آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال
آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال

انتظار و تربیت نیرو

بحث ما بر سر این مطلب است که انتظار واقعی را بشناسیم و آن حالت را در خود ایجاد کنیم تا بتوانیم زمینه های ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بیش از پیش فراهم آوریم. البته حد نهایی و نیروی لازم برای ظهور، برای ما مجهول است؛ اما بایست به استناد آیة «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة...16 » ، نیروهای خود را از جهت کمی و کیفی، ارتقاء بخشیم تا به آن حدّ کافی و لازمِ آمادگی نائل شویم و امام زمان (علیه السلام) ظهور کنند.

لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید


در اصل ارتباط عاشورا و انتظار تردیدی نیست؛ چرا که انتظار برای انقلاب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، نتیجة مسلم عاشورا است. اما بحث در ارتقاء کیفیت این انتظار است. زیرا با گذشت قرن ها انتظار، انقلاب جهانی حضرت، هنوز تحقق نیافته و این مسئله، حکایت از آن دارد که انتظار واقعی، هنوز محقق نشده است.

پس بحث ما بر سر این مطلب است که انتظار واقعی را بشناسیم و آن حالت را در خود ایجاد کنیم تا بتوانیم زمینه های ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بیش از پیش فراهم آوریم. البته حد نهایی و نیروی لازم برای ظهور، برای ما مجهول است؛ اما بایست به استناد آیة «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة...16 » ، نیروهای خود را از جهت کمی و کیفی، ارتقاء بخشیم تا به آن حدّ کافی و لازمِ آمادگی نائل شویم و امام زمان (علیه السلام) ظهور کنند.

فقها دربارة این مسئله که آیا در جهاد، اذن امام معصوم، لازم است یا خیر، اختلاف نظر دارند؛ اما برای «أَعِدُّوا» و آمادگی، کسی از فقهاء نفرموده که اذن امام معصوم شرط است. پس آمادگی را باید ایجاد کرد. ولی سوال این جاست که منظور از آمادگی چیست؟ چه چیزهایی در دایرة شمول آن قرار می گیرند؟ بالاترین مرتبة آمادگی چیست؟

در ادمة بحث، قصد داریم از این منظر به رابطة عاشورا و انتظار نگاه کنیم.
حرکت امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه و از مکه به سوی عراق و اتفاقاتی که در طول این فواصل زمانی تا شهادت ایشان در روز عاشورا رخ داد، برای آن نبود که بتوانند به حکومت برسند و به عبارت دیگر، به دنبال منافع حکومتی باشند؛ بلکه هدف نهائی، چیز دیگری بود. آن هدف، هدفی بود که امیرالمؤمنین و امام حسن (علیهما السلام) نیز آن را تعقیب می کردند. حرکت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)، در هدف، با حرکت علی بن ابی طالب (علیه السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام)، هیچ فرقی نداشت. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هیچ گاه آغازگر جنگ نبود، بلکه معاویه و سایر گروه های مخالف و معاند، جنگ را آغاز می کردند. معاویه به این دلیل، آتش جنگ را برمی افروخت که می دید نیروهایش در معرض روشن گری های علی (علیه السلام) قرار گرفته اند و چیزی نمانده است که از جهالت بیرون بیایند و از خواب غفلت بیدار شوند. چنان که در حرکت امام حسین (علیه السلام) نیز چنین بود. افشاگری و روشن گری آن حضرت، موجب بیداری امت اسلام شده بود و یزید از این واقعه، هراس داشت. به همین دلیل، تصمیم به قتل امام گرفت.

امام حسین (علیه السلام)، به کسانی نیاز داشت که از جهت تعلیم و تربیت و سطح بصیرت، به جایی رسیده باشند که بتوانند پذیرای او باشند. امروز نیز سطح آمادگی جامعه، باید به این مرحله برسد و رسیدن به این هدف، تنها از راه فعالیت های فرهنگی ممکن است.

حتی حکومت هایی که به زور سر نیزه، قدرت را در دست گرفته اند، لاجرم باید میان مردم، مقبولیت هایی داشته باشند و إلا اگر حکومتی هیچ محبوبیتی نداشته باشد، نمی تواند حیات خود را حفظ کند. چون حکومتی که هیچ گونه مقبولیتی نداشته باشد، ارتش هم نخواهد داشت؛ چرا که نیروی نظامی از مردم تأمین می شود و اگر مردم، حکومت را قبول نداشته باشند به آن، سرباز نخواهند داد.

رضا خان، در ایران تا زمانی حاکم بود که مردم او را می پذیرفتند. چنان که محمدرضا نیز، هنگامی که دیگر مردم او را نخواستند و ارتش نیز از او سرپیچی کرد، از ایران رفت. این اتفاق، به جهت آن بود که امام خمینی و دیگر بزرگان، برای تغییر فرهنگ مردم، سرمایه گذاری کردند.

اصولاً تنها راه تغییر حکومت، این است که انطباق حاکمیت با فرهنگ مردمش، سلب شود. چرا قدرت بنی امیه، پس از هشام بن عبدالملک رو به افول رفت؟ چون تا آن زمان، خودشان را با فرهنگ عموم مردم، منطبق نگه داشته بودند و تظاهر به فسق نمی کردند. هشام بن عبدالملک، به صورت علنی شراب نمی خورد؛ ولید بن عبدالملک، مسجد الحرام و مسجد النبی و مسجد الاقصی را توسعه داد، مسجد اموی را در دمشق، تعمیر کرد... این ها چون تربیت شده های مدینه بودند، ظاهر را رعایت می کردند. تربیت این ها اسلامی بود، ولو نه اسلام حقیقی؛ اما بالاخره، با نام اسلام حکومت می کردند.

اما از زمانی که حکومت به شام منتقل شد و خلفایی بر سر کار آمدند که در شام تربیت شده بودند، اوضاع تغییر کرد. شام، بهره ای از تربیت اسلامی نبرده بود؛ لذا خلفای تریبت شدة شام، علناً تظاهر به فسق می کردند. مثلاً ولید بن یزید بن عبدالملک، می خواست روی کعبه بنشیند و شراب بخورد! از آن زمان، حکومت بنی امیه رو به افول رفت؛ چون انطباق فرهنگی خود را با فرهنگ عامة مردم از دست دادند.
پس اگر امام معصوم نیز بخواهد حکومت را در دست بگیرد، باید ذائقة فرهنگی مردم به گونه ای باشد که او را بپذیرند.

ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)، نیز تنها برای ایجاد و ابلاغ این فرهنگ، حرکت کرد. چنان چه خود فرمود: «... إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر17...». حرکت امام حسین (علیه السلام)، مبتنی بر افشاگری بود؛ لذا زمانی که زینب کبری علیها السلام در شهر کوفه و در لباس اسارت، سخنرانی نمود، مردم را به گونه ای از خواب غفلت بیدار نمود که خوف شورش کوفیان می رفت. این کاروان، به هر کجا که پا گذاشت، پرده های غفلت را کنار می زد و جنایات و پلیدی حاکمان را افشا می نمود.

در شام هم وضعیت به همین گونه بود. بزرگ ترین دستاورد عاشورا، در شام به نمایش در آمد. مشهور است که بعد از خطبة حضرت زینب علیها السلام در کاخ یزید، جلسه، آن چنان علیه آن ملعون شد که به ناچار گفت: «خدا لعنت کند ابن مرجانه را. من نگفته بودم با حسین (علیه السلام) این گونه برخورد کند». هم چنین در حین سخنرانی امام زین العابدین (علیه السلام) در نماز جمعة شام، وضعیت به گونه ای شد که هرگاه ایشان نام امام حسین (علیه السلام) را می برد، صدای گریه و ضجة مردم بلند می شد و یزید مجبور شد برای فیصله دادن به آن شرایط، دستور دهد که اذان بگویند.

وقتی کاروان اسرا به شام رسید، مردم، ناسزا می گفتند و به ایشان سنگ می زدند؛ اما در اثر تبلیغات امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب علیها السلام، هنگام خروج از شام، کاروان سیاه پوش در میان اشک و اندوه شامیان، آن جا را ترک کرد.

آن وضعیت نفس گیر و شرایط اختناق فرهنگی به برکت قیام امام حسین (علیه السلام) از بین رفت و بعد از حادثة عاشورا، قیام ها و حرکات بسیاری علیه حکومت یزید، رخ داد. عبدالله بن زبیر، فرصت را غنیمت شمرد و با تکیه بر فرهنگ و خواستة مردم و به بهانة گرفتن انتقام اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، حکومت مکه را از دست یزید بیرون آورد. در مدینه، با این عنوان که یزید بعد از شهادت حسین بن علی (علیه السلام) صلاحیت حکومت ندارد، حادثة حَرّه اتفاق افتاد و ده هزار نفر کشته شدند. شرایط کوفه بحرانی شد. مختار به خون خواهی امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و بسیاری تحولات دیگر از این دست، به تبع عاشورا اتفاق افتاد.

یزید قصد داشت جلوی فرهنگ سازی امام حسین (علیه السلام) را بگیرد؛ لذا ایشان را میان بیعت کردن و قتال، مخیر کرد. ایشان نیز شعار «هیهات منا الذله» سر داد و از بیعت امتناع کرد. هنگامی که از ایشان، علت این امر سوال شد، فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید18»؛ «در صورتی که شخصی مثل یزید، حاکم اسلام باشد، باید فاتحة اسلام را خواند»!

امام با بیعت نکردن خود، اختناقی که جلوی فرهنگ سازی را گرفته بود، از بین برد و زمینه را برای امامان بعدی باز کرد. آن بزرگواران نیز به تربیت نیرو پرداختند، اما قیام مجددی از سوی ایشان صورت نگرفت؛ چراکه هنوز، زمان قیام همه جانبه و جهانی فرا نرسیده بود. اما در دورة امام زمان (علیه السلام)، این فرصت پیش خواهد آمد و سراسر جهان، به دست ایشان فتح خواهد شد.

حکومت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، حکومتی علوی خواهد بود. مشخصه های این حکومت را می توان در نامه ا ی یافت که امام علی (علیه السلام) هنگام انتصاب مالک اشتر به حاکمیت مصر، به او داد. حضرت در آن نامه، دستوراتی برای ایجاد یک جامعة ایده آل نگاشته و از مالک خواسته بود که در مصر، به آن دستورات عمل نماید. از آن نامه، دو مطلب استفاده می شود. یکی آن که حضرت، علت شهادت محمد بن ابی بکر را کمبود نیروهای آماده و مؤمن می دانند و به مالک، این نکته را تذکر می دهند که برای بقای حکومت، بایست نیروهایی برای خود تربیت کند. دومین نکتة این نامه نیز، آینده نگری امام علی (علیه السلام) است تا اگر در آینده، برای کسی سؤال شد که چرا حکومت علی بن ابی طالب (علیه السلام) در مصر قوام نیافت، این نامه را بخواند و بفهمد که امام، به دنبال این نوع از حکومت بود؛ اما کسی نبود که بتواند به آن عمل کند؛ تنها یک نفر بود، آن هم مالک؛ که در بین راه شهید شد.

حضرت در آن نامه به مالک فرموده بود که اگر بخواهد حکومتی علوی ایجاد کند، باید نیروهای مورد نیاز را به اندازه ای که بتوان به کمک آن ها بر مصر حکومت کرد، تربیت نماید. پس این حکومت، اگر منحصر به مصر باشد به تعداد مورد نیاز مصر، باید سرمایه گذاری کرد و نیرو تربیت نمود؛ اما اگر هدف، حکومت بر همة نقاط دنیا باشد، باید به همان مقدار نیز، نیروی تربیت شده داشته باشیم.

عاشورا حرکتی بود که با هدف ایجاد، حفظ و گسترش زمینه های تربیت نیرو برای قیام جهانی امام زمان (علیه السلام)، صورت گرفت. عاشورا زمینة تغییر فرهنگ را ایجاد کرد و کار را تا به این جا رساند. اکنون نوبت ماست تا به وسیلة فرهنگ عاشورا و انتظار، نیروی مورد نیاز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را تربیت کنیم.


منبع: راسخون
نظرات 1 + ارسال نظر
بچه مثبت/مهرداد دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت 02:23 http://mehrdadz.blogfa.com/

سلام

متقابلا لینک شدید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد