدیدآورندة آسمان‌ها و زمین، تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی، مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما.» ولایت خداوند الی الابد و همیشگی است و تمامی ساحات دنیا و آخرت را شامل می‌شود. همین ولایت و حاکمیّت حضرت حق است که باعث سلطه و تصرّف کامل و بی چون و چرای وی بر کلّ مخلوقات و موجودات می‌شود و هیچ کس را قادر به پرس و جو از وی نیست.
«وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ؛7 او ولیّ و ستوده است.»
خداوند نسبت به همة مخلوقات، احاطة کامل دارد و همین احاطه و قرب وجودی است که هر چه اراده کند دربارة هر موجودی، می‌شود و هر تدبیری بخواهد دربارة هر موجودی، رقم می‌زند.

ولایت غیر الهی
انسان، واجد توانایی‌ها و ویژگی‌هایی است که می‌تواند عموم صفات الهی را چون آینه‌ای در خود متجلّی و منعکس کند؛ هر اندازه که این قوّه و توانایی به فعلیّت و ظهور برسد، میزان قرب او به حق و ولایتش بیشتر و بیشتر می‌شود. این قرب و طیّ مراتب، امکان تحقّق والاترین درجة انسانی (انسان الهی) را فراهم می‌آورد.
به دلیل وجود قوّة اختیار در انسان، ممکن است او ولایت شیطان را هم گردن نهد؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید:
«وَمَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا؛8
کسی که شیطان را ولیّ خودش قرار می‌دهد، زیانی آشکار کرده است.»
و جز این ممکن است انسان، ولایت کافران یا مؤمنانی را گردن نهد؛ چنان‌که در آیات کریمه آمده است:
«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ؛9
افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و ولیّ خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطه‌ای با خدا ندارد.»
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ؛10
مردان و زنان با ایمان ولیّ یکدیگرند ...»
آنکه ولایت شیطان را پذیرفته، در واقع قرب و نزدیکی به شیطان در کسب صفات و رذایل شیطانی را پذیرفته است؛ در چنین وقتی، گاه انسان چنان با شیطان نزدیک و با او به وحدت می‌رسد که هیچ فاصله‌ای میان او و شیطان نمی‌ماند و هیچ منفذی برای نفوذ دیگری باقی نیست.
ولایت الهی، حرکت در مسیر نظام توحیدی حق است و ولایت شیطان، حرکت در مسیر باطل. در ولایت الهی، حقِّ ولیّ، بالذّات و مطلق است و گسترة ولایتش چنان فراگیر و شامل است که هر نوع ولایتی در محاق ولایت حق قرار می‌گیرد. در قرآن کریم آمده است:
«أَنَّ اللهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللهِ مِن وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ ؛11
آیا نمی‌دانستی که حکومت آسمان‌ها و زمین از آن خداست؟ و جز خدا، ولیّ و یاوری برای شما نیست.»
در مقابل ولایت الهی، هر آنچه که انسان را از گسترة این نظام دور کند و در بند گمراهی و ضلالت درآورد، عرصة ولایت شیطان خواهد بود.
شیطان، دامنة ولایت خودش را گام به گام و مرحله به مرحله می‌گسترد. از «تزیین اعمال» تا «سلطة کامل» مراتب را طی می‌کند تا آنکه آدمی به تمامی در اثر غور و سیر در ولایت و قرب به شیطان، با او به نوعی وحدت می‌رسد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد