حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در دومین جمعۀ سال 92 در سخنانی به فضای انتخابات و بازخوانی جایگاه رئیس جمهور پرداخته است. به جهت اهمیت مطالب مطرح شده در این سخنرانی، مشروح آن در دو بخش منتشر میشود که بخش اول این سخنان از نظرتان میگذرد:
چندتا مقدمۀ کوتاه عرض کنم، بعد به بحث انتخابات ریاست جمهوری بپردازم.
· مقدمۀ اول اینکه علی القاعده همۀ ما به ارزش و اهمیّت سیاست توجّه داریم. معنویت ما، معیشت ما، دین ما، دنیای ما، و آخرت ما، همه وابستگی زیادی به وضعیت سیاسی ما دارد. اینکه در جامعه قدرت در دست چه کسانی باشد، برای همۀ امور خیلی تعیین کننده است. حتی اگر شما صرفاً انگیزههای معنوی و الهی را در نظر بگیرید و دنیا را هم بهخاطر آخرت بخواهید، باز باید به سیاست اهمیّت بدهید؛ بیش از آن چیزی که اهل دنیا به سیاست اهمیّت میدهند.
· مقدمۀ دوم اینکه عرصۀ سیاست و قدرت را واقعاً باید شناخت. کاسبی که گردش مالی محدودی دارد، ممکن است هیچوقت به عرصۀ کلان اقتصادی که دست سیاستمداران و سرمایهداران بزرگ است ورود پیدا نکند. گاهی یک مصوبۀ ساده که به هر طرفش نگاه بکنی، به ظاهر هیچگونه سوءتدبیر و سوءنیت و امکان سوءاستفادهای در آن نمیبینی، ولی همین یک مصوبۀ بسیار ساده، چه بسا بتواند میلیاردها ثروت را جابهجا کند. اینها محاسبات بسیار پیچیدهای لازم دارد که هرکسی از آن سر در نمیآورد. عرصۀ سیاست و قدرت، عرصۀ اقتصاد و ثروت بهصورت کلان، عرصههای بسیار پیچیدهای هستند و خداوند متعال خواسته که مؤمنین به این عرصهها ورود پیدا کنند و حتی در این عرصهها صاحبنظر شوند.
· مقدمۀ سوم این است که وجود مقام ولایت برای اینکه فضای سیاسیِ جامعۀ ما پاک و طیّب و طاهر بشود، اگرچه شرط اساسی است، اما کفایت نمیکند. مقام معظم رهبری که چه عرض کنم، خود رسول خدا(ص) و خود امیرالمؤمنین علی(ع) هم اگر میخواستند در زمان خودشان فضای سیاسی جامعۀ کوچک آن زمان را پاک کنند، نیاز به بصیرت مردم داشتند.
· به حدی که بعضاً پیامبر اکرم(ص) به دلیل بیبصیرتی و سطح پایین افکار عمومی، از مجازات توطئهگران و منافقان صرفنظر کردند. برخورد پیامبر با کسانی که پس از جنگ تبوک برای کشتن ایشان را داشتند یکی از نمونهها است. در جریان برگشت از جنگ تبوک، چند نفر- به دلیل اینکه فهمیده بودند که رسول خدا از پیمان پنهانیشان علیه جانشین او مطلع شده است و نگران عاقبت خود بودند- میخواستند رسول الله(ص) را در مسیر جنگ تبوک با پرتاب از بالای درهای ترور کنند. وقتی فرشتۀ وحی آمد و پیامبر را متوجّه این قصه کرد، حضرت با محافظین خود تروریستها را دستگیر کردند، که نامشان را کتب تاریخی ذکر کردهاند. حذیفه میگوید: من از رسول خدا(ص) خواستم اینها را یا اعدام کنیم و یا حداقل اسمشان را افشا کنیم. رسول خدا(ص) قبول نکردند. گفتم چرا؟ حضرت فرمودند: بهخاطر نگرانیای که از افکار عمومی دارم. البته این تعبیر «افکار عمومی» یک تعبیر امروزی است، تعبیر حضرت این بود که فرمودند: آنوقت مردم میگویند او کسانی را که برای برقراری حکومت کمکش کرده بودند، پس از پیروزی، به قتل رساند. (ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیات 64 تا 74 سوره توبه) یعنی نگران افکار عمومی هستم. سطح جامعۀ زمان پیامبر آنقدر بالا نبود که پذیرش مجازات برخی توطئهگران را داشته باشد.
· بنابراین اگرچه وجود ولایت در رأس نظام، بستر رشد جامعه را مهیا میکند، ولی اصلاح فضای سیاسی منوط به رشد بصیرت جامعه است. وجود ولایت در رأس هرم یک جامعه، بستر گردش صحیح قدرت بین نخبگان جامعه را فراهم میکند، ولی عامل تعیینکننده در گردش قدرت بین نخبگان جامعه، بصیرت مردم است.
· در مقدمۀ چهارم اشارهای به سیر تکاملی جامعۀ خودمان در این سالها داشته باشیم. واقعاً در این سالها ما رو به پیشرفت بودیم. این پیشرفت با توجه به شاخصهای بسیار کلیدی و روشن قابل محاسبه است. از نظر تکنولوژی نظامی، از نظر فنآوریهای برتر و کلیدی، از نظر توسعۀ علم، از نظر رشد اقتصادی و از نظر فرهنگی و از نظر معنوی، ما وضعیتمان نسبت به گذشته بسیار جلوتر رفته است.
· گلۀ ما از مشکلاتی که وجود داشته و دارد، از این جهت است که انتظار رشد بیشتری داشتیم. گلهمندی از مشکلات گذشته هیچوقت معنایش این نیست که این مشکلات ما را به سقوط کشاندهاند. این مشکلات حتی نتوانستند توقف ایجاد کنند. گلایه از این باب است که ما باید بیش از اینها رشد میکردیم و هزینۀ کمتری پرداخت میکردیم؛ چون استعداد و توانائیش را داریم.
· توجّه داشته باشید که 30 سال قبل آمریکا در چه نقطهای بود، و الان در چه نقطهای است. اعتبار داخلی و بینالمللیاش کاهش پیدا کرده است. از نظر سرعت رشد علمی - طبق آمارهایی که خودشان میدهند - شانزده برابر از ما عقب است. یعنی رشدش نسبت به ما کُندتر است. از جهات اقتصادی هم که الان دیگر افول آمریکا از نظر اقتصادی، موضوع اول اقتصاد جهان است.
· ما سی سال پیش کجا بودیم و الان کجا هستیم؟ همه به رشد ما اذعان دارند. از نظر اعتبار منطقهای و بینالمللی که برآیندی است از مجموعۀ ابعاد پیشرفتی که در این کشور حاصل شده، ما اصلاً قابل مقایسه با 30 سال قبل نیستیم. سی سال قبل کجا و الان کجا؟ 30 سال مقایسۀ رشد ما و افول امریکا مقایسۀ شکوهمندی است.
· الان رهبری معظم انقلاب با قدرت میفرمایند: اگر اسرائیل خطایی انجام دهد، ما تلآویو را با خاک یکسان میکنیم. اولاً قدرت بیان این و مهمتر اینکه بعدش هیچ اتفاقی برای ما نمیافتد، خودش یک علامت مهم برای رشد است. در جهان کدام کشور قدرت دارد آمریکا یا اسرائیل را تهدید کند؟ همین الان کرۀ شمالی یک تهدید میکند، ببینید چه عکسالعملهایی بهش نشان میدهند. ولی الان دوبار است - یکی دهۀ فجر پارسال، یکی عید امسال- که مقام معظم رهبری صریحاً اسرائیل را به عنوان دشمن درجۀ یک تهدید جدی کردند. آنوقت تهدیدهای ما هم با تهدیدهای آمریکا فرق میکند؛ آنها بلوف میزنند، و همه هم میدانند که رهبر ما تهدیدهایش جدی است، ولی بعد شما میبینید هیچ اتفاق خاصی نمیافتد.
· اگر هم میبینید محاصرۀ اقتصادی یا دشمنیهای دیگر هست، چنانچه این تهدیدها را نکنیم باز همۀ این دشمنیها صورت میگیرد و بلکه بدترش را به سَرمان میآورند. اگر دست از انرژی هستهای هم برداریم باز آنها این کارها را میکنند. به دو دلیل؛ یکی به دلیل اینکه میدانند قدرت ما - حتی بدون انرژی هستهای- به سرعت درحال افزایش است، دلیل دوم اینکه خودشان را با وجود ما رو به نابودی و اضمحلال میبینند و به خیال باطلشان راه جلوگیری از نابودی خود را در نابودی ما میدانند.
· آمریکا در شرایطی افول کرده که در حال چپاول سرمایه و ثروت کشورهای دیگر بوده. و ما در حالی رشد کردیم که یک روستا از کشورهای همسایه را هم غارت نکردیم و یک قطره نفت از کشورهای همسایه به زور نگرفتیم.
· اگر بخواهیم آمریکا و به تبعش کشورهای دیگر قدرتمند اروپایی را توصیف کنیم، آنها مانند یک بچه ثروتمندِ ولخرجِ بینظمِ بیتدبیر، روز به روز، روزگار خودشان را با امکانات گستردهای که از طریق دزدی و غارت بهدست آوردند سیاهتر کردند و در مقابل آن، نظام اسلامی و کشور ما مانند یک جوانِ زحمتکشِ سختکوش و مقاوم است که بدون امکانات گسترده- نسبت به امکاناتی که آمریکاییها در اختیار دارند- توانسته روی پای خودش بایستد و با زحمت خودش، خودش را به نقطۀ امروزی برساند.
· دوستان دقت کنند! ما اگر نگران انتخابات بعدی هستیم، برای این است که میخواهیم این رشد را سریع کنیم، میخواهیم کُند نشود رشدمان. اگر از گذشته ناراحت هستیم یا از هرکدام از دولتهای گذشته انتقاد داریم، به این دلیل است که میگوییم این دولتها رشد ما را آنگونه که میبایست تدبیر نکردند. پس انتقادها، بعد از تقدیر از پیشرفتهایمان است.
· یکوقت اینگونه تلقی نشود که انتقادهای ما از تمام دولتهای پیشین، معنایش سیاهنمایی است و معنایش این است که ما نتوانستیم به سمت آنجایی که میخواستیم، حرکت کنیم. قطعاً ما به سمتی که میخواستیم حرکت کنیم، حرکت کردهایم و پیش رفتهایم. اما انتقادها برسرِ سرعت و کیفیت بالایی است که باید به آن میرسیدیم.
· اگر ما الان به آن رشد مطلوب رسیده بودیم، مظلومهای منطقه اینقدر قتلعام و غارت نمیشدند. اگر به آن نقطهای که باید میرسیدیم رسیده بودیم، به واسطۀ توان اقتصادی ما، مستضعفان عالم بهتر نجات پیدا میکردند. اگر به آن رشدی که باید میرسیدیم، رسیده بودیم، طبیعتاً دشمن برای ضربه زدن به ما، عاجزتر از الان بود. مانند مثال «اقتصاد مستقل از نفت» که مقام معظم رهبری فرمودند، که اگر برای تحقق آن تلاش کرده بودیم الان اصلا آسیب نمیدیدیم.
· این وضعیت-افول آمریکا و پیشرفت ما- به چه دلیلی رخ داده است؟ آیا تصادفاً اینگونه شده؟ آیا آمریکا دلش میخواسته افول کند؟ یا نکند آمریکا به ما کمک کرده و ما با کمک آمریکا سی سال رشد کردیم؟ اگر تصادفاً نشده، پس چگونه این اتفاق افتاده است؟ پاسخ این است که مدیریت کلان در جامعۀ ما بسیار موفقتر از مدیریت کلان در آمریکاست. و این معنای کارآمدی نظام ماست که همه میدانند عامل اصلیش رکن رکین ولایت است.
· از طرفی به فرآیند این رشد نگاه مختصری بیاندازیم که چگونه اتفاق افتاده است. این رشد با سهولت اتفاق نیفتاده، با امتحانات سخت اتفاق افتاده. با هشت سال دفاع مقدس، با تورمهای طاقتفرسا، با درگیریهای سیاسی داخلی، با غربالهای شدید، و با ریزشها و رویشهای فراوان اتفاق افتاده است.
· این رشد طبق سنّت الهی با «امتحان» تحقق پیدا کرده. اینطور نبوده که خیلی آسان به این رشد برسیم. اساساً خداوند متعال در دنیا رشدی را آسان قرار نداده است. لذا فرموده: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ؛ ای انسان! تو با سعی توأم با زجر به سوی خدا حرکت میکنی و به مقصد خودت میرسی.»(انشقاق/6)
· از این چندتا مقدمه یکی دوتا نتیجه بگیرم، یکی از نتایجش را عرض کردم: هیچکدام از انتقادهای ما نسبت به گذشته، سیاهنمایی نیست، بلکه گلهمندی از کُندی کار است.
· دوم، ما باید توجّه داشته باشیم که براساس همّت بلند و آرمانهای بسیار بلند جهانی که داریم، برای آینده برنامهریزی کنیم. در گذشته توقف نکنیم و به خوبیهای تمام دولتهای گذشته، اکتفا نکنیم. هرکدام از دولتها، هر خوبیای که داشتند، زیاد هنر نکردند؛ از بس که استعداد در این کشور وجود دارد.
· هرکدام از دولتهای گذشته هر خوبیای داشتند، این کمترین کاری بوده که میتوانستند انجام بدهند. این را با اطمینان میتوان گفت. لذا کسی حق ندارد به گذشته بازگردد و یا بهخاطر برخی از محسّناتی که در گذشته وجود داشته در گذشته باقی بماند. این در مسیر رشد خلل ایجاد میکند. هرکسی بیاید به سوابق دولتهای گذشته نگاه کند، و بگوید «در دولتهای گذشته در فلان دولت این حُسن بود، ما برگردیم» دچار اشتباه بزرگی شده است. نه! چرا برگردیم؟ به تعبیر حضرت آقا، میتوانیم آن حُسن را داشته باشیم، و عیبهایش را هم نداشته باشیم.
· تمام سیاسیون باید بدانند، این مردم به این سادگیها مرید کسی نمیشوند؛ هرچند خوبی و حُسنی داشته باشند. خاطرات خوشِ گذشته را نگه میدارند، ولی با انتقاد از گذشته به آیندۀ بهتر میاندیشند. روشها باید بهبود پیدا کند و کسی هم بنا نیست برای همیشه در مسندها برای خدمت باقی بماند.
· زمان شهرداری آقای احمدینژاد اتفاقهایی افتاد که برخی از شهرداران اصلاح طلب گذشته در اوج انتقادهایی که از ایشان داشتند، در گوشه و کنار اعتراف میکردند که بعضی از کارها شده که ما آن کارها را نکردیم. در عین حال کارها و اشکالات زیادی هم در شهرداری برای مسئولان بعدی باقی ماند. خب این دلیل نمیشود که چون کارهای خوبی در آن شهرداری اتفاق افتاد، پس در همان حد توقف کنیم و تصور کنیم که به یک الگوی مطلق رسیدهایم.
· بنابراین یکی اینکه ما به گذشته به صورت سیاهنمایی نگاه نمیکنیم و در مورد آینده هم به دلیل همّت بلندی که داریم میخواهیم نگران باشیم. از آنطرف به هیچکدام از خوبیهایی که در گذشته اتفاق افتاده هم ارادت مطلق قلبی نمیورزیم. نه به این سادگی عاشق میشویم، نه عُجب پیدا میکنیم. آن شعر زیبای حافظ در اینجا جا دارد که میگوید: «صبحدم مرغ چمن با گل نوخواسته گفت/ ناز کم کن، که در این باغ بسی چون تو شکفت» این چیزی است که ما بهش توجّه داریم و به همۀ خوبان گذشته میگوییم.
· نمونههای دیگری از دولتهای قبلی هم میتوان گفت. میدانید بنده خیلی منتقد جریان اصلاحات هستم، ولی یکی از خوبیهای دوران اصلاحات را عرض کنم. در دوران اصلاحات، نسبت به دوران کارگزاران فضا بازتر شد. خیلیها فکر میکردند وقتی فضا بازتر بشود به ضرر اسلام و مسلمین است.
· اولاً، اولین گروهی که در دوران اصلاحات از این فضای باز ضرر کردند، جریان کارگزاران و شخص آقای هاشمی بود. در این فضای باز و بداخلاقیهایی که اتفاق افتاد گروهی که خیلی تخریب شدند آنها بودند؛ با اینکه خودشان مقدمهسازی دولت اصلاحات را کرده بودند. آثارش هم برای بعد باقی ماند. به حدی که فرزند آقای هاشمی در مجلس اصلاحات رای نیاورد.
· ثانیاً، این فضای باز اینقدر کارش جلو رفت که موجب حذف خود جریان اصلاحات شد. جریان اصلاحات را که در فضای بسته نمیشد حذف کرد، باید در فضای باز حذف میشدند و همین اتفاق هم افتاد. با همۀ مهارت و امکانات تبلیغاتی که داشتند، ولی «فضای باز» سه به هیچ در نهایت به نفع جریان اصیل انقلاب شد. البته بعضیها هم از این فضای باز سوءاستفاده کردند و میخواستند آن را مقدمۀ سوءاستفادههای بیشتر قرار بدهند که این جزء نقاط منفی آن دوران بود.
· یا مثلاً اگر از دوران سازندگی هم برخی از نقاط قوّت را بخواهم بگویم، برخی از سدسازیهای مهم و کارهای عمرانیِ خاص و بزرگ، پایهاش در دوران سازندگی و دوران آقای هاشمی گذاشته شد؛ آنها را که کسی نگفته کارهای خلافی بودند، آنها به عنوان همّتهای بلند آثارش تا همین امروز هم باقی هستند. منتها بنا نیست که ما به خوبیهای هیچیک از این دورانهای گذشته برگردیم و آنجا متوقف بشویم. نکته این است.
· دوران فعلی هم که دوران بعد از اصلاحات بود؛ که نمیشود آن را بهطور مطلق دوران اصولگرایی نامید، بلکه باید گفت «دوران آقای احمدینژاد»؛ چون خیلی از اصولگراها از اول گلایههایی داشتند، منتها از سر «دلخستگیای» که از جریان اصلاحات وجود داشت، دیگر همه همراهی کردند تا این دولت محقق شد. در این دوران هم محسّناتی وجود داشت، و معایبی وجود داشت. محسنات و معایبش را همه معترف و آگاه هستند.
· محاسن این دولت غیرقابل انکار است و معایبش هم از قبل خیلی غیرقابل پیشبینی نبود. چون برخی از این مشکلات علائم خود را در زمان شهرداری ایشان هم نشان داده بود. ولی بالاخره به قول مقام معظم رهبری هر کسی یک نقاط قوّتی دارد و یک نقاط ضعفی. قاطبۀ مردم این نقاط قوّت را در مقابل نقاط ضعفی که اصلاحطلبها از خودشان نشان داده بودند، ترجیح دادند. خب حالا باید برسیم به دورۀ جدیدی که انشاءالله همین نقاط قوّتی که تا حالا جمعآوری شده، داشته باشیم و نقاط ضعف گذشته را هم نداشته باشیم.
· البته پذیرفتن برخی معایب آقای احمدی نژاد به این معنا نیست که همۀ آنچه منتقدین جریانهای مخالف میگویند صحیح باشد و هیچ حُسنی درکار نباشد. اتفاقاً برخی از عیوبی که ما برای نحوۀ عملکرد آقای احمدینژاد قائلیم برای جریانهای مخالف و مندرس بیشتر قائل بودیم و برخی از انتقادهای آنان را هم حُسن آقای احمدی نژاد تلقی میکنیم.
· نمیخواهم وارد جزئیاتی از تحلیل مسائل سیاسی گذشته بشوم، منتها اینجا به یک نکته اشاره کنم و آن حرفهایی است که بعضیها خوارجمسلک و خوارجگونه میزنند.
· خوارج یکی از حرفهایی که خیلی میگفتند و جزء آخرین حرفهایشان بود که دیگر پایش ایستادند و کار به بدترین جنگ داخلی کشید، این بود که به علیبن ابیطالب(ع) میگفتند «آقا! توبه کن.» آقا میفرمود: من از چی توبه کنم؟ میگفتند شما اشتباه کردی مذاکرۀ با معاویه را پذیرفتی. خُب حضرت خودش اولین کسی بود که میفرمود نباید الان جنگ را تمام کنیم و به مذاکرۀ با معاویه بپردازیم، اما این را تحمیل کردند به حضرت. بعد حالا میگویند: «باید شما از اینکه مصالح جامعه را در نظر گرفتی و یا وظیفهای که تشخیص دادی و لازم بود انجام دهی توبه کنی»
· حرف خوارجگونه همین است دیگر. بعضیها بهخاطر بعضی از اشتباهاتی که در این دولت هست، مدام میگویند: «باید توبه کنید، باید توبه کنید.» از چه چیز باید توبه کنیم؟ ما اگر به وظیفۀمان عمل کردیم و از یک شر مهمتر جلوگیری کردیم باید توبه کنیم؟ اگر وظیفهای انجام دادهایم ولو برخی آثار تلخی داشته باشد چرا باید از آن توبه کنیم؟ اگر وظیفهای به انسان تحمیل شود و یا در شرایطی، انجام کاری لازم بیاید، نباید به برخی آثار بد آن نگاه کرد و اصل صحت وظیفه را زیر سوال برد.
· این نکتۀ ظریفی است که متأسفانه بعضیها ادعا و ادای روشنفکری و سیاستمداری هم دارند، ولی این کلمۀ خوارجگونۀ «توبه کن» بر سرِ زبانشان هست. حالا دیگر نقش خودشان را در فاصله گرفتن از ارزشها، بیاعتنایی به محرومین و زیرپا گذاشتن اصول انقلاب، فراموش میکنند که مردم را واداشتند که به هر روزنهای برای نجات از دستشان پناه ببرند. و الان بدون دیدن محسنات و مصالح، تنها بر معایب و منافع خودشان تمرکز کردهاند.
· نکتۀ مهم دیگری که باید توجه کنیم این است: جریانهای سیاسی متعددی الان در جامعۀ ما شکل گرفته است که اینها با هم منازعه هم دارند. و ما باید آماده باشیم که در چند جبهه مبارزه کنیم، جبهۀ ما یک طرف ندارد. وضعیت کنونی ما از این جهت تا حدی مثل زمان امیرالمؤمنین علی(ع) است. امیرالمؤمنین(ع) از طرفی با طلحه و زبیری میجنگید که دشمن درجه یک معاویه هم بودند. از طرفی با معاویهای میجنگید که خوارج دشمن درجه یکش بودند، از طرفی با خوارجی میجنگید که دشمن درجه یک آن دوتای قبلی بودند. در چند جبهه میجنگید.
· شما حواستان باشد، وقتی میخواهید بصیرت داشته باشید، بصیرتتان فقط یک جریان باطل را نباید نفی کند، باید نسبت به چند جریان موضع داشته باشید. امروزه ما با انواعی از جریانهای باطل روبرو هستیم.
· جالب این است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) رفت با طلحه و زبیر جنگید، در نهایت به نفع معاویه تمام شد. اگر طلحه و زبیر پیروز میشدند، معاویه باید با آنها میجنگید، لذا با کشته شدن آنها، معاویه نفس راحتی کشید.
· وقتی امیرالمؤمنین(ع) با خوارج جنگید، باز هم معاویه نفس راحت کشید، حالا باید امیرالمؤمنین(ع) را طرفدار معاویه تلقی کنیم؟ نه! ما شاگردان این مکتب، حاضر هستیم در چند جبهه مبارزه کنیم. ما با هر جریان غیرولایی که در جامعۀ ما بخواهد قد علَم کند، برای خودش جریانسازی کند، و موجب تضعیف مسیر اصلی نظام شود، مبارزۀ فکری و سیاسی میکنیم. حتی اگر این نبرد سیاسیِ ما منجر شود که آنطرفیها به ما اتهام بزنند که تو اینطرفی هستی، و اینطرفیها به ما اتهام بزنند که آنطرفی هستی. از این اتهامات نباید ترسید. ما در چند جبهه مبارزه میکنیم. ما هم با اصحاب فتنه میجنگیم، هم با برخیها که ممکن است نقطۀ مقابل فتنه بودهاند، ولی آنها هم دارند به نوع دیگری تضعیف میکنند.
· بله زمان اول انقلاب فقط با یک طرف مشکل داشتیم آن هم جبهۀ ملّی و مارکسیستها بودند، ولی میگفتیم «ای نهضت آزادی! تو باز هم بچۀ خوبی هستی که اسلام را قبول داری، و یک نمازی میخوانی» بعد که جامعه رشد کرد، هم با نهضت آزادی مبارزه میکردیم هم با سازمان مجاهدین خلق.
· جلوتر که آمدیم جبههها متعددی مقابل ما گشوده میشد. البته در دوران دفاع مقدس یک مقدار در جبهههای داخلیِ معارض، توقف و تمرکز به وجود آمد، ولی بعد از دفاع مقدس حضرت امام(ره) نبرد با اسلام آمریکایی و نبرد با لیبرالیزم را آغاز کرد. در طول ماههای آخرِ حیاتشان- بعد از پذیرش قطعنامه - بیش از تمام طول حیاتشان از کلمۀ لیبرالها و اسلام آمریکایی استفاده کردند و علیه آنها سخن گفتند. یعنی بچههای جنگ! بچههای دفاع مقدس! از این به بعد نبرد شما با این گروه است.
· الان جریان لیبرالمسلک و اسلام امریکایی بسیار تضعیف شده است. اگرچه اینها هنوز به دنبال احیاء خودشان هستند، ولی جریانهای جدیدی هم اضافه شدهاند که مذهبیتر و با شعارهای به ظاهر انقلابیتر هم مزین هستند ولی هر جریانی غیرولایی عمل کند برای ما یک جریان معارض به حساب میآید. البته آنها را تکفیر نمیکنیم و ضدانقلاب نمیدانیم ولی با آنها مبارزۀ فکری و سیاسی میکنیم.
· اما در درون جبهۀ معتقد به خط اصیل انقلاب، بعضیها خیلی نگران چند صدایی شدن نیروهای اصولگرا هستند. از این فضایی که الان هست که چند جریان انقلابی وجود دارد نگرانند و میگویند تشتت ایجاد شده، و در جریان حزباللهی و اصولگرایی پراکندگی ایجاد شده، و مردم سرگردان شدند. اتفاقاً این وضعیت اصلاً بد نیست.
· ما در انتخاباتهای گذشته یک گروهی داشتیم که همیشه در صحنۀ انتخابات بودند، ژست و موضع و جایگاهشان، ادای اپوزوسیون درآوردن بود. میآمدند در انتخابات ادای ضدّانقلاب درمیآوردند. همیشه همین اصوگراها و بچههای حزباللهی نگران، برای اینکه آنها رأی نیاورند میآمدند با هم متحد میشدند به یکی دیگر رأی بدهند. این اصلاً فضای خوب و مطلوبی نبود، فضای بدی بود.
· اصل رقابت باید بین کسانی باشد که به نظام معتقد هستند. درستش این است. ما تا کِی باید بگوییم: «حزباللهیها! مواظب باشید، همه یکی بشوید، چون ضدّ انقلاب ممکن است بیاید.» کدام ضدّ انقلاب؟ آنهایی که ادای اپوزوسیون درمیآوردند، الان دیگر در عرصۀ سیاسی ما جایی ندارند. اصلاحطلبها یکی از اشتباهات عمدۀشان این بود که ادای اپوزوسیون در میآوردند؛ با این کارشان هم فضا را متشنج میکردند، هم خودشان را بیاعتبار کردند.
· اصلاحطلبها که الان ناراحت هستند از حذف شدن، برگردند به پروندۀ اعمال خودشان نگاه کنند. روزنامههایشان سرشار بود از حرفهایی که ضدیّت با اصل و ارکان نظام داشتند. اصلاً جامعه را یک جامعۀ لاییک میخواستند، حرفهایشان فرقی نداشت با حرفهایی که الان شبکههای دشمن مطرح میکنند.
· آن فضا، فضایی را ایجاد کرده بود که امکان رقابت بین اصولگراها را نمیداد. به همین دلیل، اصولگراها هرکسی بینشان میآمد بالا، مغتنم میشماردند و میگفتند: «به همین رأی بدهیم که لیبرالمسلکها رای نیاورند» از بس آنها در عملکرد سیاسی و رسانهها و افکار عمومی بیانصافی میکردند، حق انتخاب ما را گرفته بودند.
· بعضیها در انتخابات مجلس ناراحت بودند که چرا بین حزباللهیها باید رقابت باشد؟ بنده میگفتم پس رقابت باید بین حزباللهیها و ضدّ انقلاب باشد؟! خُب رقابت اصلی همین باید باشد دیگر. مردم باید ببینند کدام حزباللهی شایستهتر است، به او رأی بدهند. در یک مسجد ممکن است اختلاف نظرهایی پیش بیاید، خب مسجدیها هم بلد هستند مثل با آداب و اخلاق اسلامی با هم برخورد کنند: «- تو کی را شایستهتر میدانی؟ -من فلانی را. -ولی من فلانی را شایستهتر میدانم.» این فضای قشنگی است.
· لذا آن زمانی که جریان اصلاحات آمد سیاه و سفید کرد و رقابت سیاه و سفیدی راه انداخت و این را صریحاً در روزنامههایشان نوشتند، یعنی یک گروه را کردند طالبان، و گروه خودشان را کردند سفیدبرفی که هیچ لکهای رویش نیست، از آن زمان فضای سیاسی جامعه بد و سرشار از بداخلاقی شد.
· آنها میخواستند با این روش هیجان را در جامعه افزایش بدهند، و این شیوه منشأ بداخلاقیهای فراوان شد. بعدها این بداخلاقیها به نوع دیگری ادامه پیدا کرد، حتی اگر یادتان باشد مقام معظم رهبری از شیوۀ برخورد رئیسجمهور محترم در مناظرهها انتقاد کردند. فرمودند نباید اینگونه از افراد اسم آورده شود. این هم بداخلاقی بود، ولی این بداخلاقی در ادامۀ بداخلاقیهایی بود که بسیار بزرگترش را قبلاً پیش آورده بودند.
· این بداخلاقیها که در مناظره صورت گرفت، بداخلاقیهای فردی بود، و جنگ روانیای بود که یک نفر علیه چند نفر راه انداخت. ولی قبلاً یادمان نرفته اصلاحطلبها چه جنگ روانیای علیه اصل نظام راه میانداختند. آنها را یادمان نرفته. ما هیچکدام از این فضاها را دوست نداریم.
· ما فضای سیاسی که در آن سیاه و سفید اتفاق بیفتد را دوست نداریم. ما میخواهیم اینقدر جامعه باثبات باشد و نظام در اوج اقتدار باشد، کسانی که میآیند و تأیید میشوند، در اوج اعتقاد به نظام باشند، و با روشها و گرایشهای مختلف اقتصادی و سیاسی و با هم رقابت کنند. البته گرایشهای مختلف سیاسی، نه به این معنا که بعضیها از نظر سیاسی اساس نظام را قبول نداشته باشند. پس امروز که هیچ کدام از کاندیداها با گرایشهای مختلف ادای ضد انقلاب در نمیآورند، فضا خیلی بهتر از گذشته است.
· بعضی از تفرقههایی هم که میبینید، تفرقه نیست، رقابتهای معقول است که باید باشد. البته امروز هم بعضیها دوست دارند رقابتها را سیاه و سفیدی بکنند. هر کس با من نیست حتماً با آقای هاشمی است. از آنطرف بگویند هرکس با ما نیست، حتماً با آقای نمیدانم مشایی است مثلاً. نه! اینجوری نیست. چرا بعضیها خودشان را اینقدر مهم میدانند؟ و یا بعضیها را آنقدر مهم میکنند که خودشان اهمیت پیدا کنند؟
· گرایشهای مختلفی الحمدلله در حزباللهیها وجود دارد. البته این رقابتها و اختلافها هم باید درحد معقول و اخلاقی باشد. نه اینکه تکثر کاندیداها به حدی برسد که برداشتهای دیگری بشود. انشاءالله ما به بداخلاقیهای سالهای گذشته برنگردیم و نگران این نباشیم که در انتخابات کسانی رأی بیاورند که میخواهند اصل نظام را زیر سؤال ببرند. و انشاءالله شورای نگهبان هم هیچوقت مجبور نشود کسی را بهخاطر برخی از مصلحتها تأیید بکند که انشاءالله این اتفاق نخواهد افتاد.
· واقعاً کسی که از بن دندان به نظام اعتقاد دارد بیاید، تا ما با خیال راحت تنها به انتخاب اصلح دست بزنیم. در این صورت به دور از منازعات سیاسی انتخابات تنها موجب افزایش سرعت رشد جامعه خواهد شد و مشکلات گذشته را برطرف خواهد کرد و آرامش برقرار خواهد بود چیزی که دشمنان ما نمیخواهند.حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در دومین جمعۀ سال جدید در سخنانی به بررسی ویژگیهای رئیسجمهور اصلح پرداخته است.این سخنان که با نیم نگاهی به شرایط رئیس جمهور در قانون اساسی و ریشۀ اصلاح مسائل اقتصادی به بازخوانی جایگاه رئیس جمهور میپردازد از نظرتان میگذرد:
· در اصل 113 قانون اساسی دربارۀ جایگاه رئیس جمهور آمده است: «پس از مقام رهبری، رئیس جمهور عالیترین مقام رسمی کشور است.» بر این اساس رئیسجمهور باید کسی باشد که بعد از مقام معظم رهبری بتواند شخصیت جایگاه دوم را داشته باشد و بعد از مقام معظم رهبری بتوانیم به سعۀ صدر و تواناییهای ایشان اعتماد کنیم و ایشان را به جهانیان معرفی کنیم، و بر ادارۀ کشور بگماریم. حالا شما ببینید چه کسی در این جایگاه باید باشد. آیا ما میتوانیم این جایگاه را به کسی در حد یکی از وزراء مثلا وزیر راه یا وزیر کشور -یا هر کدام از وزرا- را، بدهیم؟
· برداشت بنده این است که وقتی رئیس جمهور شخص دوم کشور است، باید تا حدی به ویژگیهای رهبری نزدیک باشد؛ مثلا تا حدی فراجناحی باشد تا بتواند موجب ثبات کشور بشود. البته نه اینکه بین حق و باطل بایستد و یا بیخاصیت باشد. این یک برجستگی خاصی میخواهد. نباید فضای سیاسی به گونهای خراب بشود که افراد برجسته و شایسته اصلاً به صحنه نیایند؛ بگویند اصلاً جای ما نیست. بنده کاری به این ندارم که تاکنون آیا اینچنین بوده است یا نه. مهم این است که ما در انتخاباتی که پیش رو داریم به ملاکهای اصلی توجه کنیم.
· ادامۀ اصل 113: «و مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوّۀ مجریه را جز در اموری که مستقیماً به رهبری مربوط میشود بر عهده دارد.»
· بندهای قانون اساسی خیلی متنوع هستند؛ فقط بندهای اقتصادی نیستند، همانطور که فقط بندهای فرهنگی نیستند؛ واقعاً بندهای متعددی وجود دارد که رئیس جمهور در حیطۀ وظایف خودش باید بتواند با داشتن یک شخصیت نسبتاً جامع الاطراف، تمام آن ابعاد را پوشش دهد.
· معلوم است یک شخصیت جامعالاطراف با همۀ تخصصها به این سادگیها پیدا نمیشود، ولی نباید رئیس جمهور را فقط و فقط مسئول نان و آب مردم بدانیم. اگر رئیس جمهور از فرهنگ سر درنیاورد، و یک مرتبه جامعه را در عرصۀ فرهنگ دچار انحطاط کند، چه خواهیم کرد؟ به سختی میشود به چنین کسی فهماند که فعالیتهای اقتصادی شما پیامدهای فرهنگی عدیدهای ایجاد خواهد کرد که خود مانع رونق اقتصادی خواهد شد. این مشکلی است که در همۀ سالهای گذشته غالباً با آن درگیر بودهایم. وقتی متوجّه نشود، و بودجهها و فعالیتها را به آن سمت نبرد، جامعه یک بعدی پیش میرود، و یک قسمتش جا میماند؛ آنگاه بعد از مدت کوتاهی همان پیشرفت یک بعدی هم دچار مشکل میشود.
· اصل 115 دوباره به ویژگیهای رئیس جمهور مربوط است: «رئیسجمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد.»
· خیلیها ممکن است به صحنۀ انتخابات بیایند که اصلاً از رجال مذهبی نباشند. شما ببینید رجال مذهبی معنایش چیست؟ و مذهبی نبودن یک رئیس جمهور در یک نظام اسلامی چه مشکلاتی را ایجاد میکند. البته نه اینکه مذهبی باشد ولی سیاسی یا مدیر و مدبر نباشد. اما اولاً باید از رجال مذهبی باشد.
· بنده تصور میکنم لازمۀ رجل مذهبی بودن این است که از معرفت دینی نسبتا بالایی برخوردار باشد. رجُل هم به کسی میگویند که به عنوان یک فرد برجسته شناخته شده باشد. اینکه چرا اینگونه است، فعلاً در مقام دفاع از قانون نیستم، اما میشود توضیح مختصری داد.
· چرا اولا باید مذهبی باشد؟ برای اینکه تمام شریانهای این مملکت به احکام دینی وابسته است. برای اینکه شما مهمترین تریبون کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی را در سطح جهان به رئیسجمهور میسپارید. کشوری که مهمترین امتیاز آن برخورداری از تفکر اسلام ناب است. او نه تنها باید بتواند در مسیر اسلام ناب حرکت کند بلکه باید بتواند اسلام ناب را به همۀ جهانیان معرفی کند.
· این کافی نیست که بگوییم مقام معظم رهبری هستند و هدایت کلّی جامعه را بر عهده دارند. بله، رهبری هدایت کلی جامعه را انجام میدهند، و از نظر دینی هم، رهبر دینی و سیاسی نظام، مقام معظم رهبری هستند. اما آیا رئیسجمهور هم باید بتواند رهنمودهای او درک کند که اجرا بکند یا نه؟ اگر درک نکند مدام میخواهد مخالفت کند، مدام میخواهد بگوید «آقا! من صحیح نمیدانم و یا مصلحت نمیدانم» آخر چه چیز را شما مصلحت نمیدانی؟ با کدام قواعد دین شما آشنا هستی که این را صحیح نمیدانی؟
· برنامهریزیها و عملکرد رئیس جمهور باید در راستای سیاستگذاریها و راهبردهای رهبری در نظام باشد. اگر عمیقاً آنها را درک نکند، دقیقاً هم پیروی نخواهد کرد، و گرفتار خواهیم شد. صرف ادعای تبعیت و پیروی کفایت نمیکند.
· در همۀ دنیا هیچکس این مسئله را انکار نمیکند که «دین» موجب انقلاب ما شد. در همۀ دنیا هیچکس انکار نمیکند که اسلام موجب مقاومت ما در دفاع مقدس شد و اسلامیت نظام موجب پیشرفت ما تا الان شده است. بعد یک دفعه رئیسجمهور ما به خوبی از اسلام ناب خبر نداشته باشد؟! مشکل ایجاد خواهد کرد. باید رجُل مذهبی باشد. ما هرچقدر در گذشته به این ویژگیها کمتر دقت کردهایم در آینده باید جبران کنیم.
· «رییس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد: ایرانیالاصل، تابع ایران، مدیر و مدبر، دارای حُسن سابقه و امانت و تقوی، مومن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور.»
· بعد از اینکه از رجال مذهبی و سیاسی بود، میرسیم به ایرانیالاصل و تابع ایران که روشن است، بعد می رسیم به ویژگیِ مدیر و مدبّر بودن. مدیر بودن کافی نیست، مدبّر بودن هم لازم است. مدیر و مدبّر را در کنار همدیگر آوردند. بعضیها هستند مدیران خوبی هستند، اگر کاری به او واگذار کنید، آن را تمیز از آب درمیآورد و اجرا میکند، ولی خودش این قدرت تشخیص را ندارد که در جلسۀ تدبیر بنشیند، و راهبردنویس برجستهای باشد، چهارتا مرحله بعد از این اقدام را هم پیشبینی کند، و دست دشمن را هم بخواند. نمیتواند نقاط قوت و ضعف و تهدیدها و فرصتها را به خوبی جمعبندی کند. رئیسجمهور باید اهل برنامهریزی کلان باشد.
· مسلماً یک رئیسجمهور نمیتواند هم متخصص اقتصاد باشد، هم متخصص حقوق، هم متخصص فرهنگ، هم متخصص عمران و راهسازی، هم متخصص بهداشت و درمان، و هم متخصص صنعت باشد. در هیچکجای دنیا هم اینطوری نیست. ولی در مقام تدبیر و راهبردنویسی و تدبیرهای کلان، باید از توانمندی ویژهای برخوردار باشد. لذا نزدیک بودن تجارب و تواناییهایش به عرصۀ قانون و قانوننویسی یک امتیاز در این زمینه است. چون در قانوننویسی باید کلان نگری داشت و به راهبردها توجه کرد.
· نه اینکه بخش مدیریت را در نظر نگیریم، و صرفاً قدرت برنامهریزیِ راهبردی را در نظر بگیریم، نه، هردو را باید در نظر گرفت. ولی بعضی وقتها مشکلات ممکن است به ما فشار بیاورد، و بگوییم: یک مدیرِ «پروژهای» قوی بیاید، بولدوزری کار بکند ببرد جلو. ممکن است در کوتاه مدت راضی کننده باشد، اما عوارض منفی آن در درازمدت قابل جبران نیست. بولدوزر هم که باشد، باید یک معمار و مهندس بالای سرش بایستد بگوید بولدوزر کجا کار کند.
· ضمن اینکه وقتی مدیر میگوییم و به توان اجرایی توجه میکنیم باید توان مدیریت فرهنگی را هم در نظر بگیریم. مقام معظم رهبری در دولت نهم هم که شرایط بسیار بهتری داشت و واقعاً تحولی در کشور از نظر حزباللهی شدن مدیریت میانی پیش آمد، و فضا از جهت حرکت به سوی آرمانها بهتر شد، ولی بااین حال مقام معظم رهبری به دولتمردان فرمودند که به فرهنگ کمتوجهی شده است.
· به این دلیل باید به بعد فرهنگی تواناییهای رئیس جمهور توجه کنیم که اصلاح و ارتقاء فرهنگی امری است که تاکنون بیش از بخشهای دیگر مورد غفلت بوده و اساس پیشرفت در همۀ زمینههاست.
· واقعا بخش فرهنگی مهمتر است یا بخش اقتصادی؟ این چند سالی که مقام معظم رهبری نامهای اقتصادی بر سالها گذاشتند، آیا نشان نمیدهد که بخش اقتصادی مهمتر هست؟ وقتی خوب دقت میکنیم میبینیم نامگذاریها متوجه «فرهنگ اقتصادی» بوده است. وقتی میگوییم فرهنگ، یکی از مهمترین ابعاد فرهنگ، فرهنگ اقتصادی کشور است. فرهنگ کار و تلاش، فرهنگ تولید کار، فرهنگ خلق ثروت، فرهنگ مصرف، نامگذاریهای آقا بیشترش نگاه به فرهنگ اقتصادی دارد. دولتی که عاجز باشد از اصلاح فرهنگی، توانمند در اصلاح اقتصادی هم نخواهد بود.
· هرچقدر جلوتر میرویم، اقتصاد به فرهنگ و روانشناسی نزدیکتر میشود و به این دو مقوله توجه بیشتری میشود. جدیدترین نظریات در مکاتب اقتصادی، مباحث مبنایی علم اقتصاد را جدا از روانشناسی نمیدانند. فعالیت اقتصادی در مقام تولید و مصرف بیشتر وابسته است به فرهنگ یک جامعه. بعضی از دانشمندان در جهان میگویند: قبل از اینکه شما در تکنولوژی سخت تحول ایجاد بکنید، باید در تکنولوژی نرم تحول ایجاد بکنید و تکنولوژی نرم به نوع فرهنگ و معنویات جامعه وابسته است. اگر شما بخواهید جامعهای را از نظر تکنولوژی رشد بدهید مجبور هستید ابتدا از نظر فرهنگی رشد بدهید.
· بله، رئیس جمهور باید بتواند فرهنگ معیشت مردم را ارتقاء بدهد؛ توزیع ثروت، امکانات و خدمات، و فعالیتهای عمرانی به خوبی انجام گیرد، استقلال از نفت در اقتصاد پدید بیاید، اقتصاد مقاومتی داشته باشیم و ضربهپذیریمان از خارج کم شود، بورسبازی و بانکبازیهای رَبَوی کاهش پیدا کند و اقتصاد ما یک اقتصاد واقعاً اسلامی شود، که بیشتر به نفع مردم خواهد بود. اما در کنار تمام این اتفاقها، پایگاه اجرایی شدن همۀ این برنامههای اقتصادی «فرهنگ جامعه» است.
· اگر سطح زندگی بالاتر برود و معیشت بهتر شود اما فرهنگ ارتقاء پیدا نکند، نارضایتیها کاهش پیدا نخواهد کرد، از امکانات به خوبی استفاده نخواهد شد، وابستگیها کاهش پیدا نمیکند، و ما همیشه آسیبپذیر خواهیم بود. شما بدانید، در کنار بهترین زندگیها هم مشکلات اقتصادی بدون اصلاح فرهنگ اقتصادی برطرف نخواهد شد.
· آیا اصلاح فرهنگ بدون دین امکان دارد؟ این فلسفۀ نظام ماست که دین را برای زندگی مردم مفید قرار دهد و کارآمدی دین را در زندگی ببینند. این الگویی است که باید به جهانیان ارائه کنیم. پس آیا مهمترین توانایی که یک رئیسجمهور باید داشته باشد، این نخواهد بود که قدرت ایجاد تحول فرهنگی در جامعه را داشته باشد؟ و بتواند به کمک دین اصلاح فرهنگی انجام دهد؟
· البته هر عالم دینی هم این توانایی را ندارد. اینطور نیست که هر کس عالم دینی شد و عمامهای به سر گذاشت و حتی فقیه شد، قدرت این را داشته باشد که بتواند در کاربردی کردن و به کار گرفتن دین در تدبیر فرهنگی جامعه موفق شود. کارِ پیچیدهای است.
· لااقل کسانی باید باشند که مطمئن باشیم میتوانند از این اهرمها و از چنین کارشناسهایی استفاده کنند. بنده دیگر نمیخواهم انتقاد کنم به برخی از نکات فرهنگی که متأسفانه خیلی انتظار داشتیم در این هشت سال اخیر لااقل اتفاق بیفتد و اتفاق چندانی نیفتاد؛ واقعاً جای تأسف دارد.
· در فراز بعدی قانون آمده است: «دارای حسن سابقه و امانت و تقوا» باشد. طبیعی است به دنبال کسانی که حُسن سابقه و امانت و تقوایشان اثبات نشده، نباید برویم. دیگر رئیسجمهوری که محل امتحان نیست. ممکن است انسان شخصی را برای نمایندگی مجلس یا برای استانداری امتحان کند، اما دیگر رئیسجمهوری را محل امتحان قرار نمیدهند. تازه امتحان پسدادههایش هم ممکن است لغزشها و ضعفهایی داشته باشند.
· دارای تقوا بودن ریاست جمهوری از بُعد دیگری هم اهمیت ویژهای پیدا میکند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «مردم بیشتر شبیه و تحت تأثیر مدیران جامعه هستند تا پدران و مادران خود؛ النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم»(تحف العقول/ 208) یعنی اثر تربیتی پدر و مادر انسان بر روی او کمتر از سیاسیون و سیاستمداران جامعه است. این اصل را در نظر بگیرید، آنگاه به اهمیت متقی بودن رئیس جمهور پی خواهید برد.
· با این حساب و بر اساس فرمایش حضرت امیر(ع)، وقتی میخواهیم رئیسجمهور تعیین کنیم، گویی میخواهیم معلم اخلاق تعیین کنیم. نه اینکه معلم اخلاق باشد اما عرضۀ دیگری نداشته باشد. توان مملکتداری را که باید داشته باشد، این با عرض بنده منافاتی ندارد. ولی ببینید چقدر تقوا و اخلاق در سیاسیون لازم است. آنوقت کلامی که آقا اخیراً بعد از اختلاف یکشنبۀ مجلس فرمودند، یادتان هست؟ «تقوا، تقوا، تقوا»
· شما مطمئن باشید شخصیت و منش رئیسجمهور، بر شخصیت و منش سیاسیِ دیگر مسئولان سیاسیِ جامعه نیز تأثیر میگذارد. این خیلی مهم است. وقتی مدیران جامعه تقوا داشته باشند، واقعاً چقدر کارها بهتر پیش خواهد رفت؟ وقتی تقوا در جامعه گسترش پیدا کند، چقدر مشکلات بیشتر حل خواهد شد؟ و مطمئن باشید بدون تقوا با هر فضیلت دیگر امور اصلاح نخواهند شد.
· این حرف یقیناً معنایش این نیست که مدیران جامعه بیایند تظاهر به تقوا بکنند، و البته ممکن است تشخیص اینکه چه کسی بیشتر اهل تقوا است، مشکل باشد. به این سادگی هم نباید کسی را متهم به بیتقوایی کنیم، ولی بالاخره تقوا خیلی اهمیت دارد و شناختن بیتقوایی برخی از سیاسیون هم زیاد سخت نیست.
· اصل 121 قانون اساسی در مورد سوگند رییس جمهور: «رییس جمهور در مجلس شورای اسلامی در جلسهای که با حضور رییس قوه قضاییه و اعضای شورای نگهبان تشکیل میشود به ترتیب زیر سوگند یاد میکند و سوگندنامه را امضاء مینماید. بسماللهالرحمنالرحیم "من به عنوان رییس جمهور در پیشگاه قرآن کریم و در برابر ملت ایران به خداوند قادر متعال سوگند یاد میکنم که پاسدار مذهب رسمی و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کشور باشم..."»
· اولین چیزی که رئیسجمهور برای آن سوگند یاد میکند پاسداری از اسلام و به تعبیر دقیقتر «مذهب رسمی» و سپس «نظام جمهوری اسلامی» و «قانون اساسیِ کشور» است. به این ترتیب دقت کنید، ظاهرا این بندها بر اساس اولویت نوشته شده است.
· میبینید که قسم رئیس جمهور باز به نوعی بر اسلامشناس بودن رئیس جمهور تاکید دارد. آیا لازمۀ پاسداری از تشیع برخورداری از معرفت نیست؟ چرا بعضیها میخواهند عنصر اسلامشناسی را از سیاسیون جامعه حذف کنند؟ میدانید با حذف عنصر اسلامشناسی چه وضع نابسامانی به وجود خواهد آمد؟ هرچند منظور بنده از اسلام شناسی یک ویژگی مطلق نیست و باید میزان آن دقیقاً توسط مراجع قانونی تفسیر شود، ولی توجه به این مضامین میتواند نگاه ما را به جایگاه رئیس جمهور بهبود ببخشد.
· اگر برای ترتیب عبارات قسم ارزش و حکمتی قائل باشیم، آنگاه معنای این ترتیب این خواهد بود که اگر کسی نتواند از مذهب رسمی خوب دفاع کند و از آن به خوبی پاسداری بکند، از نظام و قانون اساسی هم نمیتواند به خوبی دفاع کند.
· ادامۀ قسم: «و همۀ استعداد و صلاحیت خویش را در راه ایفای مسئولیتهایی که به عهده گرفتم بهکار گیرم و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلای کشور...»
· هر کسی خودش را وقف نکند، و کنار کاری که دارد انجام میدهد، سیاسیکاری هم بکند، قسم را نقض کرده. و همه میدانید سیاسیکاری برای حفظ منافع گروهی و فردی و باندی و جریانی، خلاف سوگند رئیسجمهور است. خودش را وقف کند، یعنی استفادهاش در جای دیگر حرام است.
· عبارت بعدی را دقت کنید: «و خود را وقف ... ترویج دین و اخلاق، پشتیبانی از حق و گسترش عدالت سازم.» دین و اخلاق مقدم شده بر حق و عدالت، چرا؟ برای اینکه نباید بدون رعایت دین و اخلاق از عدالت طرفداری کنید. خیلی آسان است: اخلاق را رعایت نکن، آبروی مردم را رعایت نکن، از عدالت دفاع کن، اینکه کاری ندارد، مثل آب خوردن است. عدالت آنجایی سخت میشود که شما بخواهی هم اخلاق را رعایت کنی، هم از عدالت طرفداری بکنی. هم دین و شرع را رعایت و هم از عدالت دفاع بکنی و الّا دفاع از عدالت که کاری ندارد.
· اینجا دوباره برای چندمین بار شاهد ویژگیای هستیم که نیاز به معرفت دینی عمیقی دارد: «ترویج دین و اخلاق، پشتیبانی از حق و گسترش عدالت.» خب شما ببینید کسی که بخواهد دین و اخلاق را ترویج کند، آیا نباید از قدرت معرفتی دینی بالایی برخوردار باشد؟
· و سپس در عبارات بعدی سوگندنامه آمده است: «و از هرگونه خودکامگی بپرهیزم و از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملّت شناخته شده است حمایت کنم.»
· ببینید! در هرکدام از این دورههای گذشته، ضعفهایی که دیدیم ناشی از این بوده که فضائل اصلیتر را رها کردند و فقط به فضائل پایینتر توجه کردند. فضائل پایینتر و در مرتبۀ دوم و سومی که در همین متن اخیر بود-مثل آزادی و حقوق ملت- را گرفتند، و فضائل اصلی و کلیدیتر را رها کردند. یکی میآید میگوید: «من حقوق مردم را میخواهم بدهم» دیگری میخواهد عدالت را محقق کند که در حقانیت هردو کلام تردیدی نیست ولی باید به او گفت: شما اول اوّلیتها و اولوّیتهای لازم بر اساس شرایط را محقق کن سپس حقوق مردم را هم بده، و عدالت را اجرا کن. بعضیها بیدینی را رواج میدهند بعد به حقوق مردم میچسبند. یا بیاخلاقی میکنند بعد به عدالت میچسبند.
· انشاءالله که خداوند متعال ما را در بهترین انتخاب یاری کند و بتوانیم پاسخ این سؤالها را که به چه کسی باید رای دهیم خودمان درک کنیم و تشخیص درستی داشته باشیم.
خبر مرتبط
تحلیل پناهیان از فضای انتخاباتی و بازخوانی جایگاه رئیس جهور/1
سلام همسنگر گرامی و بزرگوار.
ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام فاطمیه ، از شما دعوت میکنم تا تقویم شمیم یار که دارای امکانات زیادی هست را دانلود نمایید.
منتظر حضورتان هستم.
دست خدا به همراه شما.
آه زهرا تا ابد جاری بود
دست مولا تشنه یاری بود
چون علی شد بی کس و بی هم نفس
گفت یا زینب به فریادم برس
وب عالی دارید منتظر حضور سبزتان هستم
سلام.ازهمدردی شما متشکرم.مطالب مختلف توسایت های خبری ودیدگاه های متفاوت مردم منو به فکرفروبرده که آیاواقعا این زلزله طبیعی بوده یا خرابکاری بشر وسوء استفاده ازقدرت علم است.منظورم پروژه هایی مثل هارپ(اگه واقعیت داشته باشه).جالبه که این اتفاق درسته که
سلام همرزم بزرگوار
حتما می دانید که شعار پرچم امام زمان (ع) هنگام ظهور «اَلبَیعتُ ِلله» است.
این مطلبی است که سایت ما در صدد معرفی و توسعه آن در بین منتظران و عاشقان آقا امام زمان (ع) و بطور عام جامعه مسلمانان است؛ چرا که ظهور انشاالله نزدیک است و شیعیان و عاشقان به ظهور آن امام همام باید بدانند که پرچم های مختلفی هستند که متاسفانه به نام دین خدا و البته با نیات باطل بر افراشته می شوند و از خلال آنان وقتی به یاری خداوند پرچم باشکوه "البیعت لله" که همان پرچم رسول الله (ص) است، برافراشته می گردد، شتابان و مشتاقانه به سویش گام برداشته و در سایه آن متحد و یکپارچه تحت ولایت و هدایت حضرت ولی عصر (عج) وارد عصر نوینی از زندگی سراسر انباشته از رحمانیت خداوند گردند.
همرزم عزیز؛ علیرغم اینکه در روایات متعددی به این شعار اشاره شده است، اما متاسفانه هنوز خیلی ها با این معنا آشنا نبوده و اظهار بی اطلاعی می نمایند . در آدرس زیر به برخی احادیث مربوط به شعار پرچم حضرت (ع) به همراه منابع و مراجع آن اشاره شده است. برای پی بردن به حقانیت آن حتما پست زیر را مطالعه بفرمایید:
http://www.albeyatolellah.ir/post/2
امروز سعی ما بر این است که روایات مهجور مانده در این خصوص را احیا کنیم و برای این امر, به یاری شما زحمتکشان این عرصه نیازمندیم.از آنجائیکه ما نام لینک دوستان را به «پرچم داران مهدوی» اصلاح نموده ایم، درخواست ما این است که پرچم البیعت لله را که کد آن در وبلاگ ما آمده است را در وبلاگ خود نصب بفرمایید و ما را نیز از این امر مطلع بفرمایید.
امید است که به یاری خداوند همگی با هم در راه این هدف مقدس در زمره پرچمداران مهدوی قرار گیریم، انشاالله
یا مهدی