آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال
آخرالزّمان

آخرالزّمان

آخرالزمان - علائم آخرالزمان و ظهور قائم - مهدویت- مبارزه با صهیونیسم جهانی - شناخت شیطان ودجال

تو می‌آیی

بی‌صبرانه منتظرم تا در شب‌های خیال من طلوع کنی و من چقدر این شب‌های روشن از نام تو را دوست دارم. نام زیبای تو به من رهایی می‌بخشد. روحم را پرواز می‌دهد. خدای عشق را شکر می‌کنم که نام تو را بر زبانم نوشت و نگاه مهربانت را به من هدیه داد. همان خدایی که بی قراری را به من بخشید و در کاسه انتظارم صبر ریخت.


لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید

  

از پشت پنجره به مسیر آمدنت چشم دوخته‌ام. از این رو همه پنجره‌ها را دوست دارم و دلم می‌خواهد همه دیوار‌ها را به شکل پنجره نقاشی کنم.

بی‌صبرانه منتظرم تا در شب‌های خیال من طلوع کنی و من چقدر این شب‌های روشن از نام تو را دوست دارم. نام زیبای تو به من رهایی می‌بخشد. روحم را پرواز می‌دهد. خدای عشق را شکر می‌کنم که نام تو را بر زبانم نوشت و نگاه مهربانت را به من هدیه داد. همان خدایی که بی قراری را به من بخشید و در کاسه انتظارم صبر ریخت.


صدای قدم‌های تو در کوچه‌های دل پیچیده است. از این رو همه وجودم را شور انتظار پر کرده است. امروز به قدر تمام روزهای نیامده دلتنگ تو هستم. حالا به هر طرف که می‌چرخم تو را می‌بینم و اگر گوش جان بدهم می‌توانم از پرنده‌ها و درخت‌ها، سنگ ها و دیوارها؛ حتی از همین طاق نصرت‌هایی که مثل بسیجی‌ها سربند «یا صاحب الزمان (عج)» به پیشانی بسته‌‌اند صدای تو را بشنوم.


ای یوسفی که یعقوب دلم منتظر عطر پیراهن تو است!

با پاهایی تاول زده، کوچه‌های دلنگرانی را طی کرده‌ام تا به خیابان دلتنگی رسیده‌ام. اهمیتی ندارد که چند روز در راه بوده‌ام یا این راه عاشق کش کی به انتها می‌رسد؛ همین که در مسیر منتهی به نگاه تو باشم برای من کافی است. نه از راهی که آمده‌ام احساس خستگی می‌کنم و نه از تاول این پاهای مهربان به تنگ آمده‌ام یا گلایه‌ای دارم.


حالا هم دست هایم مسیر آمدنت را نشان می‌دهد؛ نامت برای یک لحظه از روی لب‌هایم نمی‌افتد و قلبم «جمکرانی» است پر از زائران منتظر و دلشکسته که همه امیدشان نگاه مهربانانه تو است.


بی تو خیابان‌ها یا به بن بست می‌رسد یا آنقدر پر از پیچ و خم است که تنها سردرگمی را به دنبال دارد. زودتر بیا تا این پاهای به خواب رفته بیدار شوند و مرا به لحظه‌های آرامش تو برسانند.

کاش وقتی می‌آیی کوچه‌ها در خواب نباشند. شاعران خواب نباشند. خورشید و پنجره و درخت‌ها خواب نباشند.

کاش روز میلادت را با روز موعود آمدنت، پیوند می‌زدی و امروز تیتر اول همه خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها خبر آمدن تو بود.

سالخورده ترین صنوبر گفت / با پرستو بهار می‌آید

از نگاه کبوتران پیداست / از خم کوچه یار می‌آید

 

عبدالرحیم سعیدی راد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد